هدایت شده از کانون وبسیج مداحان وهیئات مذهبی خمینی شهر
#روضه_مكتوب
#روضة_الذاكرين
#کمیل_کاشانی
🔸مجلس نهم (روضة حضرت اباالفضل)
السلام علی ابالفضل العباس بن امیرالمومنین المواسی اخاه بنفسه الآخذ لغده من امسه الفادی له الواقی الساعی الیه بمائه المقطوعة یداه...
سردار سرفراز سپاه سعادتی
پرچم فراز اردوی عشق و شهادتی
روز وصال جلوهای از صبح روی تو
شام فراق از شب زلفت روایتی
ماه قبیله کرم ای آبروی حسن
روشن ترین حقیقت لطف و کرامتی
درباره تو هرچه سرودند و گفتهاند
باشد ز عزم و رزم و کمالت حکایتی
شیر شعور خوردهای از سینة شرف
شایسته مدال طلای لیاقتی
افتاد پیش پای ولایت دو دست تو
از تشنگی و زخم نکردی شکایتی
آغوش جان گشوده فرا روی تیرها
«کالقنفذ» است حال تنت را کنایتی
از داغ تو شکست ابالفضل، پشت صبر
بر روضه غم تو نباشد نهایتی
دلواپس حساب و کتاب قیامتیم
از ما مکن دریغ، نگاه عنایتی
پدر خیلی به اولادش حساس است مخصوصا دوران کودکی که فرزند احتیاج به مراقبت بیشتری دارد. برای خیلی از پدرها این لحظه اتفاق افتاده که فرزندش در آغوش او بوده باران گرفته است. اولین کاری که به ذهن پدر میرسد این است که کودکش را به سینه میچسباند و خم میشود و خودش را چتر بچهاش میکند تا قطرههای باران به صورت و بدن او نخورد.
عباس، ( ابوالقربه) است یعنی بابای مشک، مثل فرزندش آن را بر دوش گرفته و در محاصره 4000 تیر انداز راه نخلستان را انتخاب کرد. باران تیرها باریدن گرفت. مشک را راز شانه بر سینه چسبانید، خم شد و خودش را سپر و چتر مشک آب کرد.
تیر اندازا اونو هدف گرفتن
دورشو از چهار طرف گرفتن
بارون تیر از هر طرف میبارید
روی سر مرد شرف میبارید
تیر نه فقط به مشک آبش زدن
به سینه و قلب کبابش زدن
یاد لحظه ای افتاد که سکینه بنت الحسین مشک خشکیده را روی دستش گذاشته بود و ملتمسانه برای بچههای حرم آب خواسته بود. درد زخم شمشیرها و تیرها را فراموش کرد.
آری شرمندگی برای یک مرد دردش از زخم کاری شمشیر و تیر بیشتر است،(لذا اگر به کربلا رفتید هر وقت گذارتان به حرم ابالفضل افتاد اسم سکینه را به زبان نیاورید و لا تذکرن عنده سکینه، فانه اوعدها بالماء).
هیچ بهانهای و دلیلی برای خیمه رفتن نداشت. حیرت زده مانده بود که عمود آهن به یاریاش شتافت. ماه با پیشانی شکسته به روی زمین افتاد و خورشید کمرش شکشست. این اولین بار بود که حسین با دیدن عباس غمهای عالم دلش را میگرفت. آخر (کاشف الکرب عن وجه الحسین) قطعه قطعه روی خاک افتاده بود.
چقدر این سکینه باهوش بوده است! وقتی پدر را با قامت خمیده دید که از میدان میآید متن سوالش را عوض کرد به جای این که از آب بپرسد صدا زد (این عمی العباس) اشک پدر را که دید پاسخ سوالش را گرفت و با عجله به خیمه سقاخانه برگشت...
