هدایت شده از شعر،روضه،سرود،نوحه،زمینه،واحد،شور
#اعیاد_شعبانیه
#امام_حسین_علیه_السلام
#مدح
#غزل
فرشته آمده تا دورت ازدحام کند
بگو مسیح به قنداقه ات سلام کند
به شاعرت بده اذن غزل که بعد از این
دوات تیره بپوشد، قلم قیام کند
بیا و خال لبت را نشان بده به خلیل
بگو بر این حجر الاسود استلام کند
برو به دوش رسول خدا که میخواهد
ازاین طریق تو را باز احترام کند
علی گذاشته ای اسم بچه هایت را
خدا بناست که نسل تو را امام کند
شده ست زائر تو زائر خدا در عرش
به جبرئیل بگو وصف این مقام کند
حکایت دل ما وضریح توصیدی ست
که از قفس نپریده هوای دام کند
#مسعود_یوسف_پور
.
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
#مثنوی
#مدح
#پنجم_ربیع_الاول
کند تکیه بر اقتدارت خیام
که رکن خیامی و والا مقام
سکونی به سکّانِ فُلک نجات
از این رو سکینه تو را گشته نام
گواهم همین تلّ در پیش روست
تو را سجده برده ست دشت قیام
به نفس نفیس تو هم باز گشت
ضمیرِ "علیکنَّ مِنّی السّلام"
تو آن کعبه ی تیره پوشی که نور
حجاب تو را کرده است استلام
کمالی چنین و جلالی چنان
علی وار و زهرا نشانی تمام
نرفته نخ معجرت دست باد
ندیده جمال تو را صبح شام
تجلّی زهرا! نبود این بعید
که خیر النّسایت بنامد امام
بکش تیغِ آه و دو دم سر بده
الا ذوالفقار علی در نیام
بخوان خطبه تا یادمان آوری
"کلامُ الامیرِ امیرُ الکلام"
به تعظیم شانت جهانی اجیر
امیری تو و شام و کوفه اسیر
علی خویی و زین أب منصبی
از آن رو که آیینه ی زینبی
وقاری که جلباب پوشیده است
حیایی که در نور پیچیده است
از آن خانه ای که تویی و رباب
نرفته حسینت به پای شتاب
عفیفه، جلیله، کریمه، لقب
تو نور خدایی نسب در نسب
چه نوری که بر عالمی چیره شد
به خورشید کی میتوان خیره شد؟
ندیدند جز نور در محضرت
گره های کوریست بر معجرت
به یک آه تو خم شود پشتِ دین
بیا مثل زینب به منبر نشین
علی گونه با خطبه کولاک کن
بخوان مسجد کوفه را خاک کن
بخوان تا بلرزد زمین و زمان
بگو اسکتوا لب ببندد جهان
که کوفه علی را تجسّم کند
که زنگ شتر دست و پا گم کند
که مسجد بلرزد ستون تا ستون
بکش کار ما را به مرز جنون
بدا آنکه شد گرمِ توهین تو
کند کاخ را خاک، نفرین تو
به زینب ولی اقتدا میکنی
تو هم جای نفرین دعا میکنی
#مسعود_یوسف_پور✍
.
