وقت است که از چهره ی خود پرده گشایی
«تا با تو بگویم غم شب های جدایی»
اسپندم و در تاب و تب از آتش هجران
«چون عودم و از سوختنم نیست رهایی»
«من در قفس بال و پر خویش اسیرم»
ای کاش تو یکبار به بالین من آیی
در بنده نوازی و بزرگی تو شک نیست
من خوب نیاموختم آداب گدایی
عمری ست که ما منتظر آمدنت، نه
تو منتظر لحظه ی برگشتن مایی
می خواستم از ماتم دل با تو بگویم
از یاد رود ماتم و دل چون تو بیایی
امشب شده ای زائر آن تربت پنهان؟
یا زائر دلسوخته ی کرب و بلایی
ای پرسشِ بی پاسخِ هر جمعه ی عشّاق
آقا تو کجایی؟ تو کجایی؟ تو کجایی؟
❤️🌱
لب ما و قصـه ی زلف تو ، چه توهّمی ! چه حکایتی !
تو و سر زدن به خیال ما ، چه ترحّمی ! چه سخاوتی !
به نماز صبح و شبت سلام ! و به نور در نَسَبت سلام !
و به خال کنج لبت ســــلام ! که نشسته با چه ملاحتی !
وســـــط « الست بربکم » ، شـــده ایم در نظـــر تــو گُـم
دل ما پیــــــاله ، لب تـو خُـــــم ، زده ایــم جــــــام ولایتـی
به جمــــال ، وارث کوثــــری ، به خــــدا حسین مکرری
به روایتـی خود حیـــدری ، چه شبــاهتی ! چه اصـالتی !
« بلغ العُلی به کمالِ » تو ، « کشف الدُجی به جمال » تو
به تـو و قشنگی خــــــال تو ، صلوات هـــر دم و ســــاعتی
شده پر دو چشم تو در ازل ، یکی از شراب و یکی عسل
نظرت چه کرده در این غــزل ، که چنین گرفته حلاوتی !
تـو کـه آینــه ، تـو که آیتــی ، تـو کـه آبــــــروی عبــادتی
تـو کـه با دل همـــــه راحتی ، تـو قیـــــام کن کـه قیــامتی
زد اگــر کسی درِ خانه ات ، دل مـاست کــرده بهانه ات
کـه به جستجوی نشـانه ات ، ز سحـــر شنیــده بشـارتی
غــــــزلم اگــــر تو بســـازیم ، و نـــی ام اگــــر بنــوازیم
به نسیـــــم یــاد تو راضیـــم ، نه گلایــه ای نه شکــایتی
نه ، مرا نبین ، رصدم نکن ، و نظر به خوب و بدم نکن
ز درت بیـــــــا و ردم نکــن ، تـو کـه از تبــــار کــرامتـی
#صاحبنا_جانم_بفدایت 🌱