eitaa logo
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
11هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
6.4هزار ویدیو
1.2هزار فایل
📞پاسخگویی: @Majnonehosain 💞مهدیاران: @emamzaman_12 🌷عطرشهدا: @atre_shohada 📱اینستاگرام: Www.instagram.com/emamzaman.12 👥گروه: https://eitaa.com/joinchat/2504065134Cf1f1d7366b 💕گروه‌مهرمهدوی: @mehr_mahdavi12
مشاهده در ایتا
دانلود
😍 💢 راهکار ترک ... حتماا می‌دونی که ؛ همیشه پیشگیری؛بهتر از درمانه❗️ این یعنی ؛ همین حس کردی ؛جرقه این گناه داره زده میشه؛ ذهنت سمت این گناه منحرف شده؛ باید جلوشو بگیری⛔️ ✅ اول از همه اینکه: تمرکز حواستون رو از روی اون موضوع بردارید.👌🏻 ✅دوم اینکه؛ سریعا صوت رو پخش کنید و بلند باهاش بخونید ؛تمرکز کنید که خیلی با دقت و خوووب بخونید. اینجوری تمرکزتون از رو گناه و عمل شیطانی ؛ به سمت آیات قرآنی کشیده میشه😊 ✅ مدام تو دلت بگو؛ «خدایا به تو پناه میبرم از شیطان از نفسم» 🙏🏻 تو می‌تونی ؛ فقط باید بخواهی! 💪🏻 منتظریم حال خوبت رو با ما در میون بذاری یاعلی😉 راهکار خودتو برای ترک گناه به ما هم بگو😊 تا بذاریم کانال همه استفاده کنند💚 🍃🌹الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌹🍃 🌤 @emamzaman
#چله_ترک_گناه😍 #بیست_و_یک_روز_تا_ماه_محرم⏰ خیلی ازتون التماس دعا داریم... برای همدیگه تو این شب ها و روزها خیلی دعا کنیم🙏 🍃🌹الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌹🍃 🌤 @emamzamanaj
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫 🍃السَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ...🍃 سلام بر تو ای مولایی که آینه مهربانی خدا هستی. ✋ سلام بر تو و بر روزی که زمین و زمینیان را از محبت، سیراب خواهی کرد.✋ 📚 صحیفه رضویه، ص541، زیارت امام زمان عجّل تعالی فرجه در حرم شریف امام رضا علیه السلام. 🍃🌹الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌹🍃 🌤 @emamzaman 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸
👆اعمال روز عرفه + شرح کامل در مفاتیح ✔️امروز روز عرفه است از دست ندهیم 🔶 چند حدیث از پیامبر اکرم (ص) در مورد روز عرفه ۱-خداوند در هیچ روزی با اندازه روز عرفه، بندگان را از آتش دوزخ نمی رهاند. ۲- برخی از گناهان جز در عرفات بخشوده نمی شوند. ۳- گناه کارترین فرد در عرفات کسی است که از آن جا باز گردد در حالی که گمان می برد آمرزیده نخواهد شد.
🌼💠🌼💠🌼💠 💠🌼💠 🌼 💠 ☀️امام جعفر صادق(ع)فرمودند: 🔸اگر کسی در ماه مبارک رمضان مورد مغفرت الهی قرار نگیرد،غفران برای او نیست،مگر آنکه«عرفه»را درک کند. 🔸هر چه میخواهى براى خود دعا بخوان و در دعا كردن بكوش كه آن روز [روز عرفه] روز دعا و درخواست است . 📗 التهذيب الأحكام ، ج۵ ، ص ۱۸۲ 🌼 💠 🌼💠🌼 💠🌼💠🌼💠🌼
💌 یک آمادگی متفاوت برای دعای عرفه
✅ ویژگی برتر دعای عرفه
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
🕋💫🕋💫🕋💫🕋💫🕋💫🕋💫🕋 #حج_مهدوی |🌤| دفتر .... آمده ام حج ،😊 💕رو به خانه ی خدا نشسته ام ! درست پشت رکن مس
🕋🌸🕋🌸🕋🌸🕋🌸🕋🌸🕋🌸🕋 پشت مقام ابراهیم برای فرج مولای مضطرت دعا کن ! ✍امام صادق علیه السلام : 💚"أمّن یجیب المضطرّ اذا دعاه و یكشف السّوء و یجعلكم خلفاء الأرض" نمل، 62 💚 "این آیه درباره قائم آل محمد صلى الله علیه وآله وسلم نازل شده است. به خدا سوگند، او همان مضطرّى است كه چون در مقام ابراهیم دو ركعت نماز گزارد و فرج خویش از خدا بخواهد، خداوند دعایش را اجابت كند و بدیها را برطرف سازد و او را در زمین خلیفه قرار دهد." 📒تفسیر قمى ـ ج 2 🍃🌹الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌹🍃 🌤 @emamzaman 🕋🌸🕋🌸🕋🌸🕋🌸🕋🌸🕋🌸🕋
