eitaa logo
Emamezamaan
1.3هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
975 ویدیو
361 فایل
اشعار و سرودها و نوحه های امام زمانی @Yaghoubian1349
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢ذکر فرد یا زوج رکوع💢 چرا ذکر سبحان الله در رکوع باید به تعداد فرد(۳-۵-۷ و...) گفته شود؟ @Porseman_channel یک بار گفتن سبحان ربی الاعلی و یا سه بار گفتن سبحان الله واجب است و اضافه بر آن مستحب است و البته مستحب است ذکر نماز فرد گفته شود ولی اگر زوج هم بگوید برای نماز اشکال ندارد. سر محدودیت و حتی تفاوت رکعت های نمازها، و این که خوب است سجده و رکوع فرد باشد نه زوج از اموری است که تاکنون اندیشه های بشری، نتوانسته به آن پی ببرد و در متون دینی نیز به این موضوع پرداخته نشده است، مگر دو، سه روایت که تنها اشاره ای گذرا داشته اند. در این گونه موارد توجه به چند نکته لازم است: 1. آنچه که برای ما روشن می باشد، این است که روح نماز، عبودیت و تسلیم در برابر خداوند متعال است و تسلیم بودن در برابر حق، یعنی این که بنده دستورات خدا را بدون چون و چرا انجام دهد و اختلاف تعداد رکعات نماز و محدودیت آنها - افزون بر رموز و اسراری که ما از آن ها اطلاع نداریم - روحیه تسلیم در برابر خدا و دستورهای پیامبر را در ما تقویت و استوار می کند. 2. در متون دینی، در مواردی که لازم بوده، به برخی اسرار و فلسفه احکام، مستقیم، مورد اشاره قرار گرفته است (مانند فلسفه نماز، حج، روزه) لکن در جزییات نیاز به تبیین نبوده است و گاه اصحاب ائمه از آنان نمی پرسیدند وگرنه پاسخ های مناسب را دریافت می کردند. افزون بر نکات یاد شده، شاید فرد بودن ذکر رکوع و سجود برای این باشد که بیشتر به توحید و یکتا پرستی توجه نماییم ویا در واقع خداوند می خواهد با این دستورات جزئی و ظریف بندگانش را امتحان نماید . @Porseman_channel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای صحرای ماریه؛ ای تل زینبیه ♩♬ بار دیگر رسیده؛ ایام مسلمیه بی کس و تنها؛ بین بازار ♩♬ مسلم نهاده سر بر دیوار آه و واویلاه الزهرا ♩♬
198.8K
ای صحرای ماریه ای تل زینبیه بار دیگر رسیده ایام مسلمیه بی کس و تنها بین بازار مسلم نهاده سر بر دیوار آه و واویلا یا بن الزهرا ...
. سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه نه مراست قدرت آنکه دم زنم از جلال تو یا علی نه مرا زبان که بیان کنم، صفتِ کمال تو یا علی شده مات عقل موحدین، همه در جمالِ تو یا علی چو نیافت غیر تو آگهی، ز بیانِ حالِ تو یا علی نبرد به وصف تو ره کسی، مگر از مقال تو یا علی هله ‌ای مُجلّیِ عارفان، تو چه مطلعی تو چه منظری هله ‌ای مولّه عاشقان، تو چه شاهدی تو چه دلبَری که ندیده ام به دو دیده ام چو تو گوهری چو تو جوهری چه در انبیا چه در اولیا، نه تو راست عدلی و هم سری به کدام کس مَثلت زنم که بُوَد مثالِ تو یا علی توئی آنکه غیر وجود خود، به شهود و غیب ندیده‌ای همه دیده‌ای نه چنین بود شه من تو دیده‌ی دیده‌ای فقرات نفس شکسته ای، سبحات وهم دریده ای ز حدود فصل گذشته ای به صعود وصل رسیده ای ز فنای ذات به ذاتِ حق بُوَد اتّصال تو یا علی چو عقول