بچهها اینقده آب آب نکنید
بابا رو با گریه بیتاب نکنید
بابا هم خودش سرآپا عطشه
داره از ماها خجالت میکشه
بابا از علقمه تنها اومده
گمونم از پیش سقا اومده
گونم دست عمو جدا شده
پیشونی ماه او دوتا شده
بچهها برید تو خیمه بمونید
روضه دست بریده بخونید
صل الله عليك يا اباعبدالله الحسين
📚منبع : روضة الذاكرين
واتساپ
👇👇👇
https://chat.whatsapp.com/J7Vcl4TURHt3XN0jQWKBcN
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
هدایت شده از کانون وبسیج مداحان وهیئات مذهبی خمینی شهر
#روضه_مكتوب
#روضة_الذاكرين
#کمیل_کاشانی
🔸مجلس هشتم(روضه حضرت علی اکبر)
غرور غيرت مردان عاشورا على اكبر
چه شد خوابيده اى بر غربت صحرا على اكبر
شكسته كشتى تقدير در طوفان بى پروا
رها كردى مرا در موج خون تنها على اكبر
رمق از زانويم رفته است و زور بازويم رفته است
شكستى اى عصاى پيرى بابا على اكبر
نفس بر دل شرر دارد خدا تنها خبر دارد
چه بر روز من آورده غم تو يا على اكبر
چه كردى با دل اهل حرم با رفتنت اى واى
به گوش از خيمه آيد شور واويلا على اكبر
عطش از عمق جانت شعله زد بر خرمن عمرم
كه مى سوزم هنوز از داغ آن لبها على اكبر
دلم را شاد كن پلكى بزن چيزى بگو با من
پس از تو خاك عالم بر سر دنيا على اكبر
اگر مادر ندارى جاى شكرش تا ابد باقى است
كه مجنون مى شد از داغ غمت ليلا على اكبر
هواى ديده بارانى است حال سينه طوفانى
كه حسرت مى برد بر چشم من دريا على اكبر
روبروی ناودان طلا در صحن بیت الله الحرام در جمع دوستان نشسته بودیم. یکی از رفقا که اتفاقا خانوادگی شان از ذاکران اهلبیت هستند گفت فلانی بارها روضه حضرت علی اکبر را از شما شنیده ام اما بخشی از روضه برایم باور کردنی نبود از طرفی هم میدانستم که شما روضه بی سند نمیخوانی و موقعیتی هم پیش نمیآمد که آدرس روضه را از شما بپرسم. اما برای خودم حادثه ای پیش آمد که آن روضه را با تمام وجود حس کردم و باورم شد و دیگر دنبال سند آن هم نیستم.
پسر اولم که دانشجو بود بیمار شد و در بیمارستان شهید بهشتی کاشان بستری شد. یک ماه کار هر روزم بود که میرفتم و به او سر میزدم و کنار تختش بودم. یک روز تازه به خانه رسیده بودم که کمی استراحت کنم زنگ تلفن خانه به صدا در آمد. گوشی را که برداشتم برادرم پشت خط با صدایی لرزان گفت بیا بیمارستان، گفتم تازه از بیمارستان آمده ام. آشفته و گریان گفت : دوباره بیا و تلفن را قطع کرد. گوشی از دستم افتاد. با عجله خود را به بیمارستان رساندم تا در اطاق پسرم را باز کردم دیدم همه گریه میکنند و یک پارچه سفید روی صورت پسرم کشیده است. دیگر نفهمیدم کنار تخت پسرم غش کردم مرا به هوش آوردند برادرم زیر بغلم را گرفته بود از در اطاق که بیرون آمدیم داخل راهرو بیمارستان دور خودم میچرخیدم. برادرم گفت چه شده؟ گفتم دنبال آسانسور میگردم. با تعجب گفت این درب آسانسور است یک ماه است میآیی اینجا و میروی مگر نمیبینی؟ گفتم چشمانم تار شده نمیتوانم واضح ببینم. همان جا یاد روضه ای افتادم که شب هشتم محرم میخواندی!
🔳 علامه مرحوم شیخ جعفر شوشتری از قول حضرت زینب سلام الله علیها نقل میکند که یک لحظه دیدم حسینم دور ذوالجناح میچرخد! عرضه داشتم برادر چه شده؟
فرمود : زینب جان رکاب ذوالجناح را نمیبینم گفتم فدایت شوم چرا؟ فرمود : الان داغ علی اکبرم را بر دلم گذاشتند. صدای خداحافظیاش را شنیدم.
