#چله_ترک_گناه😍
#بیست_و_دو_روز_تا_ماه_محرم⏰
#تلنگر...✋🏻
تویی که دست ناموس مردمو میگیری،
چطور انتظار داری مردم دست ناموستو نگیرن؟…😏
تویی که واسه ناموس مردم گرگ میشی و واسه ناموس خودت سگ...😕
تویی که همیشه دنبال ناموس این و اون موس موس میکنی...😑
آخر...
یه جایی...
مثل خودت...
برای ناموست...
تو خیابونا...
مزاحمت...
ایجاد میکنن...😏
اینو یادت باشه...
وقتی واسه ناموست قیصر بازی درمیاری
بدون که زنان و دختران کشورت هم مثل ناموست هستن...✋🏻
#قیصر_باش_ولی_همیشه_باش
👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻✌️🏻✌️🏻✌️🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
هرکه باشد نظرش در پیِ ناموس کسی👀
پیِ ناموس وی افتد نظر بالهوسی
#تلنگر✋🏻
#تذکر☝️🏻
🍃🌹الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌹🍃
🌤 @emamzaman
May 11
🌟🌷🌟🌷🌟🌷🌟🌷🌟🌷🌟🌷
#حجاب😎
باچادرت مانند دُرّ🐚 شده ای
تازگی ها فهمیده ام بااین اوصاف و مقدار جمال شمافرشتگان 👼چادری با چادرهایتان قطعاً عرب ها حق دارند به چادر میگویند "جا دُر"
#مرواریدِ_چادرے🌸
#دختر_امام_زمانی_گناه_نمیکند):😍
💚الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💚
🍃 @emamzaman
🌷🌟🌷🌟🌷🌟🌷🌟🌷🌟🌷🌟
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
#رمان_مردی_در_آینه 📝 💟 #قسمت_سي_ام 🎀فایل شماره 1 فايل رو پاک کردم ... و گوشي کريس رو برداشتم
#رمان_مردی_در_آینه📝
💟 #قسمت_سي_يکم
🎀مقصد
- چه اتفاقي افتاد؟ ... چرا اينطوري شدي؟ ...
چند لحظه بهش نگاه کردم ...
- دنبالم بيا ... بايد يه چيزي رو بهت نشون بدم ...
با همون سر و صورت خيس از دستشويي زدم بيرون ... لويد هم دنبالم ... برگشتم تو همون اتاق شيشه اي ...
- بشين رو صندلي ...
هدست رو گذاشتم روي گوشش و همون فايل رو پخش کردم ... چشم هاش رو بست ... منتظر بودم واکنشش رو ببينم اما اون بدون هيچ واکنشي فقط چشم هاش رو بسته بود ...
با توقف فايل ... چشم هاش رو باز کرد ... حالتش عجيب بود ... براي لحظاتي سکوت عميقي بين ما حاکم شد ... نفس عميقي کشيد ... انگار تازه به خودش اومده باشه ...
- اين چي بود؟ ...
- نمي دونم ... نوشته بود "چپتر اول" ...
حالت اوبران هم عادي نبود ... اما نه مثل من ... چطور ممکن بود؟ ... ما هر دومون يک فايل رو گوش کرده بوديم ...
از روي صندلي بلند شد ...
- چه آرامش عجيبي داشت ...
اين رو گفت و از در رفت بيرون ... و من هنوز متحير بودم ... ذهن جستجوگرم در برابر اتفاقي که افتاده بود آرام نمي شد ...
تمام بعد از ظهر بين هر دوي ما سکوت عجيبي حاکم بود ... هيچ کدوم طبيعي نبوديم ... من غرق سوال ... و اوبران ... که قادر به خوندن ذهنش نبودم ...
ميزمون رو به روي همديگه بود ... گاهي زیر چشمی بهش نگاه مي کردم ... مشغول پيگيري هاي پرونده بود ... اما نه اون آدم قديمي ... حس و حالش به کندي داشت به حالت قبل برمي گشت ...
حتي شب بهم پيشنهاد داد برم خونه شون ... به ندرت چنين حرفي مي زد ... با اين بهانه که امشب تنهاست ... و کيسي به يه سفر چند روزه کاري رفته ...
- بهتره بياي خونه ما ... هم من از تنهايي در ميام ... هم مطمئن ميشم که فردا نخوام از کنار خيابون جمعت کنم ...
بهانه هاي خوبي بود اما ذهنم درگيرتر از اين بود که آرام بشه ... از بچگي عشق من حل کردن معادلات و مساله هاي سخت رياضي بود ... ممکن بود حتي تا صبح براي حل يه مساله سخت وقت بگذارم ... اما تا زماني که به جواب نمي رسيدم آرام نمي شدم ... حالا هم پرونده قتل کريس ... و هم اين اتفاق ...
