🍃فرزند پَروَری مَهدَوی...😍
💠پیامبراکرم صل الله علیه فرمودند:
هرگاه کودکانتان به هفت سالگی رسیدند رخت خوابهایشان را جدا کنید.🙃
#تربیت_مهدوی
【@emamzaman】
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آروم نمیششینیم😐😅😆
#خنده_حلال
【@emamzaman】
karkhunegheseha-jukheye asal-192kb.mp3
26.72M
💠طرحآموزشیبرای کودکان💠
قصه جوخه عسل قسمت پنجم🐝😍
مهدیاران عزیزقصه هایعبرت انگیز
#امام_زمان
#چگونهکودکمراامامزمانیکنم
【@emamzaman】
هـرکسۍشھـٰادتروصادقانھبخواد ،
خدااونوبھمقامشھـٰادتمیرسونھ .
صادقانہبخواھ !
میشہ(:
#شھیدانہ🍃
【@emamzaman】
Ostad Raefipour-Sadaghe Baraye Emam Zaman.mp3
1.79M
⁉️ امام زمان عجل الله چه نیازی به صدقه ما دارند؟ خداوند که او را محافظت میکند.
#امام_زمان
#استاد_رائفی_پور
【@emamzaman】
🥀 امام زمان (عج) 🥀
#دام_شیطانی😈 #پارت_دوم📚 #رمان امروز شنبه بود ,طرف صبح رفتم دانشگاه,الانم آماده میشم تا سمیرابیاددنب
#دام_شیطانی😈
#پارت_سوم📚
#رمان
سمیرا هرچه پرسید چی شده,اصلا قدرت تکلم نداشتم,فوری رفتم توخونه وبه مادرم گفتم سردردم ,میخوام استراحت کنم ..
اما درحقیقت میخواستم کمی فکر کنم...مبهوت بودم....گیج بودم.....
کلاس گیتار روزهای زوج بود اما اینقد حالم بد بودکه فرداش نتونستم برم کلاسهای دانشگاه,روز دوشنبه رسید ,قبل ازساعت کلاس گیتارزنگ زدم به سمیرا وگفتم :سمیراجان من حالم خوش نیست امروز کلاس گیتارنمیام,شایددیگه اصلا نیام...هرچه سمیرااصرارکرد چطورته ,بهانه ی سردرد اوردم.
نزدیکای ساعت کلاس گیتاربود یک دلشوره ی عجیب افتاد به جونم,یک نیرویی بهم میگفت اگر توخونه بمونی طوریت میشه,مامانم یک ماهی بودآرایشگاه زنانه زده بود,رفته بود سرکارش,دیدم حالم اینجوریاست,گفتم میزنم ازخونه بیرون ,یه گشت میزنم ویک سرهم به مامان میزنم,حالم بهتر شد برمیگردم خونه,رفتم سمت کمد لباسام,یه مانتو آبی نفتی داشتم,دست کردم برش دارم بپوشمش ,یکهو دیدم مانتو قرمزم که مال چند سال پیش بود تنمه,ازترس یه جیغ کشیدم,اخه من مانتو نپوشیده بودم,خواستم دکمه هاشو بازکنم ,انگاری قفل شده بود,ازترسم گریه میکردم,یک هو صدا درحیاط بلند شد که باشدت بسته شد,داشت روح از بدنم بیرون میشد از ته سرم جیغ کشیدم,یکدفعه صدای بابا راشنیدم,گفت چیه دخترم :چطورته؟؟چراگریه میکنی مادرم؟؟
خودم راانداختم بغلش ,گفتم بابا منو.ببر بیرون ,اینجا میترسم.
بابا گفت:من یه جایی کاردارم ,الانم اومدم یک سری مدارک ببرم,بیا باهم بریم من به کارام میرسم توهم یک گشتی بزن.
چادرم راپوشیدم یه گردنبند عقیق که روش (وان یکاد..) نوشته بود ,داشتم که کناردر هال اویزون بود,برش داشتم انداختمش گردنم وسوارماشین شدم ومنتظر بابا موندم.
