.
|⇦•ما گدایان و فقیر ...
#روضه وتوسل #هشتم_شوال سالگرد تخریب قبور ائمه بقیع اجراشده سال ۱۴۰۱به نفس کربلایی مجتبی رمضانی
●━━━━━━───────
"صَلَّ اللّهُ عَلیکَ یاحَسَنَ بنِ عَلِیِ اَیُّهَا المُجتَبی یَابنَ رَسوُلِ اللّهِ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِهِ یا سَیِدَناوَ مَولانا اِنا تَوَجَّهنا وَستَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا "
ما گدایان و فقیرِ سر راه حسنیم
ما همه شیفتۀ نیمه نگاهِ حسنیم
همه هستیم سیاهیِ سپاهی که نداشت
پیش مَرگان علمدارِ سپاه حسنیم
گر ندیدیم به دنیا رُخ زیبایش را
وقتِ جان دادن خود، چشم به راه حسنیم
*عَبدُالزهرا روضه خون بود، خواب حضرت زهرا سلام الله علیها رو دید، دید بی بی دلخوره...
گفت: خانم! من روضه خوان شما هستم، چرا دلخور هستید از من؟ حضرت فرمود: چرا روضه ی حسن من رو نمیخونی*....
بین تاریکی دنیا نظری کرد به ما
ما هدایت شدۀ چهرۀ ماهِ حسنیم
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که همه عُمر بدهکار نگاهِ حسنم
آبرو داده به ما یار، خرابش نکنیم
با بدیّ عمل خویش عذابش نکنیم
تا توانسته جواب دل ما را داده
حال، ما را به بغل خوانده جوابش نکنیم
مثل شمعی به هوای غم مادر شد آب
کاش ما بیشتر از این دگر آبش نکنیم
بر روی تک تک ما مادرِ او کرده حساب
گفته هر کس حسنی نیست حسابش نکنیم
*رسول خدا فرمود: چشمی که برا حسنم گریه کنه، روز قیامت گریه نمیکنه...
امام حسن و امام حسین داشتن کُشتی می گرفتن، سن و سالی نداشتن، مادر تشویقشون میکرد، میفرمود: آفرین حسینم.. امیرالمؤمنین نگاه می کرد.. همه ی عالم میدونن زینب حسینیه، زینبممیگفت:حسین! در خونه رو زدن پیغمبر اکرم صلوات الله وارد شد. دید بچه ها دارن بازی میکنن، صدا زد: آفرین حسنم... حضرت زهرا سؤال کرد: بابا جان! شما خودتون فرمودین کوچکتر رو تشویق کنید. فرمود: تو کوچه می آمدم دیدم ملائکه جمع شدن همه میگن: حسین ... دیدم حسنم کسی رو نداره...*
شاعر : #مجتبی_شگریان_همدانی✍
ــــــــــــــــــ
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#تخریب_بقیع
#روضه_امام_حسن_علیه_السلام
#حاج_مجتبی_رمضانی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
|⇦•سرِ شب پای غمت...
