▫️پول زیادی خرج کرد.
اینجا و آنجا رفت.
زخمش را به همه اطبّا نشان داد.
پاسخ همه یک چیز بود:
"برای این زخم، دارویی نداریم!"
ناامید از همهشان، نامه نوشت،
خطاب به #امام زمان علیه السلام.
از رنج و بیماریش گفت.
ملتمسانه تقاضای دعا کرد.
چند روز بعد نامهای دستش رسید.
نامهای پر از محبت:
«خدا سلامتیات بدهد.
از خدا میخواهم با ما باشی،
هم در دنیا، هم در آخرت».
یک هفته نشده، معجزه را دید!
خوب خوب شد.
طبیبش میگفت:
حاصل دارو و دوا نیست.
زخمی که تو داشتی فقط معجزه میخواست!
📚 برگرفته از الکافی ج۱ ص۵۱۹.
#حامی_شیعیان
#معجزات_حضرت
#داستانک_مهدوی
@emamzamanybashim
📚#داستانک_مهدوی
آمدند پیش برادر،
با او حرف زدند،از او گندم خریدند ولی او را نشناختند.
دوباره و سه باره هم آمدند،
ولی تا یوسف علیه السلام خودش را به آنها معرفی نکرد،او را نشناختند.
خدا اگر بخواهد حجت خودش را مخفی می کند،
حتی از برادران و پدرش؛
او هم به اذن خدا بین مردم راه می رود،
در بازارها قدم می زند،
روی فرش ها پا می گذارد،
ولی او را نمیشناسند؛
شباهت یوسفِ یعقوب و یوسف فاطمه همین مخفی ماندن است.
امام صادق علیه السلام اینگونه فرموده است.
📚غیبت نعمانی،ص163.
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
╭═━⊰🍃🌺🍃🌻🍃⊱━═╮
@emamzamanybashim
╰═━⊰🍃🌺🍃🌻🍃⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید👆
🔴هرچه میشنید تشنهتر میشد؛
نصیحتهای امام تازگی خاصی داشت:
«شیطان در این دنیای پر فریب، دامهایش را پهن کرده،
فقط هم دوستان ما را نشانه رفته...
هر مسلمانی که ما را میشناسد،
هر شب و روز باید اعمالش را بررسی کند.
باید از خودش حساب بکشد؛
اگر کار خوبی داشت آن را زیاد کند.
برای کارهای بدش هم استغفار کند تا روز قیامت رسوا نشود...
مواظب باشید!
نکند در دام و تله شیطان بیفتید».
پرسید:
دام و تلهی شیطان چیست؟
امام صادق علیهالسلام فرمود:
« دامش این است که نگذارد به برادرانت خوبی کنی.
تلهاش هم، خواب ماندن هنگام نماز واجب».
📚 برگرفته از تحفالعقول ص 301.
🔴 از وظایف همیشگی ماست که تکتک اعمالمان را با خواست امام زمانمان تطبیق دهیم
و برای خطاهایمان استغفار کنیم تا مبادا در روز قیامت سرافکنده باشیم.
#داستانک_مهدوی
#امام_زمان
╭═━⊰🍃🌺🌻🍃⊱━═╮
@emamzamanybashim
╰═━⊰🍃🌺🌻🍃⊱━═╯
🧡... در غیبت امامتان،
آنها که اهل ایمانند چشمهایشان برای او اشک خواهد ریخت!
شما هم در امواج حوادث واژگون خواهید شد؛ مثل واژگونی کشتی ها در امواج دریا... »
🧡هشدارهای امام صادق علیه السلام اشک های مفضل را جاری کرد.
نگاه نگرانش دنبال چاره می گشت برای آن روزگار پر از تردید؛
خورشید تابیده بود به ایوان خانه ،
شنید که امامش فرمود: این آفتاب را می بینی؟ 🧡والله که امر ما از این آفتاب هم روشن تر است.
📚 الكافي، جلد1، ص 336.
#داستانک_مهدوی #امتحان_غیبت
╭═━⊰🍃🌻🌺🍃⊱━═╮
@emamzamanybashim
╰═━⊰🍃🌺🌻🍃⊱━═╯
▪️به شوق دیدار امام، مسافر بغداد شده بود.