بابا سوار شد وحرکت کردیم ,انقد توفکربودم که نپرسیدم کجا میریم ,فقط میخواستم خونه نباشم.
بابا ماشین راپارک کرد وگفت:عزیزم تا من این مدارک رامیدم توهم یه گشت بزن وبیا,پیاده شدم تا اطرافم رانگاه کردم ,دیدم خدای من جلو ساختمانی هستم که کلاس گیتارم اونجا بود,پنجره ی کلاس رانگاه کردم,استادسلمانی باهمون خنده ی کریهش بهم اشاره کرد برم داخل...
انگار اختیاری درکارنبود,بدون اینکه خودم بخواهم پا گذاشتم داخل کلاس....
#ادامه_دارد...
🖍به قلم:ط_حسینی
【@emamzaman】
4_5877227767468135129.mp3
3.74M
با هم بخوانیم و بخواهیم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🤲🏻
【@emamzaman】
💠اگر درخانهتان نامی از امام زمان علیه السلام نیست،
همین الان یک کاری بکنید حتی با انگشتانتان همین طور بنویسید:
یاصاحب الزمان...❤️
#امام_زمان
【@emamzaman】
🍃فرزند پَروَری مَهدَوی...😍
💠امام کاظم علیه السلام فرمودند:
🔹 به مردی که از فرزند خود شکایت کرد آشکارا فرمود :
فرزندت را مَزَن🚫
☝🏻و برای ادب کردنش با او
قهر کن،😠
ولی مواظب باش، قهر کردنت طولانی نشود،❌
☝🏻بلکه هر چه زودتر
آشتی کن.😊♥
#تربیت_مهدوی
【@emamzaman】
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میخواست اون یکی رو نجات بده بقیه رو هم به فنا داد😄😆
#طنز_حلال😂
【@emamzaman】
🥀 امام زمان (عج) 🥀
سلااام ✋ خداوندا نفس نفس شکر که میتونیم در خدمت شما منتظران باشیم. #انتظار_یعنی ...... دوســــت د
1 .نـیت بـــکن .....👆👆
پــیامــبـــرمــی فـرمــاینـد:
اعـمــال در گـرو نـیت هاســــت.
📕(وسائل الشیعه، ج ۱، صص ۳۴ ـ ۳۵)
#انتظار_یعنی .....
#امام_زمان
【@emamzaman】
4_5854791253450820101.mp3
11.57M
💠طرحآموزشیبرای کودکان💠
افسانه۳۱۳ پهلوان قسمت اول🐝😍
مهدیاران عزیزقصه هایعبرت انگیز
#امام_زمان
#چگونهکودکمراامامزمانیکنم
【@emamzaman】
ما در جبههها وقتی هیچ پناهی نداشتیم،
به دامن حضرتزهرا پناه میبردیم
و هیچ ملجایی جز
صدیقهکبری نداشتیم...🌱
#شهیدانه
#حاج_قاسم♥️
【@emamzaman】
🥀 امام زمان (عج) 🥀
#دام_شیطانی😈 #پارت_سوم📚 #رمان سمیرا هرچه پرسید چی شده,اصلا قدرت تکلم نداشتم,فوری رفتم توخونه وبه ما
#دام_شیطانی😈
#پارت_چهارم📚
#رمان
داخل کلاس شدم,سمیرا از دیدنم تعجب کرد,رفتم کنارش نشستم,سمیراگفت:توکه نمیومدی ,همراه من رسیدی که....
اومدم بهش بگم که اصلا دست خودم نبود,یه نگاه به سلمانی کردم,دیدم دستش را گذاشته روبینیش وسرش رابه حالت نه تکون میده....
به سمیراگفتم:بعدا بهت میگم.
اما من هیچ وسیله وحتی دفتری و...همرام نیاورده بودم
کلاس تموم شد من اصلا یادم رفته بود ,شاید بابا منتظرم باشه,اینقد هم باترس اومدم بیرون که گوشیم هم نیاورده بودم.