#روضه #شهادت_حضرت_حمزه علیه السلام اجرا شده سال ۱۴۰۱به نفس حاج اسلام میرزایی
●━━━━━━───────
سرشب پای غمت باز به قلبم وا شد
اشک من جوش شد و صورت من دریا شد
بسته بودن به رویم همه درها را
یا حسین گفتم و درهای بهشتی وا شد
حاصل نان حلال پدرم بود که من
سِمَتم نوکری گل پسر زهرا شد
مادرم زیر عَلم داد به من شیرِ وِلا
بچه بودم که دلم خیمه ی عاشورا شد
نوکری کردم و هر روز به من فهماندی
هرکه شد نوکرتان در دو جهان آقا شد
به حسین بن علی پشت و پناهم گرم است
ای خدا شکر، عجب پشت و پناهی دارم
ای جگر گوشه ی زهرا وعلی در غم تو
عرش لرزید و زمین پیکرش ازهم واشد
بلندمرتبه شاهی ز صدرِ زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد
آن زمانی که زِ مرکب به زمین افتادی
نغمه ی جن و ملک وای حسینم وا شد
مادرت دید تو را گفت: بمیرم مادر
این همه نیزه چه سان برتن پاکت جا شد
نیزه داری به سرِ نیزه دهانت را بست
نیزه ی دیگری آمد دهنت بد وا شد
من بمیرمچه غریبانه بریدن سرت
تا بریدن سرت دور و بَرَت بَلوا شد
*بدن حمزه رو تکه تکه کرده بودن، اون هندِ ملعونه جگر رو درآورده بود.خبر دادن به رسول اللّه، آقا! صفیه خواهر حمزه داره میاد. پیغمبر سریع عباش رو درآورد، رو بدن حمزه انداخت. فرمود:خواهر طاقت نمیاره بدن ارباً اربا ببینه. صفیه اومد، حضرت زهرا کمکش می کرد ،پیغمبر مراقب بود. اما کربلا زینب سلام الله دید تازیانه به دست اومدن...*
«هرچه اوبیشتر نفس می زد، بیشتر میزدند زینب را
یکنفر مانده بود درگودال صد نفر می زدن زینب را»
*پیغمبرعبا رو روی بدن کشید صفیه خواهر حمزه این بدن تکه تکه شده رونبینه... یه جا هم یه آقایی هرچی نگاه کرد دید بدن علی اکبرجمع وجور نمیشه اونجا بود صدا زد: جوانان بنی هاشم بیاید، این بدن رو من یه نفره نمیتونم ببرم.. *
ای ارباً اربای حرم اکبر
الهی قربونت برم ای اکبر
اونقده دست و پا نزن ای بابا
پیش دو چشای سرم ای اکبر
منو این جسم پاره پاره
چقده پیکرت غم داره
جای سالم نمونده واست
به حرم بردنت دشواره
می بینی بابات چه حالی داره
چه حس خوبیه تو کربلا بودن
*علی!بابات که پیره، پاشو ببین عمه زینبت اومده، پاشو ببین عمه ات اومده بین نامحرما، به خاطر زینب پاشو...*
اذان گوی دلِ بابا، اذانی میهمانم کن
اگر چه از گلوی تو صدائی در نمیآید
تمام سعی خود را میکنم اما!
نمیدانم چرا این تیرها از پیکر تو در نمیآید
*بابا! زخمت یکی دوتا که نیست شدی شبیه مادرم، پهلوت رو دریدن پسرم...
الهی بمیرم برات آقا! بالا سر همه اومدی. راوی میگه دیدم هی نگاش میچرخه سمت چپ و راست، کسی نیست خود حسین رو یاری کنه...
آروم صورت رو روی زمین گذاشت، گفتم داره این امّت رو نفرین میکنه..اومدم نزدیک دیدم میگه "الهی رِضاً بِرضائِک" خدا حسین راضی به رضای تو..
کاش به همین بسنده میکردن و رها می کردن حسین رو .."وَ الشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَى صَدْرِكَ"یه وقت دید سینه اش سنگین شد ....*
هجوم آوردن جلو چشمِ مادرش
هجوم آوردن برا بردن سرش
شلوغه گودال همه هلهله کنان
شمر وخولی وسِنان دست وپر دارن میان
*یکی داره لباساش رو میبره هرچی خواستید بردارید بُردید دیگه رهاش کنید...اما مگه رها میکنن*
پنجه گذاشته لابه لای موت
خنجرش و گذاشته رو گلوت
بمیره خواهرت که این طوری
با نوک نیزه کرده زیر و روت
به سمت گودال از خیمه دویدممن
شمر جلوتر بود دیر رسیدممن
سر تو دعوا بود ناله کشیدم من
سر تو رو بردن دیر رسیدم من
ــــــــــــــــــ
#حضرت_حمزه
#روضه_حمزه_سیدالشهداء_علیه_السلام
#حاج_اسلام_میرزایی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