خود را کنار پیکر اکبر رساند و
آهی کشید از دل که قلب کربلا سوخت
صل الله علیک یا اباعبدالله الحسین
📚منبع : روضة الذاكرين
واتساپ
👇👇👇
https://chat.whatsapp.com/J7Vcl4TURHt3XN0jQWKBcN
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
هدایت شده از کانون وبسیج مداحان وهیئات مذهبی خمینی شهر
#روضه_مكتوب
#روضة_الذاكرين
#کمیل_کاشانی
🔸مجلس هفتم (روضة حضرت علی اصغر)
تا پر نشست تیر سه شعبه به حنجرش
بر روی دستهای پدر شد جدا سرش
زیباترین حماسة عشق آفریده شد
در خون شکفت غنچة لبخند آخرش
قلب سپاه را به نگاهش نشانه رفت
وقتی که دید شانة باباست سنگرش
پرواز کرد بر سر دست فرشتهها
گهواره ماند و حسرت آغوش مادرش
خیلی گران تمام شد این داغ بر حسین
سنگینتر از مصیبت عباس و اکبرش
سخت است بر پدر که ببیند به موج خون
ششماهه دست و پا بزند در برابرش
گل میشد آن شکوفة نو رستة رباب
قوم خزان ز کینه نکردند باورش
هیچ کس نمیتواند حال یک مادر را در داغ فرزند حس کند مخصوصا اگر این فرزند کودک و ششماهه باشد. وقتی تازه لبخند زدن را یاد میگیرد و دل مادر را با هر تبسمی میبرد. نگاه که به صورت کودکش میکند جوانی و قد کشیدن او را در قاب چشمانش میبیند آرزوهایش را مرور میکند خوشبختی فرزندش را قامت رعنای او را تصور میکند و لذت میبرد و این لذت را با هیچ چیزی عوض نمیکند. حالا فرض کنید تمام این آرزوها یک لحظه پیش چشم مادر بر باد رود. آهی میکشد که دل سنگ را آب میکند. این حال رباب است یک لحظه پردة خیمه را بالا زد، دید حسین دارد میآید اما شکسته و اشک الود، آه خدایا پسرم کجاست؟ برده بود سیرابش کند و برگرداند! خوب نگاه کرد انگار او را زیر عبا گرفته تا آفتاب صورت گلم را نسوزاند. اما چرا به سمت خیمه من نمیآید راهش را کج کرده و به سمت پشت خیمه میرود. بیقرار شد، شتابان به سمت حسین دوید آه مولای من پسرم کجاست؟ حسین گوشه عبا را کنار زد و مادر قنداقه ای غرق به خون را دید. هنوز لبخند روی لبان علی اصغر بود.
وای- علی اصغرم لالایی
غنچة پرپرم لالایی
شکوفة حرم لالایی، ای وای
وای - لبات هنوز خشکیده مادر
رنگت چرا پریده مادر
چرا گلوت بریده مادر، ای وای
وای - گلم چقدر بالا بلندی
چشمای خسته تو نبندی
یه بار دیگ برام بخندی، ای وای
مادر برات بمیره که زود پر کشیدی
خیری از این دنیای بی وفا ندیدی
در زمان بنی اسراییل جوانی بود که گاو و گوساله ای داشت. روزی به خاطر تنگدستی گوساله را مقابل چشم گاو سر برید. مادر نعره ای کشید و سر به آسمان بالا برد همان لحظه دستان جوان خشک شد. با شتاب خودش به موسای کلیم رسانید و عرض حاجت برد. پیغمبر خدا عصبانی شد و فرمود دور شو در عطار خانة من داروی شفای تو نیست. چقدر بی رحم بودی که مقابل چشم مادر، گوسالهاش را سر بریدی!
آه چه دلی داشت رباب که از کربلا تا شام لحظه به لحظه قاتل پسرش را کنار محملش میدید و گریه میکرد.
چرا کشتی علی اصغرم را
گل نشکفتة باغ حرم را
گلم بیتاب بود و تاب میخواست
چقدر این غنچه آیا آب میخواست؟
تمام آرزویم اصغرم بود
امید آخر و بال و پرم بود
همه تاب و توانم را گرفتی
چرا شیرین زبانم را گرفتی
مادری که داغ دیده را تسلیت میدهند و آرامش میکنند اما نه با تازیانه و سیلی...!