و افئده را نشد، ملکوتِ سرّ تو مُنکشف ز بیانِ وصف تو هر کسی، رقم گمان زده مختلف همه گفته‌اند و نگفته شد، ز کتابِ فضل تو یک الف فصحای دهر به عجز خود، ز ادایِ وصف تو معترف بُلغای عصر به نطقِ خود شده‌اند لالِ تو یا علی تو که خلق هیئت متصل کنی از عناصر منفصل تو که از طبیعت آب و گل بدر آوری صنم چگل تو که می نهی دل معتدل به میان تودهء آب و گل زنم اعتدال ترا مثل به کدام خلقت معتدل که بر اعتدال تو مستدل بود اعتدال تو یاعلی تو ز وصف خلق منزّهی که رسیده ای به کمال رب ملکوتیان جبروتیان همه از کمال تو در عجب که کند چو عقل تو نفس را به سیاط علم و عمل ادب احدی ز خلق ندیده ام که بجای خصم کُشد غضب متحیرم متفکرم همه در خصال تو یا علی تویی آن که در همه آیتی، نگری به چشم خدای بین تویی آن که از کُشِفَ الغطا، نشود زیاده ترا یقین شده از وجودِ مقدّست، همه سرّ کَنزِ خفا مبین ز چه رو دَم از أنا ربکّم نزنی، بزن بدلیل این که به نورِ حق شده منتهی، شرف ِ کمال تو یا علی تو همان درخت حقیقتی، که در این حدیقه‌ی دنیوی ز بروق نورِ تو مُشتعل شده نارِ نخله‌ی موسوی أنا ربّکم تو زنی و بس، به لسان تازی و پهلوی ز تو در لسانِ موحّدین، بُوَد این ترانه‌ء معنوی که اناالحق است به حقِّ حق، ثمرِ نهالِ تو یا علی تویی آن تجلّیّ ذوالمنن، که فروغ عالم و آدمی ز بروز جلوه ما‌خلق، به مقام و رتبه مقدّمی هله ‌ای مشیّتِ ذاتِ حق، که به ذات خویش مُسلّمی به جلالِ خویش مُجلّلی، ز نوالِ خویش مُنعَمی همه گنج ذاتِ مقدّست، شده مُلک و مالِ تو یا علی چو به آب زندگی از قدم گل ممکنات سرشته شد همه را ز کلک منیع حق رقم ممات نوشته شد احدی ز موت نشد رها به حیات اگرچه فرشته شد ز اجل مقام تو شد اجل که اجل به تیغ تو کشته شد تویی آنکه مرگ نبرده جان ز صف قتال تو یا علی تو چه بنده‌ای که خدائیت، ز خداست منصب و مرتبت رسدت ز مایه‌ء بندگی، که رسی به پایه‌ء سلطنت احدی نیافت ز اولیا، چو تو این شرافت و منزلت همه خاندانِ تو در صفت، چو توأند مشرقِ معرفت شده ختم دوره‌ی عِلم و دین، به کمالِ آل تو یا علی  تو همان مَلیکِ مُهیمنی، که بهشت جنّت و نه فلک شده ذکرِ نام مقدّست، همه وِردِ اَلسنه‌ء مَلَک پیِ جستجوی تو سالکان، به طریقت آمد یک به یک به خدا که احمدِ مصطفی، به فلک قدم نزد از سَمَک مگر آنکه داشت در این سفر طلبِ وصالِ تو یا علی تویی آن که تکیه‌ء سلطنت، زده‌ای به تخت مؤبّدی به فرازِ فرقِ مبارکت، شده نصب تاج مُخلّدی ز شکوه شأن تو بر مَلا، جَلَواتِ عِزِّ و ممجّدی متصرّف آمده در یَدَت ملکوتِ دولتِ سرمدی تو نه آن شهی که ز سلطنت، بود اعتزالِ تو یا علی تویی آنکه هستی ما خلق شده بر عطای تو مستدل ز محیط جود تو منتشر قطرات جان رشحات دل به دل تو چون دل عالمی دل عالمی شده متصل نه همین منم ز تو مشتعل نه همین منم به تو مشتغل دل هر که می نگرم در او بود اشتغال تو یاعلی به می خُمِ تو سِرشته شد ، گِل کاس جانِ سبوکشان ز رَحیقِ جام تو سرگران، سِر سرخوشان،دل بیهُشان به پیاله‌ء دلِ عارفان ، شده ترکِ چشمِ تو می‌فشان نه منم ز باده‌ی عشق تو ، هله مست و بی‌دل و بی‌نشان همه کس چشیده به قدرِ خود، ز میِ زُلالِ تو یا علی ✍ .
