لبیک یا حسین (ع)
ستم، سرای مرا تـار و مـار میخواهد
به هم شکسته و بیاقتدار میخواهد
ستم، سرای مرا مثـل دورهی طاغـــوت
اسیر و دربهدر و جیرهخوار میخواهد
ستـم، سـرای مـرا قدرت نظـامی نــه
اسیر قدرت خود، بیبخار میخواهد
برای ریزترین قطعهها به خود محتاج
همیشه عاجـز و زیر فشــار میخواهد
همیشه دست تــو را احتیــاجْ آلـــوده
تو را پیاده و خود را سوار میخواهد
ستـم سرای مــرا با جــوابِ قاطـع، نــه
به ننگ حلقه به گوشی دچار میخواهد
ستـم سرای مــرا افتخــار دنیــا نــه
به قعر ذلت و در احتضار میخواهد
من و تو را به چنین شورِ پایداری نه
برای ضجــه زدن پـایِ دار میخواهد
من وتو را به چنین شوق سربلندی نه
که سر نهاده به سنگِ مزار میخواهد
تو را بدون امام و سلاح و مکتب و دین
بــــرای آنـــکه درآرد دمـــــار میخواهد
شعـار اوسـت، زن و زنـدگی و آزادی
ولی زنی به حقارت دچار میخواهد
زنی عروسک دست کثیف استکبار
زن برهنـهی بی اختیــار میخواهد
زنِ برهنــهی بی اختیــار را دشمـــن
برای طعمهی سگـهای هار میخواهد
زن برهنه که کالا شود به هر بازار
برای عدهی سرمایه دار میخواهد
برای زندگی باشرف نه، او زن را
بـــرای زنـدگی مرگبار میخواهد
ستــم درفــش وطـــن را در اهتــزاز که نه
به زیر چکمهی خود خوار و زار میخواهد
تمام مشکل او این شکوه اسلامیست
شکـوه دیـن تـو را در حصار میخواهد
دوباره کرب و بلایی به پاست، دقت کن
که عشــق، شیــر شب کارزار میخواهد
حسین، نامه نه مردان مرد میخواهد
شعــور ســرخ کنـــار شعار میخواهد
برآر نغمهی لبیک را ز جان،که حسین(ع)
بـــرای یـــاری دیـن بــاز یار میخواهد
احمد رفیعی وردنجانی
@asharahmadrafiei
🌹صلی الله علیک یاخاتم النبیین🌹
جهان شده است جهان با بهار لبخندت
قــرار داده بــه هستی،قـــرار ِ لبخندت
کنــار معجــزهی بی مثـــال قـــرآنــت
شده است معجزهای شاهکار لبخندت
تو را نموده رسول امید و رحمت و عشق
بـــــــرای خلـــــقْ، خداوندگــــار لبخندت
تمام شب، دلِ خورشید در بهانهی صبح
نبــوده، بـــــوده پــــر از انتظار لبخندت
هوای گرم حجاز است، وه چه میچسبد
صــلاتِ ظـــهر به جــــان، آبشار لبخندت
خـدا گــواه که در کارنامـــهی اسلام
چه کارها که فقط بوده کار لبخندت
چقدرْ خلقِ همیشه مُرید دینت که
شـدنـــد اول ره دوستدار لبخندت
چقدرْ عاشقِ دلدادهی علـــی شده است
کسی که کُشته شد از ذوالفقار لبخندت
گرسنگان همه بر خوان لطف و احسانت
یــتیـــمهـــا همــه در سایه سار لبخندت
کنار این «رُحُما بینَهُم» همیشه ستم
چشیده خشـم تو را در کنار لبخندت
اگر چه تلــخ به تو روزگار شد اما
به صبر، تلخ نشد روزگار لبخندت
همین که پاک شد از صورت تو خاکستر
طلــوع کــرد بــه هستی دوباره لبخندت
مریـد مکتـب آنـم که هست لبخندی
که هست روی لبش از تبار لبخندت
احمدرفیعی وردنجانی
@asharahmadrafiei
💐به ساحت مقدس شهدای عزیز مدافع امنیت💐
برای امنیت کشورت شهید شدی
بــرای آرزوی آخـرت شهید شدی
چقدر خوب که لَبیکَ یا حسینْ به لب
بــه راه پیـروی از رهبرت شهید شدی
ادامه داشت برای تو جنـگ تحمیــلی
میان جبهه و در سنگرت شهید شدی
دوبـاره ذکر لبت شد سلام بر زهــــرا(س)
فدایی پسرش شد سرت شهید شدی
بـه فتنـه تابلـوی نام یــک شهیــد شکست
دلت شکست و به چشمِ ترت شهید شدی
بــرای زندگــی هرچـه نوجـــوان وطن
یتیم شد پسرت، دخترت، شهید شدی
کبــود از لــگــد دشمـــن است پهــلــویــت
