eitaa logo
Emamezamaan
1.3هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
975 ویدیو
361 فایل
اشعار و سرودها و نوحه های امام زمانی @Yaghoubian1349
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️ من از بیگانگان هرگز ننالم که با من هرچه کرد آن آشنا کرد... 🔻عاقبت ننگین علی بن اسماعیل، برادرزاده آقا موسی بن جعفر علیهماالسلام🔻 سبب دست گیری آقا موسی بن جعفر "علیهماالسّلام" این بود که: هارون الرشید ملعون فرزندش امین را برای تربیت به جعفر بن محمّد بن اشعث سپرده بود، یحیی بن خالد برمکی بر او حسد برد و گفت: اگر خلافت به امین برسد، موقعیت من و فرزندانم در دستگاه خلافت از بین خواهد رفت. روزی به اشخاص مورد اعتماد خود گفت: می‌توانید مردی از آل أبی طالب را به من معرفی کنید که وضع مالی اش خوب نباشد و بتواند چیزهایی را که احتیاج دارم به من بگوید؟ علی بن اسماعیل بن جعفر بن محمّد را به او نشان دادند. یحیی برای او پول فرستاد. حضرت کاظم علیه السّلام نیز با او انس داشتند و به او کمک مالی می‌کردند و گاهی اسرار خود را کاملاً با او در میان می‌گذاشتند. یحیی بن خالد نوشت که او را بیاورند. خبر رفتن او به امام کاظم علیه السّلام رسید؛ او را خواستند و فرمودند: برادر زاده! کجا می‌خواهی بروی؟ عرض کرد: به بغداد. فرمودند: چکار داری؟ عرض کرد: قرض دارم دستم تنگ است. فرمودند: خودم قرضت را پرداخت می‌کنم و کارهایت را روبراه می‌کنم. ولی او توجهی نکرد. حضرت به او فرمودند: برادر زاده! مراقب باش فرزندان مرا یتیم نکنی، بعد امر کردند سیصد دینار و چهار هزار درهم به او بدهند. وقتی از مقابل ایشان برخاست و رفت، ابا الحسن علیه السلام به کسانی که در آن جا حضور داشتند فرمودند: به خدا قسم که بر جان من سعایت خواهد کرد و فرزندانم را یتیم می‌کند. گفتند: فدایتان شویم! با این که این چیزها را در مورد او می‌دانید، باز هم به او پول می‌دهید و کمک می‌کنید! فرمودند: پدرم از پدرانش از قول رسول الله صلی الله علیه و آله برایم نقل کرد: وقتی خویشاوندی رابطه اش را از خویشاوند دیگر قطع کند، و آن دیگری با او مجدداً رابطه ایجاد کند، خداوند رشته حیات آن خویشاوند اول را قطع می‌کند. علی بن اسماعیل رفت و پیش یحیی بن خالد رسید، یحیی اخبار موسی بن جعفر را از او بیرون کشید و به اطلاع هارون الرشید رساند و چیزهایی هم از خود اضافه کرد و به هارون گفت: از شرق و غرب برای او پول می‌آورند و چند اتاق مخصوص پول در خانه اش دارد. مدتی پیش باغستانی را به سی هزار دینار خرید و نام آن را یسیره گذاشت، وقتی پول را آماده کرد، صاحب باغ گفت: من این سکه‌ها را نمی خواهم، من فقط سکه‌های با فلان خصوصیت را می‌گیرم. او هم دستور داد آن پول را برگردانند و سی هزار دینار از همان سکه‌هایی که او خواسته بود برایش بیاورند. یحیی همه این حرف‌ها را برای رشید بازگو کرد. هارون الرشید دستور داد دویست هزار درهم بدهند و پرداخت آن را به یکی از نواحی حکومت حواله کرد، خودش استان‌های شرقی را انتخاب کرد. و پیک هایش را فرستاد تا پول را تحویل بگیرند. روزی علی بن اسماعیل وارد مستراح شد و ناگهان ناله ای سر داد و تمام روده هایش بیرون آمد و روی زمین افتاد. هر چه کردند روده هایش را برگردانند، نتوانستند و در همان حال باقی ماند. در حال جان دادن بود که پول‌ها را آوردند؛ گفت: وقتی دارم می‌میرم، این پول‌ها به چه کارم می‌آید!؟ هارون الرشید در همان سال به حج رفت و ابتدا به زیارت قبر پیغمبر صلّی الله علیه و آله رفت و عرض کرد: یا رسول الله! من به جهت کاری که می‌خواهم بکنم از تو عذر می‌خواهم؛ من می‌خواهم موسی بن جعفر را زندانی کنم، او قصد دارد بین امت تو تفرقه و خون ریزی راه بیاندازد. سپس دستور دست گیری را صادر کرد و امام را در مسجد گرفتند و پیش او آوردند و در زنجیر کردند. 📚 الغیبة شیخ طوسی: ص٢٢ 📚الارشاد شیخ مفید ص۶۴۴ .┄┅═══••↭••═══┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 👈دعوتیدبه‌:👇 ایتا👇👇 Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aramesh113
◼️ به فدای آن امامی که تاوانِ گناهِ شیعیان را به جان خرید... از امام موسى بن جعفر(علیهماالسلام) نقل شده است که فرمودند: إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ غَضِبَ عَلَى الشِّيعَةِ فَخَيَّرَنِي نَفْسِي أَوْ هُمْ فَوَقَيْتُهُمْ وَ اللَّهِ بِنَفْسِی ▪️خداوند عزوجل بر شيعیان غضب كرد، پس مرا مخير ساخت كه يا من و يا آنها فدا شويم، به خدا من با دادن جان خودم ايشان را حفظ كردم. 📚الكافی، ج‏۱، ص۶۴۶ 🔹تاریخ اینگونه وضعیت امام(علیه السلام) را شرح می دهد که؛ لا یَزالُ یَنتَقِلُ مِن سِجنٍ اِلَی سِجنِ ▪️آن حضرت همواره از زندانی به زندان دیگر منتقل می شد. 📚مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۴۳۲ .┄┅═══••↭••═══┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 👈دعوتیدبه‌:👇 ایتا👇👇 Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aramesh113
هدایت شده از تلک الایام
ا_رِزْقاً ... یک ساعتی از شب هست که نه نیمه شب به حساب می آید نه سحر. مثلاً دو ساعت مانده به اذان صبح. توی صحن های حرم امام رضا علیه السلام این ساعت لحظات شیرینی دارد. زائرها معمولاً با یکی دو نفر همراه یا بیشتر روی فرش ها و گوشه و کنار صحن ها نشسته اند. بعضی ها قرآن و دعا و نمازهایشان را خوانده اند و عبادتشان تمام شده. بعضی ها هم تازه آمده اند. مهر و قرآن و مفاتیح هم با خودشان آورده اند اما هنوز بساط عبادتشان را پهن نکرده اند. خب هنوز خیلی وقت دارند تا اذان... خوب که نگاه کنی همه مشغول صحبت و تعریف با همراه هایشان هستند. من این صحنه را به طور غیرقابل وصفی دوست دارم.... حس فضولی ام حکم می کند از هر جا که عبور می کنم گوشم را تیز کنم برای شنیدن تعریف ها و صحبت ها... زن و شوهرهای جوان.... خانواده های چند نفره... دوست های صمیمی.... هیئتی ها... اجتماعات شلوغ فامیلی.... همه و همه در حال تعریف کردن هستند.. از زندگی... از خاطرات... از عقاید... یاد آنهایی که جایشان خالی ست... شوخی های با نمک...قربان صدقه ی هم رفتن...حرف های معمولی معمولی... انگار یک دستی از پشت پرده همه ی قرآن و مفاتیح ها را بسته و به اینها گفته بنشینید و با هم صحبت کنید و از با هم بودنتان لذت ببرید... از برق نگاه ها و خنده های روی لب ها پیداست که همه یک نشاط خاصی دارند... شاید برای بعضی از خانواده ها در صورت عادی هیچ وقت دیگر چنین فرصت و فراغتی پیش نیاید که دور هم بنشینند و سر فرصت و سیر همدیگر را ببینند و با هم حرف بزنند و بخندند... از کارهایشان برای هم تعریف کنند... از برنامه هایشان بگویند...