به هر زحمتی بود، خودش را رساند.
امام، تازه از نماز عصر فارغ شده بود.
نشسته بر سجاده، رو به قبله، دستهایش سمت آسمان.
مناجات امام را میشنید:
«خدایا!... در فرج منتقم شتاب کن!
و آنچه را به او وعده دادهای، به انجام رسان!»
با خودش گفت:
«امام چه کسی را دعا میکند؟
تحقق کدام مژده را از خدا میخواهد؟»
سوالش را پرسید.
امام کاظم علیهالسلام فرمود:
«او، مهدی ما آل محمّد است...
پدرم فدای او باد!
صورتی گندمگون دارد؛
اما با این حال، زردی شبزندهداری در چهرهاش پیداست!...
شبهایش با رکوع و سجود به صبح میرسند...
اوست چراغ روشنِ تاریکیها...
پدرم فدای او باد که روزی به امر خدا قیام خواهد کرد...»
📚فلاح السائل ص۲۰۰.
📚بحارالانوار ج۸۳ ص ۸۰.
#داستانک_مهدوی
#امام_کاظم_علیه_السلام
╭═━⊰🍃🖤🖤🍃⊱━═╮
@emamzamanybashim
╰═━⊰🍃🖤🖤🍃⊱━═╯
▫️سوالی ذهنش را مشغول کرده بود؛
با همان سوال آمد دیدن امام؛
پرسید:
منظور خدا از این آیه چیست؟!
وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها..
قسم به خورشید و روشنی آن؛
شنید:
منظور از خورشید، رسول خداست که دین را برای مردم روشن کرد؛
دوباره پرسید:
منظور از این آیه چیست؟
وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها؛
قسم به ماه هنگامی که در پی خورشید میاید.
امام صادق علیهالسلام فرمود:
منظور از ماه، امیرالمومنین علیه السلام است که در پی رسول خدا صلی الله علیه وآله آمد و پا جای پای ایشان نهاد.
پرسید:
منظور از روز چیست آنجا که میگوید:
وَ النَّهارِ إِذا جَلَّاها؛
قسم به روز، هنگامی که خورشید را هویدا میکند؛
شنید:
منظور، قیام کننده آل محمد علیهم السلام است.
پرسید:
وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشاها؛
قسم به شب هنگامی که تاریکی اش خورشید را می پوشاند.
صادق آل محمد علیهم السلام فرمود:
مراد از شب، همان پیشوایان ظالم است...
همانها که بر جایگاهی تکیه زدند که سزاوار آل محمد علیهم السلام بود؛
همانها که دین خدا را با تاریکی ظلمشان پوشاندند.
📚 تاویل الآیات الظاهره ص۷۷۸.
#داستانک_مهدوی
#زیبایی_های_ظهور
#پیامبر_اکرم صلی الله علیه و آله
╭═━⊰🍃♥️♥️🍃⊱━═╮
@emamzamanybashim
╰═━⊰🍃♥️♥️🍃⊱━═╯
❤ به مناسبت سالروز تاسیس #مسجد_مقدس_جمکران (هفدهمِ ماه مبارک رمضان)؛
❤یکی یکی خادمها را در آغوش می گرفت و می بوسید.
همه ی وجودش را هیجانی عجیب فرا گرفته بود.
قصه را که پرسیدند از تصادفش گفت؛
از پاهایی که فلج شده بود،
از توسل های شبانه برای شفا گرفتن،
و از سفرش به مسجد مقدس جمکران.
ظهر آن روز با حالی خوش متوسل شده بود به امام عصر علیه السلام.
خیلی زود نوری عجیب و بویی خوش، توجهش را جلب کرده بود .
صاحبِ جمکران را دید در کنار قمر بنی هاشم علیه السلام.
سر از پا نمی شناخت.
همه ی وجودش غرق تماشا شده بود.
صاحب زمین و زمان فرمود:
«تو خوب شدی! برو به بقیه هم بگو که برای فرجم دعا کنند.»