هر چند دلم مي خواست اون شب رو کنار لويد باشم تا رفتارش رو زير نظر بگيرم و ببينم چه بلايي سر اون اومد ... و با شرايط خودم مقايسه کنم ... اما مهمتر از هر چيزي، اول بايد مي فهميدم چي توي اون فايل صوتي بود ...
فايل ها رو ريختم روي گوشي خودم ... و اون شب زودتر از اداره پليس خارج شدم ... مقصدم خونه کريس تادئو بود ...
#ادامه_دارد...
✍نویسنده: #شهید_سید_طاها_ایمانی
💖الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💖
🌤 @emamzaman
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
#رمان_مردی_در_آینه📝 💟 #قسمت_سي_يکم 🎀مقصد - چه اتفاقي افتاد؟ ... چرا اينطوري شدي؟ ... چند لح
#رمان_مردی_در_آینه📝
💟 #قسمت_چهل_دو
🎀تاریکِ تاریک
جا خوردم ... تازه حواسم جمع شد مسلح نيستم ... و اونها هم تغيير حالت رو توي صورتم ديدن ...
- چي شده کارآگاه ... نکنه بقيه اسباب بازي هات رو خونه جا گذاشتي؟ ... اين دستبند و نشان رو از کجا خريدي؟ ... اسباب بازي فروشي سر کوچه تون؟ ...
و زدن زير خنده ... هلش دادم کنار ديوار و به دستش دستبند زدم ...
- به جرم ايجاد ممانعت در ...
پام سست شد ... و پهلوم آتيش گرفت ...
با چاقوي دوم، ديگه نتونستم بايستم ... افتادم روي زمين ... دستم رو گذاشتم روي زخم ... مثل چشمه، خون از بين انگشت هام مي جوشيد ...
- چه غلطي کردي مرد؟ ... يه افسر پليس رو با چاقو زدي ...
و اون با وحشت داد مي زد ...
- مي خواستي چي کار کنم؟ ... ولش کنم کيم رو بازداشت کنه؟ ...
صداشون مثل سوت توي سرم مي پيچيد ... سعي مي کردم چهره هر سه شون رو به خاطر بسپارم ...
دست کردم توي جيبم ... به محض اينکه موبايل رو توي دستم ديد با لگد بهش ضربه زد ... و هر سه شون فرار کردن...
به زحمت خودم رو روي زمين مي کشيدم ... نبايد بي هوش مي شدم ... فقط چند قدم با موبايل فاصله داشتم ... فقط چند قدم ...
تمام وجودم به لرزه افتاده بود ... عرق سردي بدنم رو فرا گرفت ... انگشت هام به حدي مي لرزيد که نمي تونستم روي شماره ها کليک کنم ...
- مرکز فوريت هاي ...
- کارآگاه ... منديپ ... واحد جنايي ... چاقو خوردم ... تقاطع ...
به پشت روي زمين افتادم ... هر لحظه اي که مي گذشت ... نفس کشيدن سخت تر مي شد ... و بدنم هر لحظه سردتر ... سرما تا مغز استخوانم پيش مي رفت ...
با آخرين قدرتم هنوز روي زخم رو نگهداشته بودم ... هيچ کسي نبود ... هيچ کسي من رو نمي ديد ... شايد هم کسي مي ديد اما براش مهم نبود ... غرق خون خودم ... آرام تر شدن قلبم رو حس مي کردم ... پلک هام لحظه به لحظه سنگین تر می شد ...
و با هر بار بسته شدن شون، تنها تصویری که مقابل چشم هام قرار می گرفت ... تصوير جنازه کريس بود ... چه حس عجيبي ... انگار من کريس بودم ... که دوباره تکرار مي شدم ...
ديگه قدرتي براي باز نگهداشتن چشم هام نداشتم ... همه جا تاريک شد ... تاريکِ تاريک ...
#ادامه_دارد...
✍نویسنده: #شهید_سید_طاها_ایمانی
🌼الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌼
🍃 @emamzaman
رهبر انقلاب: زن و شوهر همدیگر را در راه حق کمک کنند
🌷رهبر معظم انقلاب:
زن میتواند کمک کند به شوهرش برای اینکه در صراط حق ثابتقدم باشد و پیش برود؛ مرد میتواند همین کمک را به زن بکند. مثل دو شریک، مثل دو همسنگر با هم زندگی کنید.
عملاً، هم در شریعت، هم در واقعیّت خارجی، زن و شوهر نزدیکترین افراد به هم هستند؛ هر چه میتوانید صمیمیّت را، صفا را، محبّت را بین خودتان افزایش بدهید.
