yadmahbob10.mp3
4.06M
شوقزیارتِگمشده..!
دوریامامزمانبرامونرنجآورهست؟!
میشودآدمیهکسیمحبوبشباشهواز
ندیدنشناراحتنباشه..؟!✨☘🥀
#پیشنهادی
#امام_زمان
【 @emamzaman_12 】
⭕️ مثالی مهم برای "منجی باوران"
🔹کشتی ای را در دریای طوفانی درنظر بگیرید! در فرضی که افراد این کشتی بدانند «اطرافشان تا صدها کیلومتر، هیچ ساحل نجاتی وجود ندارد و آذوقه ی کمی هم همراه داشته باشند» واقعا آنها چه می کنند؟
🔹 آیا حرکتی خواهند کرد؟! نه؛ چون پذیرفته اند مرگشان قطعیست! اما اگر یقین داشته باشند «در نزدیکی شان، ساحل امن و نجاتی وجود دارد» چه می کنند؟ آیا بیکار می نشینند؟! قطعا اینگونه نیست؛ بلکه با تمام تلاش و توان، به سمت آن حرکت می کنند! همین اندازه که در دل انسانها امید بوجود آمد، مرگ سایه ی خود را جمع می کند!
🔺 توجه: "منجی باوری" چنین اثری دارد.
#منجی_در_ادیان ۳۹
#امام_زمان♥
【 @emamzaman_12 】
34-Beheshti-dar-in-havali-emam-khamenei(www.rasekhoon.net).mp3
6.03M
منطقهبهشتی..!
قطعهایازبهشتخدادرجهنمسوزان
دنیایمادیما ...☘👌
#پیشنهادی
#ماه_رمضان
【 @emamzaman_12 】
♡مهدیاران♡
#رمان_ادموند #پارت_بیستوسوم🦋 یک هفته از دستگیری ادموند میگذشت. همه در حالت ناامیدی به سر میبرد
#رمان_ادموند
#پارت_بیستوچهارم
چند روزی بود ملیکا حال دگرگونی داشت، احساسی مانند دلآشوبه و اضطرابی وصفنشدنی، گاهی حس میکرد از شدت ضعف در حال بیهوش شدن است اما با کسی در میان نمیگذاشت. بلند شد و به اتاق رفت، در را بست، سجادهاش را پهن کرد و مدتی به عبادت و راز و نیاز مشغول شد. از حسش مطمئن بود و انقلابی که درونش در حال شکلگیری بود، هرروز قویتر میشد. سرانجام چند ساعتی را با خود و خدایش خلوت کرد و تصمیمش را گرفت.
نزد بقیه برگشت و اعلام کرد که حاضر است از علی جدا شود و برای همیشه به کشور خود برگردد. او گفت خودش میتواند شوهرش را قانع کند که این بهترین راه است؛ بنابراین آرتور برای انجام مقدمات دیدار این زن و شوهر جوان بعد از ده روز راهی اسکاتلندیارد شد و ویلیام هم با سناتور تماس گرفت و نتیجه تصمیمشان را به او اعلام کرد.
روز دیدار دو دلداده طوفانزده فرارسید، ادموند نمیدانست چه کسی قرار است به دیدنش بیاید اما ملیکا آنچنان دلهرهای داشت که بهزور میتوانست بر خود مسلط باشد. او را به اتاقی راهنمایی کردند تا آنجا منتظر آمدن ادموند بماند.
ادموند مانند مرده متحرکی بود که ارادهای از خود نداشت و نمیدانست در اطرافش چه میگذرد! لحظه وداع دو دلداده یکی از تلخترین و سختترین لحظات زندگی است، ادموند همسرش را به سینه چسباند و در آغوش فشرد. هر دو به تلخی گریستند، شانههای ادموند از شدت گریه آنچنان تکان میخورد که ملیکا احساس میکرد هرلحظه ممکن است قلبش از تپش بایستد.
چندین بار وسوسه شد خبری را که در دلش نگه داشته بود، به او بگوید تا شاید آرام گیرد اما باز صلاح دید سکوت کند. در همین موقع آرتور وارد شد تا ملیکا را با خود ببرد، نگاهش با دوستش تلاقی کرد، درهمشکسته بود. آرتور در چهره ادموند یأس و شکست را بهوضوح میدید اما این تنها راهحل منطقی برای نجات جانش بود، شانههای او را بین دستانش گرفت و گفت: قوی باش رفیق، دوره سختیها به پایان می رسه. مطمئنم... و ادموند بهزور سری تکان داد. بعد از رفتن ملیکا و آرتور، او دیگر نمیتوانست روی پاهایش بایستد، گویی زانوانش تحمل پیکرش را نداشت. ادموند در هم شکست.
📚تالیف #آمنه_پازوکی
🌱با رُمان ادموند همراه باشید تا ابعاد جذاب این زندگی عجیب روشن شود..
#رمان_مهدوی
【 @emamzaman_12 】
#دعای_روز_سوم_ماه_رمضان3⃣
❤️اللَّهُمّ ارزُقنِی فِیهِ الذِهنَ وَالتَّنبِیهَ
خدایا دراین روز؛مراهوش وبیداری
نصیب فرما🤲
#ماه_رمضان🌙
【 @emamzaman_12 】
یڪروزنسیـمـخوشخبـرمیآید
بسمژدهبههرڪوےوگذرمےآید
عطـرگلعـشـ♥️ـقدرفضامےپیچد
مےآییوانتظـارسرمےآید..🌹🍃
7.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠خیلی عجیبه که ماه رمضان ما امام زمانی نیست...
#استادپناهیان
【 @emamzaman_12 】
yaghoot19.mp3
2.09M
آنبهآنزیرنظر..!
همینطورکهحرکتمیکردیم،یه
وقت متوجهشدیمصدایجیغو
فریادیمیاد...☘✨
#پیشنهادی
#امام_زمان
【 @emamzaman_12 】