صل الله علیک یا اباعبدالله الحسین
📚منبع : روضة الذاكرين
واتساپ
👇👇👇
https://chat.whatsapp.com/J7Vcl4TURHt3XN0jQWKBcN
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
هدایت شده از کانون وبسیج مداحان وهیئات مذهبی خمینی شهر
#روضه_مكتوب
#روضة_الذاكرين
#کمیل_کاشانی
🔸مجلس ششم (حضرت قاسم ابن الحسن)
نوجوانی که دلش مثل پدر دریا بود
از تبار ادب و غیرت و خوبیها بود
زلف آشفتة او غارت دلها میکرد
پای تا سر حسن و حسن ز سر تا پا بود
مرگ در ذائقهاش ناب تر از شهد عسل
بسکه طوفنده و شیدایی و بی پروا بود
سیزده ساله ولی مرد، که در عرصة رزم
هیبت حیدریاش حیرت عاشورا بود
کربلا حجله دیدار و اجل شاهد وصل
جشن دامادی قاسم چقدر زیبا بود
جای گل بر سر او ضربه ی شمشیر زدند
بر سر نیزه به پهلوش زدن دعوا بود
عاقبت زیر سم اسب گلابش کردند
دامن دشت پر از عطر گل زهرا بود
این طرف سوخته از رفتن او قلب عمو
آن طرف منتظر آمدنش بابا بود
به روی دست عمو پیکر او شد تشییع
ذکر نوحه به حرم ناله ی واویلا بود
آن که بیش از همه میسوخت در این سوگ بزرگ
مادری بود که با داغ پسر تنها بود
امیرالمومنین "ع" چه نگاه زیبایی به مرگ دارد، میفرماید : (الموت عُرسُ المومن) مرگ عروسی مومن است. رهایی از دنیایی که (سِجن المومن) است لذتی کمتر از عروسی ندارد لذا اولیای خدا برای مرگ لحظه شماری میکردند.
مرگ اگر مرد است گو نزد من آی
تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
بی قرار تر از همه قاسم بن الحسن بود. کربلا را حجلة دیدار و شهادت را عروس وصل و تیر و سنگ و نیزهها را نقل شادی مجلس عروسی میدید. لذا وقتی از او سوال شد (کیف الموت عندک؟) بی درنگ پاسخ داد که (احلی من العسل)...
مرگ از بی جگریهای تو چون زهر شده است
تلخی باده این رطل گران این همه نیست
(صائب تبریزی)
از همه مهمتر این که روز عاشورا اولین شهید هم نبود که بگوییم زخم شمشیر و نیزه ندیده و فقط رجزی خوانده بلکه پیکر اربا اربا علی اکبر را دیده بود و بدنهای قطعه قطعة شهدای کربلا را در خیمة دارالحرب مشاهده کرده بود. اینکه یک نوجوان سیزده ساله با قدمهای استوار و آگاهی از سختی راهی که انتخاب کرده از امامش اجازه نبرد میخواهد نشان از معرفت بالای او به شهادت دارد مقابل عموجانش حسین ایستاد و شروع کرد به دلبری کردن میداند که برای عمو سخت است که به او اجازة میدان بدهد.
عمو رخصتم ده فدایت شوم
شهید ره کربلایت شوم
منم دست پرورد عباس تو
پر از غیرت و شور و احساس تو
منم وارث شیر سرخ جمل
مرا مرگ شیرین تر است از عسل
بده رخصتم شور و عزمم ببین
در این عرصة تیغ ، رزمم ببین
ببین تیغ مثل پدر میزنم
به یک ضربه صد دست و سر میزنم
مگر مرده باشم که تنها شوی
و بی سر در این دشت و صحرا شود
تو را جان زهرا دلم شاد کن
یتیم حسن را تو داماد کن
آن قدر زیبا سخن گفت که دل مولایش حسین را برد. دوید و عموجانش را در آغوش گرفت و هر دو گریستند تا (فَغُشی علیهما) بیهوش شدند. بی بی زینب آمد مخدرات حرم دور این دو دلداده حلقه بستهاند. زره برای سرباز سیزده ساله در حرم پیدا نشد. جوشنش نیمی از عمامه حسین و نیم دیگر کلاه خود قاسم شد.
به تن جامة رزم پوشید و رفت
و چون شیر غران خروشید و رفت
چه زیبا رجز خواند گاه سخن
که اینک منم قاسم ابن الحسن
اگر یادتان هست صفین، جمل
حسن را، همان صولت بی بدل!
به رگهای من خون او جاری است
دم تیغ من مثل او کاری است
مرامم حسینی امامم حسین
سخن بس، که ختم کلامم حسین
برای خودش یلی شده بود. از میمنه به میسره میزد ضربههایش آن چنان کاری که همه از دم تیغش فراری بودند. چاره ای نداشتند جز این که در محاصره سنگ و نیزه و تیربارانش کنند (این کار را برای دو نفر دیگر هم قبل از او انجام داده بودند، حر بن یزید ریاحی و عابس شاکری) 35 تیر بر بدنش خورده بود که افتاد. یک سلام دارد امام زمان در زیارت ناحیة مقدسه که (السلام علی الصدر المرضوض، سلام من بر استخوانهای سینه ای که زیر سم اسبها کوبیده شد) برای تمام شهدا یکبار اما برای قاسم این قصه دوبار اتفاق افتاد. دفعه اولش هنوز جان داشت که زیر سم اسبها لگدکوب شد. در کنار خیمهها قاسم عموجانش را در آغوش گرفت اما اینجا حسین قاسم را در آغوش گرفت. با این تفاوت که پای قاسم به زمین کشیده میشد. این از قامت خمیده حسین بوده یا قامت کشیده قاسم؟ والله اعلم
صل الله علیک یا اباعبدالله الحسین
📚منبع : روضة الذاكرين
واتساپ
👇👇👇
https://chat.whatsapp.com/J7Vcl4TURHt3XN0jQWKBcN
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
هدایت شده از کانون وبسیج مداحان وهیئات مذهبی خمینی شهر
#روضه_مكتوب
#روضة_الذاكرين
#کمیل_کاشانی
🔸مجلس پنجم (روضة حضرت حر)
انانکه شرح واقعة کربلا کنند
بر ماجرای حضرت حر ابتدا کنند
از شأن و عزتش بنویسند اگر همه
شاید که حق گوشهای از آن ادا کنند
شایسته است مردم آزاده تا ابد
بر او به رسم عشق و ادب اقتدا کنند
ثابت شد از عنایت مولای ما به او
«اهل نظر معامله با آشنا کنند»
از عاقبت به خیری اگر صحبتی شود
با نام او به مجلس روضه صفا کنند
تا صبح روز واقعه هم با یزید بود
میخواستند تا ز حسینش جدا کنند
اما خدا ز مرحمتش دست او گرفت
تا اسم او به جرگة خوبان صدا کنند
شب عاشورا لیلة القدر حر بود. تا صبح دراضطراب و زمزمه با خود که ای مرد فردا در این صحرا چکارهای؟ اما توفیق دست دلش را گرفت و عاقبت به خیر شد. ادبش به مادر سادات سلام الله علیها و محضر امام حسین رمز عاقبت به خیری او شد. شکسته و پریشان و سربه زیر خودش را کنار خیمه مولا رساند و با اشک عرضه داشت فهل تری لی من ذلک توبه؟
زار و پریشان آمدم در کوی جانان آمدم
مولا پشیمان آمدم آیا قبولم میکنی؟
راه تو را بستم حسین قل تو را خستم حسین
حالا که پیوستم حسین آیا قبولم میکنی
سر بر زمین افکندهام از زینبت شرمندهام
حالا به کویت بندهام آیا قبولم میکنی؟
در پای تو بی سر شوم در باغ تو پرپر شوم
قربانی اصغر شوم آیا قبولم میکنی؟
کجا آمده ای حر؟ اینجا باب نجات الامة است اینجا خیمة رحمة الله الواسعه است! بی درنگ پاسخ شنید که ارفع راسک یا حر، سرت را بالا بگیر. به به، چه پیام زیبایی! در خانة امام حسین مقام سرافرازی است. از اسب پیاده نشد تا اجازة میدان گرفت. آمد پشت خیمة بی بی زینب حلالیت طلبید و رفت. رسم عرب قبل از آغاز مبارزه رجز خوانی است.