#میلاد_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#مسعود_یوسف_پور
#مثنوی
#فعلاتن_فعلاتن_فعلاتن_فعلن
#رمل_مثمن_مخبون_محذوف
مشابه: #سعدیا_مرد_نکونام_نمیرد_هرگز
در شباهت به نظر نفسِ پیمبر شده است
بی جهت نیست که اسمش علی اکبر شده ست
چه بگویم من از آن ذات که ممسوسِ خداست
اکبر است و صفت اکبر، مخصوصِ خداست
حرکات و سکنات و وجناتش طاها
مادرش آمنه بوده ست مگر یا لیلا؟
با همه، خُلقِ عظیمش سرِ احسان دارد
این پیمبر چه قدر تازه مسلمان دارد
ماه عالم شده از دیدن رویش سرمست
."پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست"
سنگ در دستش از اعجاز، قمر میگردد
گر به خورشید بگوید نرو، برمیگردد
جان علی، جسم نبی، جلوه ی کوثر بوده
سرّ لولاک، ازاول علی اکبر بوده
هر زمان عطر حضورش به هوا برمیخواست
نفس پنج تن آل عبا بر میخواست
ذاتش آئینه در آئینه پیمبر گشته
بارها از شب معراجِ خودش برگشته
قاب قوسینِ خداوند خمِ ابرویش
زد قدم زینب کبری به سر زانویش
بی نقاب آمدنش پیش عمو دیدنی است
به ابالفضل قسم قامت او دیدنی است
چه بگویم من از آن سروِ خرامانِ بهشت
حرف حق را قلم خواجه ی شیراز نوشت:
"شاه شمشاد قدان، خسرو شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان"
زلفش آنروز که در دست نسیم افتاده
سمت و سو داده به تحریر موذن زاده
کربلا هم عطشش چندبرابر شده بود
تشنه ی صوت اذان علی اکبر شده بود
أشهدُ أنّ به این مرد ولی باید گفت
اشهدُ أنّ علی بعدِ علی باید گفت
جلوی چشم پدر، رد شدنش را عشق است
أشهدُ أنّ محمّد شدنش را عشق است
باد آورده به همراه، شمیم صلوات
میوزد بر سر کوی تو نسیم صلوات
ابر رحمت تویی و تشنه ی الطافِ تو دشت
مشک از چشمه ی چشمان تو پر برمیگشت
کیستی ای که پیمبر شدی از کل جهات
باز هم بر گل روی علی اکبر صلوات
چشم دنیا به تنت جامه ی احسان دیده ست
حسنی بودن تو بر چه کسی پوشیده ست؟
رحمت واسعه ای، اسب تو از روی کرم
وسط لشکر دشمن زده ناگاه قدم
میروی پشت سرت باد شده پا به رکاب
نام اسب تو عقاب است، عقاب است عقاب
میشود صید نگاهت دل میدان حتی
باز شد روی تو آغوش بیابان حتی
رفتی آنگونه که شد دشت پر از عطر تنت
کربلا رنگ گرفت از نفس پیرهنت
ذات تو گرچه خلاصه شده ی پنج تن است
بعد تو دشت پر از عطر حسین و حسن است
بیشتر ریخت بهم رفتن تو قاسم را
کشت داغ تو جوانان بنی هاشم را
شعر برگزیده جشنواره حضرت علی اکبر، مرودشت ۱۳۹۷
وجشنواره عاشورایی شیراز ۱۳۹۶
شاعر: #مسعود_یوسف_پور
🗒️ گزارش محفل ادبی مطلع
🔻 مورّخ | یکشنبه ۹ بهمن ۱۴۰۱
بخش اول
• نخست #مسعود_یوسف_پور غزلی خواند با این مطلع:
چه هیئتی ست تو را زیر این کبود مسقف
که ماه هم شده با قد خم به روضه مشرّف
در پایان این غزل، نکاتی را جناب #عباس_صادقی_زرین فرمودند:
این دست از اشعار، متاسفانه مناسب فضای امروز هیئت نیست و فقط عیار ادبی دارد.
این مهم، در نقد شعر نیست بلکه در نقد فضای هیئت امروز است که باید مستمع و درک ادبی او در سطحی بالا باشد که بتواند ارتباط بگیرد.
بنده کار سپیدی نوشته ام که خلاف تصور دوستان در بسیاری از محافل خوانده شده و مخاطب توانسته رابطه برقرار کند. این یعنی رسالتی که شاعر امروز دارد و باید بتواند پلی بین فضای ادبی و مقتضیات هیئت بزند.
در ادامه محفل، #محمد_علی_بقایی قصیده ای در رثای اباعبدلله خواند با مطلع:
ای سر، سر بریده ی بر نیزه ها سوار
خورشید گونه برده سران را به یک کنار
این اثر، احساس حضار را برانگیخت و پای آن گریستند.