محبّت مایهی اصلیِ زندگیِ شیرین خانوادگی است؛ سعی کنید محبّت را روزبهروز افزایش بدهید که این کار به دست خود انسان هم هست. فروردین ۱۳۹۸
🔘 همۀ بدبختیهای انسان از «کوچکیِ جهان او» شروع میشود!
🔘 وقتی جهانت بزرگ شد، گناه برایت مهم میشود؛ چون گناه علامت حقارت است
🔸 تا اینجا چهار ویژگی یا مرحله برای متقاعدشدن به دینداری و ترک گناه بیان کردیم؛ از منفعتطلبی و برنامهپذیر بودن، تا اهلِ مسابقه بودن و دیدن محدودیتهای حیات دنیا. اینها مراحلی است که پایههای تکوین شخصیت یک دیندار را شکل میدهد و انسان را آمادۀ پذیرش دین میکند.
🔸 پنجمین ویژگیای که انسان برای داشتن یک شخصیت دیندار باید پیدا کند، باور معاد و آخرت است؛ این ویژگی نهتنها در باور و شناخت انسان بلکه در شخصیت او هم باید حضور پیدا کند، چون باور معاد، یک مقولۀ صرفاً شناختی نیست؛ یک مقولۀ شخصیتی است.
🔸 عمیقترین درخواست انسان، جاودانگیطلبی است که فعالتر از خداپرستی است. حس جاودانگیطلبی یعنی اینکه «من نمیخواهم نابود بشوم» پذیرش جاودانگی، فطریِ ما انسانهاست و ما نمیتوانیم بپذیریم که جاودانه نیستیم!
🔸 میل به جاودانگی، انسان را به سمت آخرتاندیشی میکشاند و کسی که معاد را باور کرد، جهانش بزرگتر خواهد شد. همۀ بدبختیهای انسان از «کوچکیِ جهان انسان» شروع میشود، همۀ خوشبختیها هم از «بزرگیِ جهان انسان» شروع میشود.
🔸 انسان وقتی جهان آخرتِ بسیار بزرگ را بپذیرد، خودش هم بزرگ میشود؛ این همان اثر شخصیتیِ باور معاد است. بعد وقتی انسان بزرگ شد «بزرگوار» میشود و وقتی انسان بزرگوار شد، دیگر بدی ندارد. هرکسی آدم بدی شد، معلوم میشود که جهانش کوچک است!
🔸گناه یکوقت معنایش «ضرر کردن» است، یکوقت معنایش «خلاف برنامه عملکردن» است، یکوقت معنایش «نپذیرفتن یک محدودیت و امر معقولی است که در این جهان وجود دارد» حالا در این مرحله از بحثِ ما(که بحث معاد و آخرت است) معنایش کوچکشدن است. وقتی جهانِ کسی بزرگ شد، کمکم نسبت به پدیدۀ «گناه» حساس میشود و زشتیِ گناه برایش مشخص میشود؛ چون گناه علامت حقارت و کوچکی است، لذا از گناه، ننگش میآید.
#گناه_و_توبه 40
علیرضا پناهیان ۹۸.۲.۳۰
🕋💫🕋💫🕋💫🕋💫🕋💫🕋💫🕋
#حج_مهدوی |🌤|
دفتر ....
آمده ام حج ،😊
💕رو به خانه ی خدا نشسته ام ! درست پشت رکن مستجار،طبقه ی دوم !
در دفترچه ایی نام همه ی آنهایی که التماس دعا داشتند را نوشته ام تا از قلم نیفتند !📝
یکی یکی همه را دعا می کنم ،
دفترچه را علامت می زنم،
اما سبک بال نیستم !😔
ناگاه !!
یادم می افتد یکی از قلم افتاده ،
همان که هزار و چند صد سال برای شیعیانش پیغام فرستاده تا برای فرجش دعا کنند !❤️
همان که به این خانه ی کعبه چنگ زده و به نایبش فرمود؛ به شیعیانم بگو برای فرجم دعا کنند !😭
همان که گفته بود ؛گشایش این کار بدست من نیست و دعای شیعیان است که گره از کارم باز می کند !🌤
شرمگین سرم را درونم فرو می برم و های های می زنم زیر گریه !😭
خدایا ! چه فراموشکارم من ! چه بی وفایم و چه بی وفاییم ما شیعیان !
دست هایم را به آسمان بالا می برم !
و از ملائکی 👼که گرد این خانه می چرخند با التماس می خواهم همراه من بخوانند ؛ "اللهم کن لولیک الحجه بن الحسن ....." را
و خطاب به مولایم می گویم :
آقای من ! من خواندم دعای فرج و سلامتی تان را ! 💕🌸
اما می دانم تا آمین شما نباشد، دعایم کارگشا نیست !❤️
#حج #فرج
🍃🌹الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌹🍃
🌤 @emamzaman
🕋💫🕋💫🕋💫🕋💫🕋💫🕋💫🕋