انی انا الحر و ماوی الضیف
عن خیر من حل بارض الخیف
اضرب فی اعناقکم بالسیف
اضربکم و لا اری من حیف
من آن حرم که خانه ام محل فرود و پناه مهمانان بود و رسم مهمان نوازی را میدانم مخصوصا این مهمانانی که در مکه و منی در بین مهمانان خدا گرامی ترینند. به شمشیر گردنهایتان را میزنم و در شمشیر زدن بر شما هیچ وجه ظلم و ستم نمیبینم.
از رجزش معلوم میشود که سفره دار کوفه و مهمان نواز بوده است. با این حساب خیلی به او سخت گذشت وقتی لبهای خشک حسین را دید و صدای واعطشای کودکان را شنید.
بی مهابا به قلب لشگر زد
تیغ آنجا به عشق حیدر زد
هیچ کس را نبود جرات او
نیزه از هر طرف مکرر زد
عاقبت در هجوم کوفه و شام
در رکاب حسین پرپر زد
پهلوان کوفه بود یارای جنگ رو در رو با او را نداشتند. ناچار دورش را گرفتند و تیر بارانش کردند. بعد هم نیزهها و شمشمیرها اجازة خود نمایی پیدا کردند با پیکری زخم آجین روی خاک افتاد. در (مقتل الحسین ابی مخنف و ینابیع الموده قندوزی) نقل شده پیکر زخمی اش را نزد عمر سعد بردند دستور داد سر از بدنش جدا کردند و به سمت امام حسین پرتاب کردند. حضرت سر او را از زمین برداشت و خون روی دندانهای او را پاک کرد و فرمود انت حر کما سمتک امک.
صل الله علیک یا اباعبدالله الحسین
📚منبع : روضة الذاكرين
واتساپ
👇👇👇
https://chat.whatsapp.com/J7Vcl4TURHt3XN0jQWKBcN
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
.
#طلیعه_محرم
#روضه_مكتوب
#روضة_الذاكرين
#کمیل_کاشانی
🔸مجلس دوم
🔸(هلال محرم حسین)
پرچم ناله بر افراز محرم شده است
فرصت عاشقی و اشک فراهم شده است
سر زد از مغرب تقدیر هلال اندوه
آسمانها و زمین خیمه ماتم شده است
محشر داغ به پا گشته که چون صبح ازل
طپش نبض زمان خسته و درهم شده است
هرکجا مینگرم شور حسینی برپاست
چشمها در غم او غیرت زمزم شده است
نوح در نوحه و داوود پر از زمزمه است
بانی روضه او حضرت خاتم شده است
عقل محض است ملک لیک در این داغ بزرگ
به ستوه آمده و طاقت او کم شده است
این حسین است که با گریه به مظلومی او
مُهر در محضر حق توبه آدم شده است
این حسین است که تا فیض شفا یابد از او
زائر تربت او عیسی مریم شده است
کوفه و شام بلا شاهد این اعجاز است
که روی نیزه سرش ماه مجسم شده است
تا به میقات ادب بستهای احرام ، کمیل
در سراپرده دل جان تو محرم شده است
روز اول محرم مشرف شد محضر امام صادق "ع" ، آقا فرمودند : دیشب کجا بودی؟
عرض کرد : دیشب منزل یکی از دوستان بودیم. به مناسبت هلال محرم در خانه اش مجلس روضه خصوصی گرفته بود.
امام صادق "ع" فرمود: نور الله قلبک و شرح صدرک و آجرک علی حسن صنعک و ولائک لاهل بیت نبیک.
خدا دلت را روشن کند و به شرح صدر عطا کند تو را بر این عمل خیر و خوب (دوستی تو با اهلبیت پیامبر) پاداش دهد.
بعد فرمود: ای فضل هنگام خروج از مجلس روضه جلو در خانه به کسی برخورد نکردی؟
عرض کرد : بله یابن رسول الله یک نفر را دیدم که دم در نشسته بود اما در تاریکی او را نشناختم.