مبارک است که چون مادرت شهید شدی
احمدرفیعی وردنجانی
@asharahmadrafiei
ملک حیدر_۲۰۲۲_۱۰_۱۷_۱۲_۳۳_۴۹_۸۱۸.mp3
6.75M
" ملک حیدر
کربلایی حسین طاهری
پیشنهاد میشه👌
#امام_علی ؛ ۱۴۰۱
تنظیم استودیویی
کانال کربلایی سیدرضانریمانی👇
@Seyedrezanarimaniir
Be Ali Begoo ~ Music-Fa.Com_۲۰۲۱_۰۸_۱۲_۱۴_۳۵_۴۵_۶۲۵.mp3
10.54M
○° به علی بگو آقا جون
حواست به منم باشه🥀🥺
#مداحی 🎼
#حسینجانم♥️
#مجتبیرمضانی
کانال کربلایی سیدرضانریمانی👇
@Seyedrezanarimaniir
#داستانها
ببین دعای مادر چه میکنه
◼️◼️◼️◼️◼️◼️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️🔴🔴🔴🔴🔴🌸🌸🌸🌸🌴
داستان : پزشک و جراح مشهوری در پاکستان به نام ایشان برای شرکت در یک کنفرانس علمی که برای بزرگداشت و تکریم او بخاطر دستاوردهای پزشکیاش برگزار میشد، با عجله به فرودگاه رفت. مدتی بعد از پرواز ناگهان اعلام کردند که بخاطر اوضاع نامساعد هوا و رعد و برق و صاعقه، که باعث از کارافتادن یکی ازموتورهای هواپیما شده، مجبورند فرود اضطراری در نزدیکترین فرودگاه را داشته باشند.
بعد از فرود، دکتر بلافاصله به اطلاعات پرواز رفت و خطاب به آنها گفت: «من یک پزشک متخصص جهانی هستم و هر دقیقه برای من برابر با جان خیلی از انسانهاست و شما میخواهید من ۱۶ساعت تو این فرودگاه منتظر هواپیما بمانم؟»
یکی از کارکنان گفت: «جناب دکتر، اگر خیلی عجله دارید میتوانید یک ماشین دربست بگیرید، تا مقصد شما سه ساعت بیشتر نمانده است.»
دکتر ایشان با کمی درنگ پذیرفت و ماشینی را کرایه کرد و براه افتاد که ناگهان در وسط راه اوضاع هوا نامساعد شد و بارندگی شدیدی شروع شد بطوری که ادامه رانندگی برایش مقدور نبود. ساعتی رفت تا اینکه احساس کرد دیگر راه را گم کرده و خسته، کوفته و درمانده و با ناامیدی به راهش ادامه داد که ناگهان کلبه ای کوچک توجه او را به خود جلب کرد. کنار اون کلبه توقف کرد و در را زد. صدای پیرزنی را شنید که گفت: «بفرما داخل هر که هستی، در باز است.»
دکتر داخل شد و از پیرزن که زمینگیر بود خواست که اجازه دهد از تلفنش استفاده کند. پیرزن خندهای کرد و گفت: «کدام تلفن فرزندم؟ اینجا نه برقی هست و نه تلفنی. ولی بفرما و استراحت کن و برای خودت استکانی چای بریز تا خستگی بدر کنی و کمی غذا هم هست بخور تا جان بگیری.»
دکتر از پیرزن تشکر کرد و مشغول خوردن شد. در حالی که پیرزن مشغول خواندن نماز و دعا بود دکتر متوجه طفل کوچکی شد که بیحرکت بر روی تختی نزدیک پیرزن خوابیده بود و پیرزن هر از گاهی بین نمازهایش او را تکان میداد. پیرزن مدتی طولانی به نماز و دعا مشغول بود، که دکتر رو به او گفت: «بخدا من شرمنده این لطف و کرم و اخلاق نیکوی تو شدم، امیدوارم که دعاهایت مستجاب شود.»
پیرزن گفت: «و اما شما، رهگذری هستید که خداوند به ما سفارش شما را کرده است. ولی دعاهایم همه قبول شده است بجز یک دعا.»
دکتر ایشان گفت: «چه دعایی؟»
پیرزن گفت: «این طفل معصومی که جلو چشم شماست نوه من هست که نه پدر دارد و نه مادر و به یک بیماری مزمنی دچارشده که همه پزشکان اینجا از علاج آن عاجز هستند. به من گفتهاند که یک پزشک جراح بزرگی بنام دکتر ایشان هست که او قادر به علاجش هست، ولی او خیلی از ما دور هست و دسترسی به او مشکل هست و من هم نمیتوانم این بچه را پیش او ببرم. میترسم این طفل بیچاره و مسکین خوار و گرفتار شود. پس از خدا خواستهام که کارم را آسان کند!»