نکاتی را در پایان قصیده، جناب #عباس_صادقی_زرین فرمودند در رابطه با بعضی مصاریع مثل: ما را به جز نگاه تو با دیگران چه کار؟ و اشاره کردند قصیده ی امروز تصویرگرا نیست و نقطه قوت قصیده جناب بقایی، خلق تصاویر است مثل آن مصرعی که :
پرچم که نیست، خون تو بالای گنبد است!
و این بسیار نکته خوبی است که جهت مغفول ماندن قصیده هم در عصر حاضر همین عدم خلق تصویر است.
ایشان به بیدل و طالب و شاعرانی اشاره کردند که از یک واژه حباب، کار کشیده اند و برای امروز دیگر این تصاویر اشباع شده و باید بهتر نوشت.
به اعتقاد من در قصیده نباید به زورآزمایی رو آورد بلکه باید از ذوق و احساس امداد جست چون نهایتا خاستگاه این نوع سروده ها دربار است و تاریخ گواه این مطلب.
بعلت زمان محدود و مسافر بودن جناب #عباس_صادقی در ادامه خود ایشان به شعرخوانی پرداختند، ترجیع بندی طولانی در وصف مولا امیرالمومنین که ابیات ابتدایی آن این است:
سجده بر این نام چرا واجب است؟
قبله علی ابن ابیطالب است
من سگ کوی نجفش می شوم
جمله نگویند که بی صاحب است...
بند ترجیع:
آنچه که پایان نپذیرد علیست
آنکه نمرده ست و نمیرد علیست
حضار محفل، به تحسین اثر پرداختند. #سید_امین_موسوی در ادامه، یک رباعی از خود جناب صادقی خواند که بسیار تاثیر گذار بود:
او لذت یک عمر عبادت را برد
با بوسه خود دل جماعت را برد
بوسید قطار مشهدت را بی بی
اینگونه ثواب صد زیارت را برد
جناب صادقی، به تاثر از رباعی شان به عنوان حسن ختام در ساعات آخر حضورشان گفتند:
چشمان علی و فاطمه گریان شد
وقتی که بنای آسمان ویران شد
از منبر ذولجناح، افتاد حسین
هنگام نزول سوره ی انسان شد
@anjoman_matla
ادامه پستی قبلی👆👆👆
علی اول، علی آخِر، علی باطن، علی ظاهر علی طاهر، علی فخر منابر دست قادر
نقطهی پرگار عالم، جان خاتم، اشرف اولاد آدم، اسم اعظم:
مرتضی حیدر علی صفدر غضنفر شیر خیبر
نفْس پیغمبر، رسول الله شهر علم و او در
علّم الاسما، امیر انّما، ممسوس در ذات خدا
سردار هر پیکار، چشمش شیر در تکرار، دستش ذوالفقار انگار: اَیْنَما تُوَلّوا ثَمَّ وَجه الحیدر الکرار!
تیغش هم غضب دارد...
دمِ هوهو به لب دارد، زمین انگار تب دارد، نَمی گفتیم از دریای فضل بوتراب اما بدانید آی! این اب، زین اب دارد
دم صبر قضا زینب، خداوند حیا زینب، مصابیح الدجی زینب، و اعلام التقی زینب، به اذن حضرت سجاد میگویم امام کربلا زینب...