📚 ملاقات با امام زمان علیه السلام در مسجد مقدس جمکران، ص۱۷۵.
#داستانک_مهدوی
https://eitaa.com/emamzamanybashim
⚘به مناسبت سالروز شهادت آیت الله موسوی اصفهانی، صاحب کتاب گرانسنگ مکیال المکارم (۲۵ماه مبارک رمضان)؛
از اصفهان آمده بود برای حج.
" مرض وبا " شهر مکه را گرفتار کرده بود.
ترس و وحشت امانش نمیداد.
یادش افتاد به خوابی که چند ماه پیش دیده بود.
خواب دیده بود. خواب امام زمانش را؛
امام امر کرده بود که کتابی بنویسد.
مشغلهها ولی توفیق نوشتن را از او گرفته بودند.
همانجا عهد جدیدی بست:
«هرطور شده این کتاب را خواهم نوشت، اگر از این مهلکه نجات پیدا کنم.»
به اصفهان که رسید عهدش را وفا کرد.
⚘ نام کتاب را هم همانی گذاشت که امام علیه السلام فرموده بود:
«مکیال المکارم فی فوائد الدّعا للقائم:
پیمانه خوبیها، پیرامون برکاتِ دعا برای حضرت قیام کننده...»
📚مکیال المکارم، مقدمه جلد اول.
#دعا_برای_فرج
#داستانک_مهدوی
https://eitaa.com/emamzamanybashim
▪️ شیعه شده بود، شیعهی امام هادی علیه السلام.
دلیلش را پرسیدند.
گفت:
از اصفهان آمده بودم بغداد؛
همشهریها میدانستند آدم زبانداری هستم؛
مرا فرستاده بودند پیش متوکل برای عرض شکایت.
پشت دربار منتظر بودم.
همان وقت متوکل دستور داد امام هادی علیهالسلام را بیاورند.
از یکی پرسیدم کسی که احضار شده کیست؟
گفت:
امام شیعههاست.
به نظرم متوکل او را احضار کرده تا بکُشد!
لحظهای بعد آمد.
با همان نگاه اول، محبّتش به دلم افتاد.
در دلم شروع کردم به دعا کردن برایش.
از خدا میخواستم شرّ متوکل را از سرش کوتاه کند.
به من که رسید توقف کرد.
نگاهش را دوخت به صورتم.
همین قدر شنیدم که فرمود:
خدا دعایت را مستجاب، عمرت را طولانی و مال و بچههایت را زیاد کند.
از هیبت نگاه و کلامش به لرزه افتادم و زمین خوردم.
به هوش که آمدم، مردم قصه را پرسیدند.
چیزی نگفتم.
به اصفهان که برگشتم زندگیم از این رو به آن رو شد.
حالا همه چیز دارم:
ثروت، ده تا فرزند، هفتاد و چند سال عمر.
همهی اینها از برکت دعای امام زمانم است.
📚الخرائج، ج۱
#داستانک_مهدوی
https://eitaa.com/emamzamanybashim
▪️پرسید: دیشب کجا بودی؟
عرض کرد:
کسی خبر آورد از رویت هلال محرم،
یکی از دوستان شما مجلس عزا گرفته بود،
مهمان مجلس او شدم،
برای گریه بر جدّ غریبتان حسین علیه السلام.
امام دعایش کرد و فرمود:
وقت بیرون آمدن، مقابل درب خانه کسی را ندیدی؟
گفت:
دیدم، ولی نشناختمش.
شب بود و هوا تاریک!
امام صادق علیه السلام فرمود:
من بودم آنکه دیدی و نشناختی!
عرض کرد:
پس چرا نیامدید، تا صدرنشین مجلس عزا باشید؟!
فرمود:
خواستم وارد شوم، ولی دیدم که
رسول خدا، امیرالمومنین و حضرت زهرا علیهم السلام
در صدر مجلس حاضرند و اشک میریزند.
📚 برگرفته از احرام محرم، ص ۵۰ (به نقل از ثمرات الاعواد، ج۱، ص۱۱۶)
#صاحب_عزا
#داستانک_مهدوی
https://eitaa.com/emamzamanybashim
▫️سوالی ذهنش را مشغول کرده بود.