. سلام‌الله‌علیه کای خفته خوش به بستر خون، دیده باز کن‌ احوال ما ببین و سپس خواب ناز کن ای وارث سریر امامت! به پای خیز بر کشتگان بی‌کفن خود نماز کن طفلان خود به ورطه‌ی بحر بلا نگر دستی به دستگیری ایشان دراز کن بس دردهاست در دلم از دست روزگار دستی به گردنم کن و گوشم به راز کن سیرم ز زندگانی دنیا، یکی مرا لب بر گلو رسان و ز جان بی‌نیاز کن برخیز، صبح شام شد ای میر کاروان‌! ما را سوار بر شتر بی‌جهاز کن یا دست ما بگیر و از این دشت پر هراس‌ بار دگر روانه به سوی حجاز کن» پس چشمه‌سار دیده پر از خون ناب کرد بر چرخ کج مدار به زاری خطاب کرد: .
163.5K
ساربان! تند مران، ورنه، چنان می‌گریم که تو و ناقه و محمل، همه در گل برود سر آن کشته بنازم که پس از کشته شدن سر خود گیرد و اندر پی قاتل برود باکم از کشته شدن نیست، از آن می‌ترسم که هنوزم رمقی باشد و قاتل برود
(ع) دیده ام کربلا دردو داغ وبلا راس هجده عزیز برنوک نیزه ها من غریبم غریب۴بار منکه درکودکی غم به غم دیده ام در اسیری زخصم من ستم دیده ام من غریبم دراسارت مرا وحشیانه زدند سیلی وکعب نی تازیانه زدند من عریبم ازجفاهای خصم من شدم خونجگر گه به تبعیدم و گاهی تحت نظر من غریبم زین اسبم به زهر خصم آلوده کرد جسم وجان مرا زهر فرسوده کرد من غریبم من که خونین جگر زین جهان میروم دربقیع میهمان پدرم میشوم من غریبم غربت من عیان باشدازقبرمن قبرویران نشان داردازصبرمن من غریبم (عبدالحسین محبی)
(ع) من دیده ام تن های پاره پاره داغ پیاپی زد به جان شراره همه ی سرهاجدا، به روی نیزه ها برماهمه شده جسارت کشیده ام رنج اسارت واویلتاآه وواویلا۴بار من بارها از درد وغصه مردم هم سیلی وهم تازیانه خوردم پیکرم شدکبود جرمم آخرچه بود دیدم ستم های فراوان ازکربلا تاشام ویران واویلتا زیرو غل وزنجیر کین پدربود برناقه ی عریان وخونجگربود تنش درتب وتاب میان آفتاب خون شدزاعضایش روانه میزد عدویش تازیانه واویلتا درکودکی زجرو ستم کشیدم بر روی خارصحرامی دویدم خارپایم درید بخاک وخون تپید پاهای من پرآبله بود برعمه بسته سلسله بود واویلتا بااین همه زجروستم که دیدم من سالهادرشهرخود تبعیدم گهی تحت نظر شدم من خونجگر زهرآتشی برجانم افروخت کزشعله اش پاتا سرم سوخت واویلتا زهربه زین تعبیه کارمن ساخت دربستردردوغم وتب انداخت مدینه غریبم شده غم نصیبم این سینه ام پردردوداغ است مزارم بی شمع وچراغ است واویلتا... (عبدالحسین محبی)✍ 👇