eitaa logo
🥀 امام زمان (عج) 🥀
10.9هزار دنبال‌کننده
11.4هزار عکس
6.1هزار ویدیو
1.2هزار فایل
📞پاسخگویی: @Majnonehosain 💞مهدیاران: @emamzaman_12 🌷عطرشهدا: @atre_shohada 📱اینستاگرام: Www.instagram.com/emamzaman.12 👥گروه: https://eitaa.com/joinchat/2504065134Cf1f1d7366b 💕گروه‌مهرمهدوی: @mehr_mahdavi12
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀 امام زمان (عج) 🥀
💐🍃🌤 🍃🌤 🌤 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_شصت_و_هفتم ✍با همان متانت برایم آرزوی سلامتی کرد و قول داد
💐🍃🌤 🍃🌤 🌤 ✍نمیدانم چه سری در آن معجون شده در آبِ زمزم بود که چشمانِ فاطمه خانم و پروین را به سلامتیِ محالم،امیداوار و گریان میکرد. چند روزی از آن ماجرا گذشت و غیر از ملاقات های هر روزه ی آن دو زن مهربان،حسام به دیدنم نیامد. دل پر میکشید برای شنیدن آواز و دیدن چشمان به زمین دوخته اش... اما نیامد. بالاخره حکم آزادیم از زندان بیمارستان امضا شد، و من بیحال شده از فرط خواستن و نداشتن، خود را سپردم به دستانِ پروینی که با مهربانی لباس تنم میکرد، محض رهایی. چند روز دیگر به دیدن دنیا مهلت بود؟ همه اش را به یک بار دیدن دانیال و… شاید حسام می بخشیدم. پروین با قربان صدقه زیر بغلم را گرفت و با خود در راهروی بیمارستان حرکت داد. نزدیک به در ورودی که رسیدیم ریه هایم خنک شد.. از بویِ تند بیمارستان خالی شدم و سرشار از عطری که زیادی آشنا بود. صدایش پیچک شد به دورِ سرم.🌸 خودش بود... نفس نفس زنان و لبخند به لب. مثل همیشه. و باز مردمک چشمانش خاک را زیر و رو میکرد. - سلام..سلام.. ببخشید دیر کردم. کار ترخیص طول کشید. ماشین تو پارکینگ پارکه. تا شما آروم آروم بیاین،من زودی میارمش تا سوار شین نفسهایم را عمیق کشیدم. خدایا بابت سوپرایزیت متشکرم. پروین با لحن مادران ایرانی، خود را فدای این حسام و جَدی که نمیدانستم کیست،می کرد. حسامی که بود و لایق این همه دوست داشتن. راستی چرا خبری از فاطمه خانم نبود؟ بیچاره مادرم که هیچ وقت اجازه ی مادری کردن را به او ندادم. کاش خوب میشد.. کاش حرف میزد.. کاش… مردانه برایش دختری میکردم.💔 سوار ماشین شدیم. پروین روی صندلی عقب در کنارم، سرم را به شانه می کشید. حسام مدام شیرین زبانی میکرد و سر به سر پروین می گذاشت و من حسرت میخوردم به رنگی که زندگیش داشت و من سالها از آن محروم بودم. خطاب قرارم داد. - سارا خانم،حالتون که بهتره؟ انشالله کم کم پاشنه ی کفشاتونو ور بکشین که دانیال قراره تشریف فرما بشه.☺️ به سرعت در جایم نشستم. متوجه حالم شد - البته به زودی این به زودی چرا انقدر دیر بود؟ پس باز هم باید روزهایم با ترس ملاقات عزرائیل میگذشت، که دوستی اش گل نکند و تا آمدن دانیال،سراغم را نگیرد. به خانه رسیدیم. پروین زودتر برای باز کردن در از ماشین خارج شد. قبل از پیاده شدن؛حسام صدایم زد. به تصویر چشمان خیره به رو به رویش در آیینه نگاه کردم. - مادرم کاری براشون پیش اومد نتونستن بیان،گفتن از طرفشون ازتون عذر خواهی کنم. چند کتاب به سمتم گرفت - این چندتا کتابم آوردم که مطالعه بفرمایید. کتابای خوبین.