با همان سوال آمد دیدن امام.
پرسید:
منظور خدا از این آیه چیست؟!
وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها.
قسم به خورشید و روشنی آن.
شنید:
منظور از خورشید، رسول خداست که دین را برای مردم روشن کرد.
دوباره پرسید:
منظور از آیه بعدی چیست؟
وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها؛
قسم به ماه، هنگامی که در پی خورشید میآید.
امام صادق علیهالسلام فرمود:
منظور از ماه، امیرالمومنین علیهالسلام است که در پی رسول خدا صلی الله علیه وآله آمد و پا جای پای ایشان نهاد.
پرسید:
منظور از روز چیست آنجا که میگوید:
وَ النَّهارِ إِذا جَلَّاها؛
قسم به روز، هنگامی که خورشید را هویدا میکند.
امام صادق علیهالسلام فرمود:
منظور، قیامکننده آل محمد علیهمالسلام است.
(اوست که دنیا را به نور محمدی روشن خواهد کرد)
📚برگرفته از تاویل الآیات الظاهره، ص۷۷۸.
#داستانک_مهدوی
#زیبایی_های_ظهور
#پیامبر_اکرم صلی الله علیه و آله
#هفته_وحدت
https://eitaa.com/emamzamanybashim
▫️پرسیده بود:
نوزادها چرا بی دلیل، گاهی میخندند
و بی درد، گاهی گریه میکنند؟!
امام صادق عليهالسلام به مفضّل فرمود:
هیچ نوزادی نیست مگر اینکه امام زمان خودش را میبیند و با او نجوا میکند!
گریههای نوزاد برای غیبت امام است
و خندههایش برای آمدن امام به سمت او.
امّا زمانی که نوزاد زبان باز میکند،
درِ این رحمت بر او بسته میشود و بر دلش مُهر فراموشی میخورد.
📚 بحارالانوار، ج۲۵، صفحه ۳۸۲.
#داستانک_مهدوی
🔘 https://eitaa.com/emamzamanybashim
امام زمانی ام
▫️بانویی پارسا و اهل ایمان بود.
غصهدار از اندوه مسلمانها.
عالِمی را در عالَم رویا دید.
عالم به او فرمود:
برای رفع گرفتاریهایتان چطور دعا میکنید؟!
بعد از هر نمازتان برای فرج مولایتان هم همانطور دعا کنید!
هر مومنی اگر همانطور که برای خودش دعا میکند، بعد از هر نماز برای فرج مولایش دعا کند حاصل چنین دعایی از دو حال خارج نیست:
یا ظهور مولایش تسریع میشود،
یا حداقل اندوه خودش برطرف میشود.
📚 مکیال المکارم، ج ۱، ص۵۱۱.
#دعا_برای_فرج
#داستانک_مهدوی
🔘https://eitaa.com/emamzamanybashim
افتاده بود زندان.
شکنجهها امانش را بریده بود.
به خودش گفت:
"بگذار نامه بنویسم برای امام،
هم برای آزادیام دعا کند،
هم از آقا پول بخواهم."
نامه نوشت.
اما خجالت کشید پول بخواهد.
خیلی زود جواب نامه به دستش رسید:
ظهر امروز، نمازت را در خانهات خواهی خواند!
همان شد که امام فرموده بود.
آزادش کردند.
به خانه که رسید نامهای دید، همراه صد دینار طلا.
نامه را باز کرد.
دستخط امام عسکری علیهالسلام بود:
هر وقت نیازی داشتی از من خجالت نکش!
📚 الكافي (ط - الإسلامية)، ج۱، ص۵۰۸.
#داستانک_مهدوی
#امام_حسن_عسکری علیه السلام
https://eitaa.com/emamzamanybashim
▪️ شیعه شده بود، شیعهی امام هادی علیه السلام.
دلیلش را پرسیدند.
گفت:
از اصفهان آمده بودم بغداد؛
همشهریها میدانستند آدم زبانداری هستم؛
مرا فرستاده بودند پیش متوکل برای عرض شکایت.