دکتر ایشان در حالی که گریه میکرد گفت: «به والله که دعای تو، هواپیماها را از کار انداخت و باعث زدن صاعقهها شد و آسمان را به باریدن واداشت تا اینکه من دکتر را بسوی تو بکشاند و من هرگز باور نداشتم که الله عز و جل با یک دعایی این چنین اسباب را برای بندگان مؤمنش مهیا میکند و بسوی آنها روانه میکند.»
وقتی که دستها از همه اسباب کوتاه میشود، فقط پناه بردن به آفریدگار زمین و آسمان بجا میماند.
تهیه قاسم جناتیان
👇👇👇👇👇لینک کانال
http://eitaa.com/joinchat/1662124035Cbfb9652c02
🇮🇷
ابراهیم ادهم از بزرگان عرفان روزگاری دست و بالش خالی شده بود و چیزی در بساط نداشت
کار به جایی رسید حتی پول استحمام کردن را نداشت
با اولین پول که بدستش رسید رفت به حمام
تا صاحب حمام ،ابراهیم را با بدن بد بویش دید
گغت ,ای مرد برگرد وبه حمام من مرو که مشتریها فرار میکنند
ابراهیم با ناراحتی حمام را ترک کرد وکنار دیوار خرابی نشست وشروع به گریه کرد
صاحب حمام به نوکرش گفت برو به اون مرد خبر بده که اربابم راضی شده بیا حمام
نوکر رفت خبر را به ابراهیم داد
ولی صدای گربه او زیادتر شد
نوکر گفت آقا گریه نکن ارباب راضی شده
ابراهیم جمله ای پند آموز گفت
ای مرد خیال میکنی برای راه ندادن حمام گریه میکنم، ولله که نه
پرسید پس علت گریه ات چیست؟
گفت: دراین دنیا بدنم چرکین شده مرا به حمام راه نمیدهند
وای به فردای قیامت ؛آیا با بار گناه وروح آلوده مرا اجازه میدهند پشت سر پیمبر
وعلی به بهشت بروم
#گریز_مناجاتی
.
8.mp3
10.53M
"نشون نداره مادرم
🎙کربلایی حسین طاهری
کانال کربلایی سیدرضانریمانی👇
@Seyedrezanarimaniir
هدایت شده از [روزنه ی امید✨🌼]
Hossein Taheri - Neshon Nadare Madaram (128).mp3
10.53M
Hossein Taheri - Neshon Nadare Madaram (128).mp3
10.53M
#زمینه_احساسی
🎤کربلایی حسین طاهری 🎤
#حضرت_زهرا
#نماهنگ: نشون نداره مادرم، منم نشون نمیخوام
🍃
مادرم بگو؛ از شلوغی شب جمعه های حرم بگو
مادرم بگو؛ به حسینت این شبا از چشا ی ترم بگو
مادرم بگو؛ واسه یک دفعم که شده بهم پسرم بگو
نشون نداره مادرم منم نشون نمیخوام
از خدا خواستم همیشه بشم شهید گمنام
از زخمای تو عالم شاکیه؛ مثل چادرت قبرت خاکیه
آه مادر آه مادر
* * * *
کممو ببین؛ جون من یه خرده دعای مادرمو ببین
کممو ببین؛ نوکری که این اربعین ندید حرم و ببین
کمم و ببین؛ اشکای چشم پای شعر محتشم و ببین
یه محتشم کمه؛ برای مثنوی زخمات
خودت بگو بهم چرا؛ توون نداره دستات
واست آسمون زار زار گریه کرد
وقتی در شکست دیوار گریه کرد
آه مادر آه مادر نشون نداره مادرم
مادرم بگو؛ از شلوغی شب جمعه های حرم بگو
مادرم بگو؛ به حسینت این شبا از چشا ی ترم بگو
مادرم بگو؛ واسه یک دفعم که شده بهم پسرم بگو
نشون نداره مادرم منم نشون نمیخوام
از خدا خواستم همیشه بشم شهید گمنام
از زخمای تو عالم شاکیه؛ مثل چادرت قبرت خاکیه
آه مادر آه مادر
* * * *
کممو ببین؛ جون من یه خرده دعای مادرمو ببین
کممو ببین؛ نوکری که این اربعین ندید حرم و ببین
کمم و ببین؛ اشکای چشم پای شعر محتشم و ببین
یه محتشم کمه؛ برای مثنوی زخمات
خودت بگو بهم چرا؛ توون نداره دستات
واست آسمون زار زار گریه کرد
وقتی در شکست دیوار گریه کرد
آه مادر آه مادر نشون نداره مادرم