با هم تصمیم های خوب بگیرند و ... بعضی از دوست ها مهمترین صحبت ها و درد دلهایشان را توی همین فرصت با هم می کنند... شاید هیچ جای دیگر مثل اینجا به بزرگترها و کوچکترهای یک فامیل این طوری دور هم خوش نگذرد... نزدیک سحر که می شود آنها که از سر شب آمده بودند؛ قرآن و مفاتیح ها را برمی دارند و به امام رضا سلامی می دهند و با ته مانده ی لبخندی که از شیرنی صحبت ها روی لبشان مانده برمی گردند به خانه هایشان... آنهایی هم که برای نماز صبح آمده اند کم کم تعریف ها و صحبت ها را تمام می کنند و قرآن و مفاتیح ها را باز می کنند که سحر را دریابند... @telkalayyam
هدایت شده از فصل فاصله
🌐 ما فقط یک ملت‌ایم: ایرانی 👈🏿 با اقوام و زبان‌ها و گویش‌های مختلف ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ 💠 در سرزمین پهناور ایران و حوزه فرهنگی و تمدنی‌مان، ما یک ملت‌ایم: ایرانی . . . چیزی به نام ملت مازندرانی، ملت گیلک، ملت بلوچ، ملت کرد، ملت لر، و . . . وجود ندارد. 💠 این ادعا را نه‌تنها مطالعات تاریخی، بلکه حتی پژوهش‌های زبان‌شناختی نیز تأیید می‌کند. زبان‌های ایرانی، به شاخه زبان‌های هندوایرانی تعلق دارند که خود عضوی از خانواده زبان‌های هندواروپایی است. 💠 بنابراین، همه زبان‌ها و گویش‌هایی که در ذیل شاخه زبان‌های ایرانی قرار می‌گیرند، با هم خویشاوند هستند و به یک خانواده واحد تعلق دارند. 💠 تقسیم‌بندی خانواده زبان‌های ایرانی این‌گونه است. البته، این خانواده چنان بزرگ و پرشمار است که در هر زیرشاخه، فقط چند نمونه محدود را آورده‌ام. بقیه را می‌توانید خودتان از منابع معتبر پیدا کنید. ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ 💠 شاخه شمال غربی: مانند: دیلمی، گیلکی، مازندرانی، تالشی، کردی، گورانی، زازاکی، بلوچی (تعجب نکنید). 💠 شاخه جنوب غربی: مانند: لری، بختیاری، کُمزاری، دری، فارسی، تاتی، تاجیکی، هزارگی. 💠 شاخه شمال شرقی: مانند: خوارزمی، یغنابی، سکایی، آسی، سُغدی. 💠 شاخه جنوب شرقی: مانند: تخاری، هفتالی، بلخی، پشتو، وزیری، شُغنی، روشانی، یزغلامی، یدغا. ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ 💠 و اما چند نکته قابل توجه: ▫️آیا می‌دانستید ما ایرانیان چنین تنوع قوم و خویشی داریم؟ آیا تاکنون نام سریکلی، یعنی شرقی‌ترین زبان ایرانی که در ترکستان چین بدان سخن می‌گویند، به گوش‌تان خورده بود؟ ▫️آیا برای‌تان جالب نیست که بلوچی، زبان قوم عزیز بلوچ، جزء زبان‌های شاخه شمال غربی است، اما این قوم دلاور امروزه در جنوب شرقی ایران ساکن‌اند؟ ▫️آیا جالب نیست که حتی پشتو هم از زبان‌های ایرانی است؟ طالبان تلاش می‌کند که فارسی را از افغانستان کنار بگذارد و پشتو را رواج دهد؛ اما طفلکی‌ها نمی‌دانند که باز هم دارند به یک زبان ایرانی سخن می‌گویند! ▫️آیا می‌دانستید که خود کردی دارای چند زیرشاخه است (از جمله کرمانجی و سورانی) و گاهی از یک شهر به شهر دیگر، چنان این شاخه متنوع است که تفاوت‌های چشمگیری دارند؟ ▫️آیا می‌دانستید مازندرانی از شرق به غرب چنان تنوعی دارد که اگر مثلاً روزی مازندرانی‌ها ادعا کنند که می‌خواهند در مدارس، به زبان مادری خود تدریس کنند، باید برای ساروی‌ها و کلاردشتی‌ها و رامسری‌ها و . . . کتاب‌های درسی جداگانه تدوین کرد؟ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ 💠 ما ملت بزرگی هستیم، با تنوع قومی و زبانی شگفت‌انگیز. ایران سرزمین ماست، و فارسی چونان چسبی است که برای همه اقوام ایرانی امکان گفت‌وشنود را فراهم می‌آورد. 💠 دشمنان ما این انسجام ملی و هویت دیرپا (ملیت ایرانی) و این امکان تفاهم دوسویه (زبان فارسی) را هدف گرفته‌اند تا یک بلوچ نتواند در دانشگاه کردستان درس بخواند، یک تبریزی موفق نشود در شرکت نفت آبادان شغلی بیابد و یک گیلک از ازدواج با هم‌دانشگاهی بختیاری خود بازبماند. 💠 . . . و آن وقت است که این ملت یکپارچه فروخواهد ریخت؛ گرچه دشمنان ایران و تمدن آن، هزاران سال است که این آرزو را به گور برده‌اند و خواهند برد و نه سرزمین استوار ایران، بیدی است که با نسیمی بلرزد، نه غنای ادبی و فرهنگی زبان فارسی به دشمنانش امکان حذف آن را می‌دهد. 👈🏿 راستی، برادر و خواهر عزیزم، شما که توانسته‌اید در مرزهای ایران پهناور و در فراسوی آن، این متن فارسی را بخوانید، اهل کدام قوم و تبارید؟! من که ایرانی‌ام و به آن می‌‌بالم. @virafic
مناجات با (ع) آذر ۱۴۰۱ حالمو هیچ جا خوب نمیکنه الا حرم هر جوری باشه برای زیارتش باید برم لطفا نه نیار خیلی کلافه شدم دیگه لطفا نه نیار خسته شدم از خودم مشتمو وا نکردی گفتی که این بی پناه بد و خوبش با خودم نوکر این خونه ام اینم از آقاییته پزشو دادم که این مدال اهداییته از سر سفره تو خیلی بهم رسیده مردم بدونید حسین زحمتمو کشیده حسین جان ...
بخش اول سخنرانی کار برای خدا نشد ندارد.mp3
38.97M
کار ، برای خدا نشد ندارد برای جوانان
هدایت شده از امام حسین ع
. ۱۵۶ افتاده ام ز پا کنج زندان چشم انتظارم بیا رضا جان من به شورو در نوایم آسمان گرید برایم ای رضاجان شد شکسته استخوان ساق پایم وامصیبت وامصیبت **** گرچه در گوشه‌ی سیه چالم امّا یاد تنگیِ گودالم جدّمظلومم در آنجا با چه وضعی دست و پا زد نیزه تا بر سینه اش خورد مادر خود را صدا زد وامصیبت وامصیبت **** گر چه از زهر می‌سوزد جگرم سیلی نزد کسی بر دخترم منکه افتادم ز ناله شد دلم خون همچو لاله پهلوی من می‌کِشد تیر یاد پهلوی سه ساله وامصیبت وامصیبت .👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. کنج زندانم چقدر تنگ دلم برا عزیزانم رو به قبله شده ام بیا رضا جانم   کنج زندانم بی گناهم من بسته شد دستای من با حلقه ی آهن حجت خدا کجا و سیلی دشمن  بی گناهم من مانند مادرم     شد جفاها به من  با تن کبودم     جسم من شد کفن   یا باب الحوائج یا موسی بن جعفر من که میمیرم هنوزم بسته میون قل و زنجیرم ساق پای من شکسته و زمین گیرم    من که میمیرم اشکا میباره هر کی از غربت من شنید عزاداره مرغ بسته بال و پر مگه زدن داره   اشکا میباره زیر تازیانه     غرق اشک و آهم  خلصنی یا الله     مرگم را میخواهم یا باب الحوائج یا موسی بن جعفر ✍ .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا