🌙 #مهدی_شناسی
🌙 #امام_زمانت_را_بشناس
🌙 #شش_ماه_پایانی
🌙 #قسمت_هشتاد_و_هشتم
✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫
🌟بخش ششم🌟
🌟حوادث ماه ذیحجه🌟
⭐️هرچند به زمان و مکان طلوع آن خورشید تابان نزدیکتر میشویم ، احادیث و روایات تفصیل بیشتری می یابد و مکان ها و روزها و ساعت های بیشتری را پوشش میدهند، فلذا میتوان این محدوده زمانی پیش آمدهن حوادث مختلف را بنا بر محتوای روایت مشخص کنیم.
⭐️بسیاری از روایات ما ، ماه ذیحجه به عنوان ماه خون و خونریزی یاد کردهاند.
⭐️ابی بصیر ضمن حدیثی طولانی نقل می کند که از امام صادق (علیه السلام ) پرسیدنم: و ذیحجه چطور ماهی است؟
⭐️فرمودند:
⭐️آن ماه خون (خونریزی ) است.(۱)
⭐️حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) هم در این باره فرمودند:
⭐️در ماه ذیحجه حجاج غارت شده و خون به پا می شود.(۲)
⭐️در این ماه حوادثی مهم آنگونه که روایات برشمردند رخ می دهد که یکی از آنها در زمره علایم حتمی میباشد و مجموعه این وقایع از این قرار است.
🌟۱.کشتار دوم سفیانی در عراق کوفه و نجف
⭐️در روز شادی و عید این ماه یا همان روز عید قربان، دهم ذیحجه، پس از کشتارهای وحشیانه که سپاه سفیانی در بغداد طی هیجده شب انجام داد، لشکریان به کوفه (نجف) رو کرده و در آنجا هم کشتاری به راه می اندازند که مثل و مانند ندارد.
⭐️سفیانی سپاهی ۱۳۰ هزار نفری را به سوی کوفه و نجف گسیل میدارد که نیروهای آن در روحاء، فاروق و مقام حضرت عیسی (علیه السلام) و مریم (سلام الله علیها) در قادسیه پیاده می شوند.
به عبارت دیگر این نیروها از جاده بابل به کوفه وارد میشوند.
⭐️روحاء، محله ای نزدیک فرات که برخی گفتند، منظور نهر عیسی (علیه السلام) است و فاروق محل جدا شدن جاده ها از همدیگر است.
(چهارراه) که یکی از این جاده ها به سمت قادسیه (دیوانیه) می رود و دیگری بابل و بغداد و جاده سوم هم به سوی ذی الکفل و کوفه و نجف میروند که دیگر جاده ها هم از این جاده منشعب میشود.
✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨
(۱)بحارالانوار ،جلد ۵۲ ،صفحه ۲۷۲ ،بشارة الاسلام، صفحه ۱۴۲
(۲)منتخب الاثر، صفحه ۴۵۱، یوم الخلاص ،صفحه ۲۸۰
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
🆔 @emamzaman
🥀 امام زمان (عج) 🥀
🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸 🌼🌸 🌸 📝 #رمان_عاشقانه_مذهبی_جانم_میرود #قسمت_هشتاد_و_هفت ـــ لباس پوشیدی...
🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸
🌼🌸
🌸
📝 #رمان_عاشقانه_مذهبی_جانم_میرود
#قسمت_هشتاد_و_هشتم
مهیا، در گوشه ای نشسته بود. فضای زیبا و معنوی معراج الشهدا خیلی روی او تاثیر گذاشت. آنقدر از رفتار شهاب
دلگیر بود؛ که اصلا چشمه ی اشکش خشک نمی شد؛ و پشت سر هم اشک می ریخت.
نگاهی به اطراف انداخت.
مریم و محسن کنار هم مشغول خواندن دعا بودند. سارا هم مداحی گوش می داد. نرجس عکس می گرفت؛ اما
شهاب...
کمی با چشمانش دنبال شهاب گشت. او را در گوشه ای دید که سرش پایین بود و تسبیح به دست ذکر می گفت.
آوای اذان از بلندگو به صدا در آمد.
مهیا از جایش بلند شد. به طرف سرویس بهداشتی رفت. وضو گرفت. همه دختر ها به سمت داخل رفتند، ولی او دوست داشت تنهایی نماز بخواند. پس همان بیرون؛ گوشه ای پیدا کرد و به نماز ایستاد.
گوشه خلوت و خارج از دید بود و همین باعث می شد، کسی مزاحمش نشود.
نمازش را خواند. بعد از نماز، سرجایش نشست. این سکوت به او آرامش می داد.
چشمانش را بست. از سکوت و آرامشی که این مکان داشت، لبخندی روی لبانش نشست.☺️
با شنیدن صدای بچه ها، از جایش بلند شد.
به طرف بچه ها رفت احساس کرد. به نظر اتفاقی افتاده بود. بچه ها آشفته بودند.
ـــ چیزی شده؟!
همه به طرفش برگشتند.
مریم خداروشکری گفت.
ـــ کجا بودی مهیا!! نگرانت شدیم.
ـــ همین جا بودم... دوست داشتم تنهایی نماز بخونم.
سارا خندید. 😄
ـــ دیدید گفتم همین دور و براست!
شهاب با اخم یک قدم نزدیک شد.
ـــ این کار ها چیه مهیا خانم؟! شما با ما اومدید. باید خبرمون می کردید، که دارید میرید. اینقدر بچه بازی در
نیارید...
محسن با تشر گفت:
ــــ شهاب!!!
مهیا لبانش را در دهانش جمع کرد، تا حرفی نزند.
ببخشیدی گفت و از بچه ها دور شد.
مریم نگاهی به رفتن مهیا انداخت. با عصبانیت به طرف شهاب آمد. 😠
ـــ فکر نکن با این کارهات همه چی درست میشه... نه آقا! داری بدترش میکنی، دیگه هم حق نداری با مهیا
اینجوری حرف بزنی! اصلا باهاش دیگه حرف نزن...
روبه محسن گفت.
ـــ بریم محسن!
به طرف بیرون معراج الشهدا رفتند. مهیا کنار ماشین محسن نشسته بود.
مریم و محسن در ماشین نشستند.
ـــ ببخشید مزاحم شدم!
مریم لبخندی زد. 😊
ـــ اتفاقا، خودم می خواستم بهت بگم بیای پیشمون.
مریم می خواست چیزی بگوید؛ که با اشاره محسن ساکت ماند.
مهیا سرش را به شیشه ماشین چسباند و نگاهش را به بیرون انداخت.
ماشین حرکت کرد.
همه ی راه، مهیا به مداحی که در ماشین محسن پخش می شد، گوش می داد و به خیابان ها نگاه می کرد... و هر لحظه دستش را بالا می آورد و اشک روی گونه اش را پاک می کرد...😭
#ادامه_دارد....
✍نویسنده: #فاطمه_امیری
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
🆔 @EmamZaman
🌸
🌼🌸
🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸🌼🌸