پاشدم که برم بیرون,سلمانی صدام زد:خانوم سعادت شما بمونید کارتون دارم,نگران نباشید باباتون رفتن ,سرکارشون.....😳
دوباره گیج شدم,یعنی این کیه,فرشته است؟اجنه است؟روانشناسه که ذهن رامیخونه,این چیه وکیه؟؟؟
سمیرا گفت:توسالن منتظرت میمونم ورفت بیرون.
استاد یک صندلی نزدیک خودش گذاشت وخودشم نشست روصندلی وگفت:بیا بشین,راحت باش,ازمن نترس,من اسیبی بهت نمیزنم.
با ترس نشستم ومنتظر شدم که صحبت کند
سلمانی:وقتی باهات حرف میزنم به من نگاه کن,سرم راگرفتم بالا ونگاهش کردم,
دوباره آتیش توچشماش بود اما اینبار نترسیدم.
سلمانی گفت:یه چیزی داره منو اذیت میکنه باید اون از طرف توباشه,ازخودت دورش کن تا حرف بزنیم .
گفتم :چی؟؟
یه گردنبد عقیق که حکاکی شده است...
وااای این راازکجا میدید ,اخه زیرمقنعه وچادرم بود. 😳
درش آوردم وگفتم فقط وان یکاده...دادم طرفش,یه جوری خودش راکشید کنار که ترسیدم...
گفت سریع بیاندازش بیرون...
گفتم آیه ی قرانه...
گفت:توهنوز درک حقیقی از قران نداری پس نمیتونی ازش استفاده کنی .
داد زد,زود بیاندازش....
به سرعت رفتم توسالن گردنبند رادادم به سمیرا وبی اختیار برگشتم,
سلمانی:حالا خوب شد ,بیا جلو,نگاهم.کن...
رفتم نشستم
سلمانی:هیچ میدونی چهره ی تو خیلی عرفانی هست,اینجا باشی ,ازبین میره,این چهره باید تویک گروه عرفانی به کمال برسه...
سلمانی حرف میزد وحرف میزد,ومن به شدت احساس خوابالودگی میکردم,بعدها فهمیدم اون جلسه ,سلمانی من را یه جورایی هیپنوتیزم کرده,دیگه از ترس ساعت قبل خبری نبود ,برعکس فکرمیکردم یه جورایی بهش وابسته شدم.
همینجور که حرف میزد,دستش راگذاشت رو دستم,من دختر معتقدی بودم وتابه حال دست هیچ نامحرمی به من نخورده بود ,اما تو اون حالت نه تنها دستم راعقب نکشیدم بلکه گرمای عجیبی از دستش وارد بدنم میشد که برام خوش آیند بود,وقتی دید مخالفتی باکارش نکردم,دوتا دستم راگرفت تومشتش وگفت :اگر ما باهم اینجورگره بخوریم تمام دنیا مال ماست .
#ادامه_دارد...
🖍به قلم:ط_حسینی
【@emamzaman]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☘کلیپ «ارزش خدمت به امام زمان»
✨ باید سختترین ذلتها رو تحمل بکنیم، تا چند ساعت بتونیم به امام زمان خدمت کنیم...
#کلیپ_مهدوی
【@emamzaman】
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴شما به نیمه_گمشده اعتقاد دارین؟😉
🔴 آیا باید منتظر بمونید تا نیمه گمشدهتون پیدا بشه؟
#ازدواج_مهدوی
【@emamzaman】
🍃یکی از چیزهایی که سبب میشود انسان از امام زمانش جدا شود یعنی حجاب ایجاد میکند و ارتباط را قطع میکند، گناه است.
🚫گناه، روح انسان را میمیراند. یک سیاهی ایجاد میکند که دیگر آن نور امام زمان در این قلب نمیتابد و جدا میشود. امامش را تکذیب میکند.
❌هوای نفس هم میآید، دنیاطلبی، دنیاخواهی و کبر. اینها امراضی است که حجابهای ضخیمی بر قلب انسان میاندازد.
♨️قلبِ تاریکشده، در ظلمت فرورفته، دیگر چیزی را نمیفهمد، امام را تکذیب میکند و بلکه به جنگ با امام میآید.
#امام_زمان
【@emamzaman】