.
#امام_زمان_عج
چه دیده ها که دوخته به در شد و نیامدی
چه عمرها ز دوری تو سر شد و نیامدی
چه روزها که تا به شب نام تو برده شد به لب
چه چشمها که از غم تو تر شد و نیامدی
شنیده بودم از کسی که با بهار می رسی
ببین که از بهار هم خبر شد و نیامدی
بیا ببین در این جهان امام خوب و مهربان
اسیر فتنه ی زمان، بشر شد و نیامدی
تمام غصه ام همین شده که گویم این چنین
و امشبم بدون تو سحر شد و نیامدی
صبا به یار آشنا بگو که نوکر شما
ز دوری رخ تو خونجگر شد و نیامدی
از این زمانه خسته ام بیا که دلشکسته ام
به حق مادری که منتظر شد و نیامدی
سیدمجتبی شجاع
...................
#امام_زمان
#یا_مولا_ادرکنی
دلم خوش است که یک عمر،بی قرار تو باشم
به آن امید که روزی، رکابدار تو باشم
چو عمرِ نوح،اگر مانده از زمانۀ غیبت
دلم خوش است که سلمانِ روزگار تو باشم
نشد ز ماه مبارک،به درکِ صوم و صلاتی
عزیز فاطمه! یکبار روزه دار تو باشم
مدافعان حرم هم، فدا شدند،ولی من
امیر قافله! تا کِی گناهکار تو باشم
در آرزوی تو و دولتِ کریمه شدم پیر
نشد بیایی و منهم،به کارزار تو باشم
غلامیِ دو ولیِ فقیه روزیِ من شد
که در میان سپاه تو پاسدار تو باشم
مرا چه سود که سربارِ لشگر تو بمانم
خدا کند ز شهیدانِ سربِدار تو باشم
خدا نیاورد آنروز را که صِرفِ شعاری...
هماره مدّعیِ صبحِ انتظار تو باشم
بجای پای تو باید گذاشت،پای اطاعت
نه پیش و پس بِروَم،بلکه در کنار تو باشم
سلام ما به خدای ادب، پناهِ امامت
چه خوب میشد علمدار باوقار تو باشم
قسم به غیرت عباس،راهِ ما رهِ عزّت
به زینبیّه قسم، رخصتی که یار تو باشم
سرِ حسین،دوباره به نیزه میرود آری
اگر چو لشگرِ کوفی، فریبکار تو باشم
قسم به کرب و بلا، کربلا شود همه عالم
بنام حیدر کرار ذوالفقار تو باشم
به قتلگاه،عبورش فتاد زینب و میگفت:
به انتقامِ تو تا حشر، سوگوار تو باشم
بیا بیا پسر فاطمه! عزیز پیمبر
حسینِ فاطمه فرمود: بی قرار تو باشم
#یا_مولا_ادرکنی
محمود ژولیده
.
#درد_دل_با_امام_زمان_عج
#در_غوغای_فتنه_ها
#یا_مولا_ادرکنی
برای آمدنت، التماس باید کرد
چه گریه ها به کبودیِ یاس باید کرد
برای آمدنت، همنشینِ غمهائیم
تمامِ عمر، پیِ انتقامِ زهرائیم
برای آمدنت، اُمتی شده مظلوم
ز حقِ خویش، چنان مادرت شده محروم
برای آمدنت، جنگ های تحمیلی
نشانده بر رخِ ما، مثلِ مادرت سیلی
برای آمدنت، شِعب ها تحمل شد
و از عنایت تو، خارها همه گُل شد
برای آمدنت، خونِ دل اگر خواهی
ببین که همچو علی، حفر شد ز دل چاهی
برای آمدنت، خونِ صبر جوشیده
امامِِ راحلمان، جامِ زهر نوشیده
برای آمدنت، فتنه ها گذشت از سر
هزار فِرقه مهیا، به جنگِ یک کشور
برای آمدنت، پاره پاره حنجرها
نِگر به صحنِ خیابان، که سوخت پیکرها
برای آمدنت، کشته ها اگر لازم
فدائیِ تو ز فهمیده هاست، تا قاسم
برای آمدنت، جان و سر دهیم آسان
هنوز کشته دهیم، از زُراریِ سلمان
برای آمدنت، لشکری شده مجروح
برای آنکه شود، عقده ی فرج مفتوح
برای آمدنت، جان چه قابل ای بفدات
بپای مقدمِ تو، جان بِضاعتی مُزجات
برای آمدنت رهبرم فراخوانده...
بیا که من به تو گویم، سلام فرمانده
□ ا □ا □
فدای آمدنت، گفته اند آمده ای
هزار و چارصد و یک شد و نیامده ای
بیا که مادرت از پشت در ترا خوانَد
بیا که جدِ غریبت، ز نیزه ها خوانَد
بیا که با تو، به هر دیده نور میآید
صدای قاریِ تان، از تنور میآید
هنوز چادرِ خاکی در انتظار، بیا
هنوز بینِ غلافِ تو ذوالفقار بیا
هنوز حرفِ اسیریِ عمه اَت زینب
میانِ مجلسِ نامحرمان، به شام و حلب
هنوز غصه ی شامِ بلا و هیزی هست
هنوز روضه تشت و غم کنیزی هست
مهر ۱۴۰۱/ماه ربیع الاول
.
#درد_دل_با_امام_زمان_عج
#در_غوغای_فتنه_ها
#یا_مولا_ادرکنی
برای آمدنت، التماس باید کرد
چه گریه ها به کبودیِ یاس باید کرد
برای آمدنت، همنشینِ غمهائیم
تمامِ عمر، پیِ انتقامِ زهرائیم
برای آمدنت، اُمتی شده مظلوم
ز حقِ خویش، چنان مادرت شده محروم
برای آمدنت، جنگ های تحمیلی
نشانده بر رخِ ما، مثلِ مادرت سیلی
برای آمدنت، شِعب ها تحمل شد
و از عنایت تو، خارها همه گُل شد
برای آمدنت، خونِ دل اگر خواهی
ببین که همچو علی، حفر شد ز دل چاهی
برای آمدنت، خونِ صبر جوشیده
امامِِ راحلمان، جامِ زهر نوشیده
برای آمدنت، فتنه ها گذشت از سر
هزار فِرقه مهیا، به جنگِ یک کشور
برای آمدنت، پاره پاره حنجرها
نِگر به صحنِ خیابان، که سوخت پیکرها
برای آمدنت، کشته ها اگر لازم
فدائیِ تو ز فهمیده هاست، تا قاسم
برای آمدنت، جان و سر دهیم آسان
هنوز کشته دهیم، از زُراریِ سلمان
برای آمدنت، لشکری شده مجروح
برای آنکه شود، عقده ی فرج مفتوح
برای آمدنت، جان چه قابل ای بفدات
بپای مقدمِ تو، جان بِضاعتی مُزجات
برای آمدنت رهبرم فراخوانده...
بیا که من به تو گویم، سلام فرمانده
فدای آمدنت، گفته اند آمده ای
هزار و چارصد و یک شد و نیامده ای
بیا که مادرت از پشت در ترا خوانَد
بیا که جدِ غریبت، ز نیزه ها خوانَد
بیا که با تو، به هر دیده نور میآید
صدای قاریِ تان، از تنور میآید
هنوز چادرِ خاکی در انتظار، بیا
هنوز بینِ غلافِ تو ذوالفقار بیا
هنوز حرفِ اسیریِ عمه اَت زینب
میانِ مجلسِ نامحرمان، به شام و حلب
هنوز غصه ی شامِ بلا و هیزی هست
هنوز روضه تشت و غم کنیزی هست
.