❣اگر فرهنگ حضرت زهرا سلام الله علیها در میان خانوادههای ما رایج شود، بسیاری از خانوادههای متوسط رو به ضعیف هم در تهیه جهیزیه دخترانشان مشکل خاصی نخواهند داشت.
❣اگر ازدواج آسان بود و این مهریههای سنگین و جهیزیههای جاهلانه نبود و پدر و مادر به خیال خودشان برای این که مبادا دل دخترشان بشکند، خودشان را به آب و آتش نمیزدند، این گرفتاریها برای خیلی از خانوادهها پیش نمیآمد.
#ازدواج_مهدوی
【@emamzaman】
1_5105029949438296308.mp3
7.69M
💠دست کم از دونسبت، معرفت امام جنبه الهی دارد...
یکی اصل معرفت،
و دیگر اعطایی بودن این معرفت
#نیمهشعبان
#امام_زمان♥
【@emamzaman】
انقدر بیمعرفتیم نسبت بہ اماممون
کہ هرروز باید یہ نفر یادمون بندازه
امامزمانیم توزندگیمون وجود داره💔..!
#منتظرانہ
#امام_زمان♥
هدایت شده از 🌸یاس گراف🌸
مجموعه زیباترین استوری های ویژه میلاد #امام_زمان و #نیمه_شعبان🌸🌺
🌿بهنگهبانی دلمشغول باشید
تاکسی جزخداواردنشود . . .
اون بالایی حواسش بهت هست...😍
#شهیدانه
#شھیدعباسبابایی♥️
【@emamzaman】
08- dar gusheye tanhaei.mp3
8.44M
🔘ز در درآ و شبستان ما منور کن
هوای محفل بیچارگان معطر کن...
#امام_زمان
#در_خلوت_تنهایی🍃
【@emamzaman】
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
🦋قصص الانبیا🦋 #قصه_سی_و_دوم #رمان📚 #ظهور(۱) ✍حضرت ادریس(ع) جوان را دعا کرد و پس از آن جوان تکان ش
🦋قصص الانبیا🦋
#قصه_سی_و_سوم
#رمان📚
#ظهور (۲)
✍فرمانده با گام های بلند وارد سرسرای کاخ شد تا خود را به شاه برسند.
پادشاه که کف سرسرا بر یک تکه حصیر دراز کشیده بود و یک سگ را در آغوشش می فشرد از صدای گام های شتابان فرمانده از خواب پرید و سرش را بلند کرد تا منشاء صدا را بیابد.
فرمانده: خبر مهمی دارم! یکی از جاسوسان دقایقی پیش به کاخ آمد و گفت ادریس به شهر برگشته!
پادشاه جستی زد و از جای خود برخاست، اما تعادلش را از دست داد و دوباره به زمین افتاد. این بار در حالی که سعی میکرد محتاطانه تر برخیزد با صدای دو رگه گفت: چه میگویی؟! ادریس برگشته؟! مطمئنی؟!
فرمانده:به صداقت جاسوسانم شک ندارم.
پادشاه:ای ادریس نابکار! این بار با دستان خودم گردنت را میزنم. پس منتظر چه هستید؟! بروید او را همین حالا نزد من بیاورید!
فرمانده تعظیم کوتاهی کرد و شتابان از کاخ خارج شد.
ادریس نبی با حرکت دست جمعیت را به سکوت دعوت کرد و پس از آن اینچنین گفت:
ای برادران و خواهران من! روزی که خداوند یکتا خبر توبه ی شما را به من داد، من شما را لایق پایان عذاب نمی دانستم. معتقد بودم باید به جرم قتل و غارت مومنان در گذشته قصاص شوید و تاوان اعمال زشت خود را بپردازید. اما خداوند رحمان چنان کرد که من ناچار به بازگشت در میان شما شوم و درد و رنج شما را به چشم خود ببینم. امروز وقتی از این مادر نیکوکار که فرزندش در بستر مرگ بود تکه نانی طلب کردم تا او را امتحان کنم، دیدم که از حق خود و فرزندش گذشت و نانش را با من شریک شد. خدا را شاکرم که تحولی عظیم در جان شما رخ داده و توبه ی شما نه از سر گرسنگی که از سر پشیمانی از اعمال دیروز است. اینک چگونه در میان شما و شاهد رنجتان باشم؟! بنده ی خدا ادریس از شما راضی شد، خدا نیز از ش..
_ای ادریس!!!
فریاد فرمانده سخنان پیامبر(ع) را قطع کرد.
#ادامهدارد...
【@emamzaman】