کجاوه در کجاوه میشوم مجنون، خدا را شکر دل از محمل عشقش نشد بیرون، فدایش سَر، حلالش خون
مطیعش جان، کنیزش عالم امکان، زمین سرباز بی پروا مدافع، آسمان
شد مست و سرگردان
قدم زد شعر در میدان، به نام زینب کبری
پریشان چون دل زینب شکستم وزن و قالب را
به اذن الله
میخوانم مناقب را
تویی تویی که گفته حجت خدا
دعا کنی سر نماز شب مرا
تویی تویی یگانه بعد فاطمه
معلّمه نداشتی بزرگ عالمه
تویی تویی نشسته روی مسند امام
امام روزهای سخت شام
تویی تویی انیس و مونس حسین
تویی تو بانی عزای مجلس حسین
تویی تویی که در دلت حسینیه بنا شده
دمشق تو شبیه کربلا شده
تویی تویی که از تو دارم اینهمه محبت حسین را
نشان خلق دادهای مسیر هیئت حسین را
و اینهمه جنون من فقط بخاطر شماست
دلم پی شعائر شماست
شکر میکنم که این جوان سینهزن همیشه شاعر شماست
شاعر: #مسعود_یوسف_پور
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
.
#مدح_امیرالمؤمنین
کعبه بالا زده دامن لب دریای علی
عالمی غرق تحیر شده در یای علی
شاه ما قامت کوتاه ندارد مردم!
عرش شد سایه نشین قد و بالای علی
شب معراج رسول دو سرا شاهد بود
که نشسته ست خدا هم به تماشای علی
ذات او و علی اکبر شده ممسوس خدا
این هم از معجزه ی اسم و مسمای علی
لب او جز به دعا باز نگردد، بگذار
تیر هم دست توسل بزند پای علی
آن زمانی که ملک یاد ندارد چه زمان
برنمیداشت سر از سجده امیر دو جهان
آن زمانی که ندارد احدی هیچ به یاد
پدر خاک به آب و گل آدم جان داد
خلق شد روح از آهنگ دم و بازدمش
آفریدند جهان را ز غبار قدمش
در حدیث آمده گر راه به جایی بردهست
جبرئیل ملک از میوه ی باغش خوردهست
آن زمانی که نه سلمان، نه کس دیگر بود
اولین شیعه ی مولا دلِ پیغمبر بود
نیست کار من و ما وصف خداوند بیان
قل هو الله احد، سوره ی توحید بخوان
رفت بر منبر نور آن که کلامش نور است
ولی افسوس که این شهر کر است و کور است
مرد میدان ز سکوت لب شمشیرش گفت
شقشقیه شد و از بغض گلوگیرش گفت
گفت سِیلی ست که از من جریان یافت کمال
منم آن قله که هیچش نرسد بال خیال
به فلانی و فلانی چه خلافت کردن؟
این ردا نیست برازنده ی کس غیر از من
استخوانی به گلو دارم و خاری در چشم
صبر کردم همه ی عمر و فرو خوردم خشم
گفت و گفت و دلش انگار که آرام نداشت
شرح این قصه ی جانسوز سرانجام نداشت
آه از این خطبه که آتش زده جانم را...آه
ابن عباس! علی سوخت، از این بیش مخواه
بیش از این نیست مجالی که به رنجش پرداخت
اف به دنیا که علی را که علی را نشناخت
#مسعود_یوسف_پور
.
.
#میلاد_حضرت_علی_اکبر
در شباهت به نظر نفسِ پیمبر شده است
بی جهت نیست که اسمش علی اکبر شده ست
.
چه بگویم من از آن ذات که ممسوس خداست
اکبر است و صفت اکبر ، مخصوص خداست
حرکات و سکنات و وجناتش طاها
مادرش آمنه بوده ست مگر یا لیلا ؟
.
با همه ، خُلق عظیمش سر احسان دارد
این پیمبر چه قدر تازه مسلمان دارد
ماه عالم شده از دیدن رویش سرمست
” پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست “
سنگ در دستش از اعجاز ، قمر می گردد
گر به خورشید بگوید نرو ، برمی گردد
جان علی ، جسم نبی ، جلوه ی کوثر بوده
سرّ لولاک ، از اول علی اکبر بوده
.
هر زمان عطر حضورش به هوا برمی خواست
نفس پنج تن آل عبا برمی خواست
ذاتش آئینه در آئینه پیمبر گشته
بارها از شب معراجِ خودش برگشته
قاب قوسینِ خداوند خم ابرویش
زد قدم زینب کبری به سر زانویش
.