حضرت فرمود آن شخص من بودم!
عرض کرد : پس چرا داخل مجلس نشدید تا در صدر مجلس بنشینید؟ آخر شما صاحب عزایید.
حضرت فرمود میخواستم وارد شوم اما دیدم در صدر مجلس، جدم رسول خدا و امیرالمومنین و فاطمه زهرا نشسته اند و همپای شما گریه میکنند
📚 (ثمرات الاعواد ج 1 ص 16)
محرم حسین شد
فصل غم حسین شد
هنگام ناله کردن
در ماتم حسین شد
صاحب عزای این غم
پهلو شکسته زهراست
در روضهی حسین
دلخون و خسته زهراست
شال عزا ببندید
رخت عزا بپوشید
باید که در غم او
ناله زد و خروشید
با شور و عشق و احساس
بزن به سینه و سر
این ذکر نوحه باشد
حسین غریب مادر
( الا فلیبک الباکون فلیندب النادبون ) ، گریه کنید و نوحه سر دهید جایی که زمین و زمان به ناله و غوغاست، نظم زمین و زمان به هم ریخته و بوی قیامت به مشام میرسد.
جن و ملک بر آدمیان نوحه میکنند
زیرا عزای اشرف اولاد آدم است
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است
ریان ابن شبیب میگوید : روز اول محرم دیدم امام رضا دامن همت به کمر بسته و همراه اهل خانه اش در حال سیاهپوش کردن منزلشان است. عرض کردم مولای من چه خبر است؟
فرمود : امروز اول محرم است. اِنَّ یوم الحسین اقرح جُفُونَنا و اَسبَل دُمُوعَنا و اَذَلَّ عزیزنا یابن شبیب ان کنت باکیا لشئ فابک للحسین.
یابن شبیب ماه محرم سیده است
ماه عزا و نوحه و ماتم رسیده است
یابن شبیب گریه برای حسین کن
شایسته است جان به فدای حسین کن
یابن شبیب جد مرا تشنه کشتهاند
در ازدحام تیر و سنان دشنه کشتهاند
یابن شبیب پیکر او روی خاک ماند
بیغسل و بیکفن تن او چاک چاک ماند
یابن شبیب عترت ما را کتک زدند
بر زخمهای قلب اسیران نمک زدند
صل الله علیک یا اباعبدالله
#شب_دوم_محرم
#هلال_محرم
#امام_حسین
.
.
#روضه_مكتوب
#روضة_الذاكرين
#محرم_الحسين
#کمیل_کاشانی
🔸مجلس سوم
🔸(ورودیه کربلا)
ای یوسف گمگشتة زهرا برگرد
آوارة کوه و دشت و صحرا برگرد
پاییز به باغ ما هجوم آورده
ای صاحب انتقام گلها برگرد
****
اى وسعت كرامت و ايثار كربلا
اى عشق را تجلى معيار كربلا
از بوى دوست خاك تو سرشار كربلا
آماده شو به لحظه ديدار كربلا
آغوش جان گشاى كه مهمان رسيدهاست
يك قافله عزيزتر از جان رسيده است
اين قافله شكوه صفا و صداقتند
اين قافله ز نسل وفا و محبتند
يك آسمان ستاره و مهر هدايتند
رو كرده از حرم به مناى شهادتند
تا در حريم تو حرم دل به پا كنند
در قتلگاه و علقمه سعى صفا كنند
ای كربلا تو قبله اهل ولا شدى
ميخانه قبيله قالوا بلى شدى
ميعادگاه مردم درد آشنا شدى
معراج سرخ حضرت خون خدا شدى
خاك تو آبروى زمين است كربلا
خيمه سراى اهل يقين است كربلا
از دور دست عطر گل ياس مىرسد
روح بلند غيرت و احساس مىرسد
مردى براى فرصت حساس مىرسد
آماده شو كه محمل عباس مىرسد
سردار سرفراز سپاه غريب عشق
در دست اوست پرچم فتح قريب عشق
اين كاروان مسافر صحراى غربت است
با جان و دل ز شوق مهياى غربت است
يشنو دراى قافله آواى غربت است