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 📌 😎 زمانه ی غریبیست روزگار عجیبیست 💫روزگاری بود که واژه ی زن در بطن مفهوم خود، معنای عمیقی داشت و نشان از نجابت و عفت و شرافت بود👌 💫زنی که بهشت را زیر پای او میدانند، زنی که از دامنش مرد به معراج میرود👍 💫زنی که، پزشک مرد خود است که در قرآن آمده 💕لتسکونو الیها💕 💕تا به وسیله او (زن) آرامش یابید💕 ⚫️اکنون گوهر نجابت و شرافت خود را وسیله ی خودنمایی خود کرده و در رقابتی ورود پیدا کرده که تمامی ندارد😒 ❌رقابتی که در آن زیباتر ها برنده اند، و تا وقتی جوان و زیبایند در معرض دید خواهند بود و در گاه پیری و فرسودگی همچون زباله ای به دور انداخته می شوند❗ ⚠️و دختران سرزمینم با لباسی از حراج عفت و نجابت خود برای خریدن نگاه هرزه ای به خیابان ها میریزند😔 که خود را چه ارزان میفروشند❗ آیا این همان مقام و منزلتی بود که دنیای غرب برایشان رقم زد❓ که همچون بی خردان برهنه شوند و جلوه کنند⁉ ...... 🌺الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌺 🍃 @emamzamanaj 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
#رمان_مردی_در_آینه📝 💟 #قسمت_چهل_دو 🎀تاریکِ تاریک جا خوردم ... تازه حواسم جمع شد مسلح نيستم ..
📝 💟 🎀شعاع نور شعاع نور از بين پرده ها، درست افتاده بود روي چشمم ... به زحمت کمي بين شون رو باز کردم ... و تکاني ... درد تمام وجودم رو پر کرد ... - هي واضح نبود ... اوبران، روي صندلي، کنار تختم نشسته بود ... از جا بلند شد و نيم خيز شد سمت من ... - خیلی خوش شانسی ... دکتر گفت بعيده به اين زودي ها به هوش بياي ... خون زيادي از دست داده بودي ... گلوم خشک خشک بود ... انگار بزاق دهانم از روي کوير ترک خورده پايين مي رفت ... نگاهم توي اتاق چرخيد ... - چرا اينجام؟ ... تختم رو کمي آورد بالاتر ... و يه تکه يخ کوچيک گذاشت توي دهنم ... - چاقو خوردي ... گيجي دارو که از سرت بره يادت مياد ... وسط حرف هاي لويد خوابم برد ... ضعيف تر و بي حال تر از اون بودم که بتونم شادي زنده موندم رو با بقيه تقسيم کنم... اما اين حالت، زمان زيادي نمي تونست ادامه پيدا کنه ... نبايد اجازه مي دادم اونها از دستم در برن ... شايد اين آخرين شانس من براي حل اون پرونده بود ... کمتر از 24 ساعت ... بعد از چهره نگاري ... لويد بهم خبر داد که هر سه نفرشون رو توي يه تعميرگاه قديمي دستگير کردن ... شنيدن اين خبر، جون تازه اي به بدنم داد ... به زحمت از جا بلند شدم ... هنوز وقتي مي ايستادم سرم گيج مي رفت و پاهام بي حس بود ... اما محال بود بازجويي اونها رو از دست بدم ... سرم رو از دستم کشيدم ... شلوارم رو پوشيدم و با همون لباس بيمارستان ... زدم بيرون ... بدون اجازه پزشک ... بقيه با چشم هاي متحير بهم نگاه مي کردن ... رئيسم اولين کسي بود که بعد از ديدنم جلو اومد ... و تنها کسي که جرات فرياد زدن سر من رو داشت ... - تو ديوونه اي؟ ... عقل توي سرته؟ ... ديگه نمي تونستم بايستم ... يه قدم جلو رفتم، بازوش رو گرفتم و تکيه دادم به ديوار ... و دکمه آسانسور رو زدم ... - کي به تو اجازه داده از بيمارستان بياي بيرون؟ ... مي شنوي چي ميگم؟ ... در آسانسور باز شد ... خودم رو به زحمت کشيدم تو و به ديوار تکيه دادم ... - کسي اجازه نداده ... فرار کردم ... با عصبانيت سوار شد ... اما سعي مي کرد خودش رو مسلط تر از قبل و آروم نشون بده ... - شنيدم اونها رو گرفتيد ... با حالت خاصي بهم نگاه کرد ... - ما بدون تو هم کارمون رو بلديم ... هر چند گاهي فکر مي کنم تو نباشي بهتر مي تونيم کار بکنيم ... نگاهم چرخيد سمتش ... لبخند معناداري صورتم رو پر کرد... - يعني با استعفام موافقت مي کني؟ ... - چي؟ ... - اين آخرين پرونده منه ... آخريش ... و درب آسانسور باز شد ... ... ✍نویسنده: 🌼الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌼 🍃 @emamzaman