پشت دربار منتظر بودم.
همان وقت متوکل دستور داد امام هادی علیهالسلام را بیاورند.
از یکی پرسیدم کسی که احضار شده کیست؟
گفت:
امام شیعههاست.
به نظرم متوکل او را احضار کرده تا بکُشد!
لحظهای بعد آمد.
با همان نگاه اول، محبّتش به دلم افتاد.
در دلم شروع کردم به دعا کردن برایش.
از خدا میخواستم شرّ متوکل را از سرش کوتاه کند.
به من که رسید توقف کرد.
نگاهش را دوخت به صورتم.
همین قدر شنیدم که فرمود:
خدا دعایت را مستجاب، عمرت را طولانی و مال و بچههایت را زیاد کند.
از هیبت نگاه و کلامش به لرزه افتادم و زمین خوردم.
به هوش که آمدم، مردم قصه را پرسیدند.
چیزی نگفتم.
به اصفهان که برگشتم زندگیم از این رو به آن رو شد.
حالا همه چیز دارم:
ثروت، ده تا فرزند، هفتاد و چند سال عمر.
همهی اینها از برکت دعای امام زمانم است.
📚الخرائج، ج۱
#داستانک_مهدوی
https://eitaa.com/emamzamanybashim
▫️سوالی ذهنش را مشغول کرده بود؛
با همان سوال آمد دیدن امام؛
پرسید:
منظور خدا از این آیه چیست؟!
وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها..🌱
قسم به خورشید و روشنی آن؛
شنید:
منظور از خورشید، رسول خداست که دین را برای مردم روشن کرد؛
دوباره پرسید:
منظور از این آیه چیست؟
وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها؛🌱
قسم به ماه هنگامی که در پی خورشید میاید.
امام صادق علیهالسلام فرمود:
منظور از ماه، امیرالمومنین علیه السلام است که در پی رسول خدا صلی الله علیه وآله آمد و پا جای پای ایشان نهاد.
پرسید:
منظور از روز چیست آنجا که میگوید:
وَ النَّهارِ إِذا جَلَّاها؛🌱
قسم به روز، هنگامی که خورشید را هویدا میکند؛
شنید:
منظور، قیام کننده آل محمد علیهم السلام است.
پرسید:
وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشاها؛🌱
قسم به شب هنگامی که تاریکی اش خورشید را می پوشاند.
صادق آل محمد علیهم السلام فرمود:
مراد از شب، همان پیشوایان ظالم است...
همانها که بر جایگاهی تکیه زدند که سزاوار آل محمد علیهم السلام بود؛
همانها که دین خدا را با تاریکی ظلمشان پوشاندند.
📚 تاویل الآیات الظاهره ص۷۷۸.
#داستانک_مهدوی
#زیبایی_های_ظهور
#من_محمد_را_دوست_دارم
❤️🌱https://eitaa.com/emamzamanybashim
به مناسبت سالروز تاسیس #مسجد_مقدس_جمکران (هفدهمِ ماه مبارک رمضان)؛
➖یکی یکی خادمها را در آغوش می گرفت و می بوسید.
همه ی وجودش را هیجانی عجیب فرا گرفته بود.
قصه را که پرسیدند از تصادفش گفت؛
از پاهایی که فلج شده بود،
از توسل های شبانه برای شفا گرفتن،
و از سفرش به مسجد مقدس جمکران.
ظهر آن روز با حالی خوش متوسل شده بود به امام عصر علیه السلام.
خیلی زود نوری عجیب و بویی خوش، توجهش را جلب کرده بود .
صاحبِ جمکران را دید در کنار قمر بنی هاشم علیه السلام.
سر از پا نمی شناخت.
همه ی وجودش غرق تماشا شده بود.
صاحب زمین و زمان فرمود:
«تو خوب شدی! برو به بقیه هم بگو که برای فرجم دعا کنند.»
📚 ملاقات با امام زمان علیه السلام در مسجد مقدس جمکران، ص۱۷۵.
#داستانک_مهدوی
https://eitaa.com/emamzamanybashim