ششماهه گرم خواب به نجواى غربت است
كوى تو حجله دل و دلدار و دلبر است
گهواره تبسم خونين اصغر است
بانوى مهر و عاطفه محمل نشين صبر
آنكس كه شد ز كودكى خود قرين صبر
انگشتر حيا و رضا را نگين صبر
شد ميهمان كوى تو اى سرزمين صبر
باشد تمام هستى زينب در اين سفر
آيد ز داغ جانش بر لب در اين سفر
از آدم ابوالبشر تا پیغمبر خاتم، تمام انبیای الهی زائر کربلای حسین شدند. هر پیغمبری در این سرزمین عاشورا را مرور کرده و بر غربت شهیدان کربلا گریسته است. اصلا نبوت تمام انبیای الهی با اقرار بر ولایت امیرالمومنین و جوهر اشک بر غربت حسن امضا شده است. اولیای الهی نیز اینگونه بودهاند، حتی خود امام حسین. لذا وقتی به کربلا رسیدند و ذوالجناح قدم از قدم بر نداشت، از نام این سرزمین پرسیدند. یکی از اهالی نامهای متعددی را بر زبان آورد (ماریه، شاطی الفرات، نینوا، قازریه) اما گوش جان حسین در جستجوی نامی دیگر بود نامی که در عالم زر شنیده بود و بلای این سرزمین را بلی گفته بود. پرسید نام دیگری هم دارد پاسخ شنید که آری، اینجا را کربلا نیز هم میگویند. تا نام کربلا را شنید پای از رکاب ذوالجناح بر زمین گذاشت و فرمود بار بگشایید...
اینجاست صحرای عشق و
شور و شعور و ارادت
اینجاست معراج یاران
تا قاف قرب شهادت
اینجاست باغ بزرگ
گلهای سرخ الهی
ماییم و صبر و رضا در
اوج بلا بی پناهی
عباس من خیمهها را
برپا کن این جا برادر
گردد ز خون شهیدان
این دشت دریا برادر
هفتاد و دو داغ سنگین
هفتاد و دو زخم جانکاه
غیر از شهادت نمانده
دیگر برای حسین، راه
با حوصله تمام خیمهها را آماده کردند. خیمه زینب3 اولین بود، دور تا دورش جوانان رعنای بنی هاشم ایستادند و از محمل شکوه به خیمة سبز اجلالش بردند. هفت سفر با حسینش رفته بود اما این سفر فرق میکرد. همان لحظة اول غمهای عالم دلش را گرفت و عرضه داشت...
برادر جان دلم را غم گرفته
فضای سینهام ماتم گرفته
چه صحرای پر از راز و عجیبی
که میآید از آن بوی غریبی
قدم بر خاک این جا تا نهادم
بر آمد شعلة غم از نهادم
گمانم منزل آخر رسیدیم
به باغ لالة پرپر رسیدیم
من و داغ و نوای نی نوایی
چه خواهم کرد با سوز جدایی
تا بیبی زینب سوال کرد اینجا کجاست مولا دست خواهرش را گرفت و از خیمه بیرون آمدند. گوشه گوشة کربلا را به زینب معرفی کرد، بهتر بگویم یک (زیارت دوره) برد و تمام روضههای عاشورا را بی پرده و صریح برایش خواند. (هیهنا مناخ رکابنا هیهنا هیهنا مسفک دمائنا هیهنا مذبح صبیاننا)
زینبم اینجا زمین کربلاست
وعدهگاه البلاء للولاست
داغدشت لالههای پرپر است
قتلگاه سروهای بی سر است
اکبرم را اربا اربا میکنند
تیرباران جسم سقا میکنند
پاره حلق نازک اصغر شود
تشنه بر دوش پدر پرپر شود
قاسم و عبدالله و عثمان و عون
جعفر و عابس حبیب و حر و جون
جمله یارانم به خون غلطان شوند
میهمان حضرت جانان شوند
بر خدای خود توکل بایدت
پای داغ من تحمل بایدت
صل الله علیک یا اباعبدالله الحسین
#ورودیه #شب_دوم_محرم
.