شاید به دردتون خورد. هم حوصلتون سر نمیره،هم اینکه شاید براتون جذاب بود. اینجا هیچ هم زبانی نداشتم و جز حسام کسی زبان آلمانی نمیدانست. در سکوت نگاهش کردم،وقتی متوجه مکث طولانی ام در گرفتن کتابها شد به عقب برگشت - حالتون خوب نیست؟؟ چیزی شده؟بابت کتابها ناراحت شدین؟ چرا باید بابت کتابها دلگیر میشدم؟ - دیگه قرآن برام نمی خونید؟ لبخند زد - هر وقت امر کنید میام براتون میخونم. ناگهان انگار چیزی به ذهنش رسیده باشد به سمت داشبورد ماشینش رفت و چیزی را از آن درآورد. - تو این فلش،تلاوت چندتا از بهترین قاری های جهان هست. اینم پیشتون بمونه تا هر وقت دلتون خواست گوش کنید. فلش را روی کتابها گذاشت و به طرفم گرفت. بغض گلویم را فشرد. این فلش یعنی دیگر به ملاقاتم نمی آمد؟ من بهترین تلاوتهای دنیا را نمیخواستم. گوشهایم فقط طالب یک صدا بود. کتابها و فلش را بدون تشکر و یا گفتن کلمه ای حرف گرفتم و به خانه رفتم. دلم چیزی فراتر از بغض و غم گرفته بود. به سراغ مادر رفتم. مات جانمازش گوشه ای از اتاق، چمپاتمه زده بود. ناخواسته بغلش کردم. بوسیدم.. بوییدم.. فرصت کم بود.. کاش زودتر دخترانه هایم را خرجش میکردم. و او انگار در این عالم نبود. نه لبخندی نه اخمی.. هیچ.. هیچه هیچ.. سرخورده و ماتم زده به اتاقم کوچ کردم. کتابهای حسام روی میز بود. ترجمه ای انگلیسی و آلمانی از ، و . لبخند روی لبهایم نشست. حالا دلیل سوالش مبنی بر ناراحت شدم را می فهمیدم. دادن کتابی از به دختری زاده مثل من... چهره ی برزخی پدر در مقابل چشمانم زنده شد. کجا بود که ببیند تنفراتش، وجب به وجبِ زندگیش را با طعمی شیرین پر کرده بودند. و من...سارای بی دین.. دخترِ سنی زاده.. عاشق همین تنفرات شده بودم.❤️ هر چه که پدر از آن بد میگفت، یقینا چیزی جز خوبی نبود. فلش را در دستانم فشردم. این به چه کارم می آمد؟ منی که قرآن را با صدای امیرمهدیِ فاطمه خانم را دوست داشتم...❤️ ⏪ ... نویسنده: 📝‌ @emamzaman‌
💕💕💕💕💕💕💕💕💕 💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞 💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕 💞💞💞💞💞💞💞💞 اسلامی بلغم : ریشه ی ترب بلغم را قطع و غذا را هضم نماید . (ع) منبع نهج الطبابه نوشته دکتر نور الدین شازده احمدی @emamzaman
علی که ضربت خورد، ماه شکافت، و علی که رفت، ما همه #یتیم شدیم... ‌ #پدر_غریبم_آقاجان ‌ 🏴 شهادت، #امیرالمومنین، #امام_علی (علیه السلام) تسلیت باد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📜 وصیت #امام_علی(ع) پس از ضربت خوردن: حق بگوييد، و براى ثواب الهى بكوشيد. دشمنِ #ظالم و ياورِ #مظلوم باشيد.
