eitaa logo
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
10.9هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
6.3هزار ویدیو
1.2هزار فایل
📞پاسخگویی: @Majnonehosain 💞مهدیاران: @emamzaman_12 🌷عطرشهدا: @atre_shohada 📱اینستاگرام: Www.instagram.com/emamzaman.12 👥گروه: https://eitaa.com/joinchat/2504065134Cf1f1d7366b 💕گروه‌مهرمهدوی: @mehr_mahdavi12
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊 با احمد شیخ حسینی و شهید عباس رضایی در آب در حال عملیات بودیم که ناگهان کوسه ما را دور زد، اگر صدایی می آمد عراقی ها ما را سوراخ سوراخ میکردند، و اگر نه دندانهای کوسه ما را تکیه تکیه میکرد. و امیر تو بودی که با صدای پر امیدت در حال ذکر بودی و ناگهان گفتی: "یا فاطمة الزهرا(س)، خودت کمکمون کن." و کوسه از کنار ما دور ‌شد ورفت. و تو در اب گریه ات گرفت. و تا شهادتت اسم حضرت زهرا(س) رو که می شنیدی گریه امان را از تو می گرفت و چند روز بعد در کنار نهر "طُرُف" با یه ترکش کوچولو توی شقیقه ات شهید شدی. 🌱🍂 🌺🌱 ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
🍃🕊 زمستان سال 56 که یک خواب جمشید را به آنچه لایقش بود پیوند داد. شب از نیمه گذشته بود، جمشید با گونه های خیس در حال نماز و دعا بود، صدای در حیاط اورا به خود اورد. در را که باز کرد، موجی از نور او را به عقب راند، و چشمهایش به سمت کانون نور خیره شد. از کانون نور طنین صدایی گرم ، به دلهره اش پایان داد: «آرام باش فرزندم، من...» خواست خودش را به زمین بیندازد تا پای آقا را ببوسد، که دست گرم آقا بر شانه هایش نشست:‌ « آرام باش فرزندم، من علی (ع) هستم، از امروز نام تو مهدی است. تو از سربازان اسلام خواهی بود و به زودی در قیامی بزرگ شریک خواهی شد.» حیرت زده و مضطرب از خواب برخاست، خیس عرق بود. بوی عجیبی در فضای اتاق حس میکرد... از خود بیخود شده بود. صدای گریه اش همه اهل خانه را بیدار کرد و او به نام مهدی می اندیشید.. 💐🍂 ☘🌺☘ ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
🕊🌷 چهل روز قبل از تولد او خواب آقایی سبزپوش و نورانی را دیدم که مرا به فرزند پسر مژده داد و نام رضا را برای او انتخاب کرد.. دوساله بود که به همراه مادرش برای زیارت امام رضا(ع) به مشهد رفتیم. اطراف ضریح مطهر مشغول دعا بودم که یکدفعه متوجه شدم دستهای کوچک او به طرز عجیبی به ضریح چسبیده است. با نگرانی سعی کردم دست اورا بکشم زیرا بقدری محکم گرفته بود که جداکردنش محال بود. مردم که این صحنه را دیدند به سمت او هجوم آوردند، آرام و قرار نداشتند و دست خودشان نبود. کمی طول کشید تا اورا از ضریح جدا کردیم. انگار به ضریح مطهر قفل شده بود. همینکه به خانه رسیدیم با مادرش لباس اورا عوض کردیم، با کمال تعجب جای پنج انگشت سبز را روی کمر او دیدیم. تولد: 1343/3/17 شیراز سمت:جانشین فرمانده مخابرات لشکرفجر شهادت:1364/11/22فاو عملیات والفجر8 🌸🌿 🌿🌸 ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
🕊🦋 پاسداربود،متواضع و دوست داشتنی، ولی هیچگاه لباس سپاه را نپوشیده بود.برای همه سوال شده بود که چرا لباس سپاه را نمیپوشد؟! بعد از شهادتش راز او فاش شد، در وصیت نامه اش نوشته بود; این لباس مقدس، لباس سربازان امام زمان است، وقتی لایق پوشیدن این لباس میشوم که،شهید شوم، آنگاه لباس سبز سپاه را بر جنازه ام بپوشید و همانگونه شد. 🌸🌼 🌼🌸 ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