بی نقاب آمدنش پیش عمو دیدنی است
به اباالفضل قسم قامت او دیدنی است
چه بگویم من از آن سرو خرامان بهشت
حرف حق را قلم خواجه ی شیراز نوشت :
.
” شاه شمشاد قدان ، خسرو شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان “
.
زلفش آن روز که در دست نسیم افتاده
سمت و سو داده به تحریر موذن زاده
کربلا هم عطشش چند برابر شده بود
تشنه ی صوت اذان علی اکبر شده بود
.
أشهدُ أنّ به این مرد ولی باید گفت
اشهدُ أنّ علی بعدِ علی باید گفت
.
جلوی چشم پدر ، رد شدنش را عشق است
أشهدُ أنّ محمّد شدنش را عشق است
باد آورده به همراه ، شمیم صلوات
می وزد بر سر کوی تو نسیم صلوات
ابر رحمت تویی و تشنه ی الطافِ تو دشت
مشک از چشمه ی چشمان تو پر برمی گشت
.
کیستی ای که پیمبر شدی از کل جهات
باز هم بر گل روی علی اکبر صلوات
.
چشم دنیا به تنت جامه ی احسان دیده ست
حسنی بودن تو بر چه کسی پوشیده ست ؟
رحمت واسعه ای ، اسب تو از روی کرم
وسط لشکر دشمن زده ناگاه قدم
می روی پشت سرت باد شده پا به رکاب
نام اسب تو عقاب است ، عقاب است عقاب
می شود صید نگاهت دل میدان حتی
باز شد روی تو آغوش بیابان حتی
.
رفتی آن گونه که شد دشت پر از عطر تنت
کربلا رنگ گرفت از نفس پیرهنت
.
ذات تو گرچه خلاصه شده ی پنج تن است
بعد تو دشت پر از عطر حسین و حسن است
.
بیشتر ریخت بهم رفتن تو قاسم را
کشت داغ تو جوانان بنی هاشم را
#مسعود_یوسف_پور✍
.
.
■ برای #حضرت_ام_البنین علیها السلام...مادر ابالفضلی های عالم
چگونه وصف کنم، فخر بانوان عرب را
زنی که برده ابالفضل از او به ارث، ادب را
زنی ز قوم رشادت، ز خاندان شجاعت
که شرح داده عقیل از همین قبیل، نسب را
یکی از آنهمه عامر که جدّ مادری اوست
که خود گرفته به بازی سرِ سنان غضب را
بنی کلاب، همان شرزه شیر کز دم شمشیر
به بزم رزم، قفاخور کند سگان عرب را
مگر ز سفره ام البنین مدد شود این طبع
که الکن است قلم گاه مدح، لام لقب را
زنی که بر تن عباس کرده بافه ی غیرت
چنان که یاد علی کرد هر که دید سلب را
مهِ عشیره و عبدلله ست و جعفر و عثمان
هماره چارقد ستر، آن عفیفه ی رب را
یگانه ای ست که بسته ز چارسوی حوادث
چهار فرزندش، راهِ قوم جنگ طلب را
به شرح جنگ ابوفاضلش چه گویمت؟ این بس
که ذوالفقار علی واکند دومرتبه لب را
برید دشمن دون سر، از آن نخیل تناور
که مرگ را خوش می داشت، چون عرب که رطب را
برید دست و نبرید عهد دوست، گواهم
علم که دید یزید و سرود بانگِ عجب را
اگر چه او همه صبر و رضاست، شاکر از آنم
که چشم مادر غیرت ندید بزم طرب را
نگفت جعفر و عباس...گفت وای حسینم
به درک او نرسیدم ز من مپرس سبب را
گریسته ست همه عمر در هوای محرم
چنان که گویی پلکش به صبح دوخته شب را
#مسعود_یوسف_پور ✍
.