🌷(علیه السلام) : ☘ خوشا به حال كسى كه زيادى مال خويش را انفاق كند و جلوى زياده گويى خود را بگيرد 🌱 طُوبى لِمَن أنفَقَ الفَضلَ مِن مالِهِ و أمسَكَ الفَضلَ مِن كلامِهِ . 📚 ميزان الحكمه ج۱۲ ص۳۷۱ 🍃💐همانا برترین کارها،کار برای امام زمان است💐🍃 🆔 @EmamZaman
🌷 رسول الله(ص): من سرور انبياء هستم و (ع) سرور اوصياء است. اوصياى پس از من ۱۲ تن هستند كه نخستين آنها و آخرين ايشان قائم است. 📗‌كمال الدين:۲۸۰‌/۲۹ 🌤الّلهُـمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج @emamzaman
🌸 امیرالمؤمنین عليه السلام: كينه و بدخواهى ديگران را از سينه خود درو كن تا بدخواهى برای تو از سينه ديگران ريشه كن شود. 📗 حکمت ۱۷۸ نهج البلاغه ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
(ع) اعتماد کردن به دشمن،عامل فریب خوردن [از او] است. غررالحکم: ح۴۷۷۵ ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
📃 🖋 دلــــــــــ❣ــــــنوشته ... 📌 ناگهان زمین لرزید ناگهان زمین لرزید، پایه‌های هدایت در هم شکست و فرق عدالت به دست شقی‌ترین اشقیاء و همدستانش شکافت. ◽️ آری! ابن ملجم تنها نبود، غم فاطمه، بیست و پنج سال سکوت و تنهایی، قاسطین و مارقین و ناکثین، نادانیِ مردمانی که حقیقت را رها کردند و دروغ و تزویر را باور، همه و همه همدست او بودند برای از پا درآوردن علی و وای از این مؤمن‌نماهای امام نشناس... ◼️ این شمشیرِ جهلِ اُمّت بود که از آستین پسرِ ملجم بیرون آمد و بر فرق علی نشست. و وای بر ما اگر از تاریخ عبرت نگیریم. امام خویش را نشناسیم و دلش را خون کنیم، خارِ چشمش شویم و استخوانی در گلویش خدا نکند... 🔘 ویژهٔ ضربت خوردن @EmamZaman ┄┅═✧❁✧═┅┄
20اهداف بلند اولیای الهی و سبب تنها ماندنشان.mp3
3.51M
💢هدفت رو با امام زمان عجل الله تنظیم کن‼️ 🥀 @EmamZaman ┄┅═✧❁✧═┅┄
🌿 حال‌ماچون‌یتیمان‌خوب‌نیست محتاجیم! محتاج‌دستگیری‌های‌پدرانه‌ات؛ بابایِ‌ناشناسِ‌شب‌هایِ‌کوفه :)...💔 @EmamZaman ┄┅═✧❁✧═┅┄
را.mp3
11.18M
🎧 بسیار زیبا و شنیدنی 🎼 اسمت نمک سفرمونه ، شیرینی اذانمونه... 🎤 🏴 شهادت 🖤 @EmamZaman ┄┅═✧❁✧═┅┄
Moghadam-Shab19Ramazan1394[03].mp3
10.85M
دارم‌میـرم‌شب‌وصـالـھ ندیـدمش‌ایـن‌همـھ‌سالـھ...😞💔 🦋 😭 @EmamZaman ┄┅═✧❁✧═┅┄
هدایت شده از 🌸یاس گراف🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀مجموعه زیباترین استوری های مناسبتی شب قدر. چقدر دلم تنگه برای " حیدر " 💔🕯 ♥️
شیر در کاسه ما نیست ولی اشک که هست ! ما یتیمان همگی کاسه به دستیم علی..💔
🍃خدایا تو را شکر می کنم که باران تهمت و دروغ و ناسزا را علیه من سرازیر کردی، تا در میان طوفانهای وحشتناک ظلم و جهل و تهمت غوطه ور شوم و ناله حق طلبانه من در برابر غرش های تند دشمنان و بد خواهان محو و نابود گردد و در دامان عمیق و پر شکوه درد، سر به گریبان فطرت خود فرو برم و درد و رنج ع را تا اعماق روحم احساس کنم...... 🕊🥀 ♥️ 【@emamzaman
id_@mola113.mp3
6.04M
سی ساله پیش فرق منو توکوچه ها شکستن.. 🥀 【@emamzaman