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
#رمان_مردی_در_آینه📝 💟 #قسمت_چهل_سوم 🎀شعاع نور شعاع نور از بين پرده ها، درست افتاده بود روي چشم
📝 💟 🎀بازگشت از جهنم دنبالم از آسانسور خارج شد ... - هر وقت از بيمارستان مرخص شدي در اين مورد صحبت مي کنيم ... ماه گذشته که در مورد استعفا حرف زده بودم، فکر کرده بود شوخي مي کنم ... بايد قبل از اينکه اين فکر به سرم بيوفته ... با انتقاليم از واحد جنايي موافقت مي کرد ... به زحمت خودم رو تا اتاق صوتي کشيدم ... اوبران با يکي ديگه ... مشغول بازجويي بودن ... همون جا نشستم و از پشت شيشه به حرف ها گوش کردم ... نتونستن از اولي اطلاعات خاصي بگيرن ... دومين نفر براي بازجويي وارد اتاق شد ... همون کسي که من رو با چاقو زده بود ... بي کله ترين ... احمق ترين ... و ترسوترين شون ... کار خودم بود ... بايد خودم ازش بازجويي مي کردم ... اوبران تازه مي خواست شروع کنه که در رو باز کردم و يه راست وارد اتاق بازجويي شدم ... محکم راه رفتن روي اون بخيه ها ... با همه وجود تلاش می کردم پام نلرزه ... درد وحشتناکي وجودم رو پر کرده بود ... با دیدن من برق از سرش پرید و چشم هاش گرد شد ... - چيه؟ ... تعجب کردي؟ ... فکر نمي کردي زنده مونده باشم؟ ... بيشتر از اون ... اوبران با چشم هاي متعجب به من خيره شده بود ... - تو اينجا چه کار مي کني؟ ... سريع صندلي رو از گوشه اتاق برداشتم و نشستم ... ديگه پاهام نگهم نمي داشت ... - حالا فهميدي نشانم واقعيه ... يا اينکه اين بارم فکر مي کني اين ساختمون با همه آدم هاش الکين؟ ... اين دوربين ها هم واقعي نيست ... دوربين مخفيه ... پوزخند زد ... از جا پريدم و ... با تمام قدرت و ... مشت هاي گره کرده کوبيدم روي ميز ... - هنوزم مي خندي؟ ... فکر کردي اقدام به قتل يه کارآگاه پليس شوخيه؟ ... يه جرم فدراله ... بهتره خدا رو شکر کني که به جاي اف بي آي ... الان ما جلوت نشستيم ... اون دو تاي ديگه فقط به جرم ايجاد ممانعت در کار پليس ميرن زندان ... اما تو ... تو بايد سال هاي زيادي رو پشت ميله هاي زندان بموني ... اونقدر که موهات مثل برف سفيد بشه ... اونقدر که ديگه حتي اسم خودت رو هم به ياد نياري ... اونقدر که تمام آدم هاي اين بيرون فراموش کنن يه زماني وجود داشتي ... مثل يه فسيل ... اونقدر اونجا مي موني تا بپوسي ... اونقدر که حتي اگه استخوون هات رو بندازن جلوي سگ ها سير نشن ... و مي دوني کي قراره اين کار رو بکنه؟ ... من ... من از اون دنيا برگشتم تا تو رو با دست هام خودم بندازم وسط جهنم ... جهنمي که هر روزش آرزوي مرگ کني ... و هيچ کسي هم نباشه به دادت برسه ... هيچ کس ... همون طور که من رو تنها ول کرديد و در رفتيد ... تو ... تنها ... بدون دوست هات ... اونها بالاخره آزاد ميشن ... اما تو رو وسط اين جهنم رها مي کنن ... سرم رو به حدي جلو برده بودم که نفس هاي عميقم رو توي صورتش احساس مي کرد ... و من پرش هاي ريز چهره اون رو ... سعي مي کرد خودش رو کنترل کنه ... اما مي شد ترس رو با همه ابعادش، توي چشم هاش ديد ... ... ✍نویسنده: 🍃🌹الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌹🍃 🌤 @emamzaman