eitaa logo
Emamezamaan
1.3هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
975 ویدیو
361 فایل
اشعار و سرودها و نوحه های امام زمانی @Yaghoubian1349
مشاهده در ایتا
دانلود
صدا ۰۰۲.m4a
9M
﷽ 👈در جمع اساتید و مسئولین دانشگاه علامه طباطبایی💦 یا فاطمـه‌ ای قـلب محمّـد حرم تو  خلق دو جهان سائل لطف و کـرم تو  هم عرض زمین گوشه‌ای از بیتِ گلینت  هم طول زمـان لحظـه‌ای از عمرِ کم تو  میکـال کشـد نــاز غـم و درد و بلایت  جبریـل زده سینـه بــه پـای علم تـو   با آن که مزار تو نهان بود و نهان است  پیوسته فلک گشتـه به دور حـرم تـو  این است و جز این نیست که پروندۀ شیعه  امضــا شــده از امــر خــدا بــا قــلم تو  ✍ ایتا👇  http://eitaa.com/sher_sabk_maddahi تلگرام👇 https://t.me/sher_sabk_maddahi
. در خواست برگردد ولی مسمار نگذاشت زخم تو کاری بود جای کار نگذاشت زینب تو را می‌خواست تا روز عروسی از آرزویش میخ، جز آوار نگذاشت محسن اگر می‌ماند عالِم بود حتما حیف آن هجوم سخت نکبت‌بار نگذاشت آزار تو جرم است اما باز این قوم قلب تو را یک لحظه بی آزار نگذاشت دست حسن می‌خواست بر قاتل بکوبد تربیت والای تو هربار نگذاشت حتما دعایت بود حالت خوب می‌شد آن سنت الجار ثم الدار نگذاشت بین در و دیوار ماندی ؛ بعدِ آن روز حیدر سرِ غم هم ،به این دیوار نگذاشت ✍ زهرا آراسته نیا .
5.HOBBE ALI.25.4.95.MP3.mp3
8.55M
✍ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ علی مَاتَ شَهِيداً ... دارم سخنی با همهء مردم دنیا از قول نبی ختم رسول سید بطحا این طرفه کلامی که بود دلکش و زیبا در وصف علی آن گهر بحر تولا فرمود خداوند تبارک و تعالی مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ علی مَاتَ شَهِيداً
دارم سخنی با همهء مردم دنیا از قول نبی ختم رسول سید بطحا این طرفه کلامی که بود دلکش و زیبا در وصف علی آن گهر بحر تولّا فرمود خداوند تبارک و تعالی مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ علی مَاتَ شَهِيداً شد ذکر علی زمزمهء روز و شب من پیوسته بود نادعلی ذکر لبِ من از عشق علی عست همه تاب و تبِ من زیبا شده با مهر و ولایش نسَب من جان و دلم از فیض علی گشته مصفّا مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ علی مَاتَ شَهِيداً باشد همه ی هستی من ساقی کوثر جز کوی علی نیست مرا قبلهء دیگر با فکر علی جان و دلم گشته منوّر این عشق و ارادت بوَد از پاکیً مادر ممنون خدا هستم از این نعمت عظما مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ علی مَاتَ شَهِيداً دارم بدل از روز ازل حبِ علی را از عمق وجودم بوَد این نکتهء شیوا من حیدریم حیدری ام عاشق مولا من ذرهء ناچیزم و او مهرِ دلارا جز او نبوَد بعد نبی سرور و مولا مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ علی مَاتَ شَهِيداً
روز اول که زمادر زادم  چشم خودرا به جهان بگشادم  همه از آمدن من خندان  من حیرت زده بودم گریان  نه خبر از کم و از بیشم بود                                                               نه مرا داغ و دل ریشم بود                                                                         آنکه چون سایه مرا بر سر بود                                                                    همه جا و همه جا مادر بود چون که قنداقه من را برداشت تا که پستان به دهانم بگذاشت   باده از خمٌ غدیرم میداد  یا علی گفته و شیرم میداد  ... شیر با عشق به رگ جاری شد عضو عضو بدنم کاری شد  ... خواستم تا که زجا بر خیزم   دست افکنده به پا بر خیزم  باز مادر پی دلداری من  می نمود از دل و جان یاری من  غرق در دود سپندم میکرد یا علی گفته بلندم میکرد  ... با علی پای به ره بنهادم  با علی لب به سخن بگشادم  با علی دیده ی خود وا کردم با علی عشق تمنا کردم  با علی خوردم و آشامیدم با علی ناله زدم خندیدم
📋 ٫ بخش سوم صوت (س) با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ دیدی یه حرف میشنوی، میگی: نه! باورم نمیشه! اصلا! هیچ جوری! دروغه این حرفا... یا اگرم باور کنی، یعنی یقین پیدا کنی این حرف راسته، متحیر میشی... میخوام چندتا صحنه از کربلا بگم که متحیر شدن؛ یکیش اینجا بود: اباعبدالله تا اومد بالای سر علی اکبرش؛ میگه "وَقَفَ مُتَحَیِّرا" اول متحیر شد: نه، این بدن علی اکبر نیست. آخه علی اکبر من اینجوری نبوده، رشید بوده... صحنه دوم رو میخوام بگم: اون لحظه‌ای که بی‌بی زینب اومد تو گودال قتلگاه، خودشم بدن حسین رو نشناخت؛ اما تا اومد بیرون دید یکی میگه: "اُخَیَّ ، اِلَیَّ" تا اومد نشست کنار این بدن، روایت میگه سکینه اومد کنار عمه نشست: _عمه جان با کی حرف میزنی؟! گفت: مگه نمی‌شناسی این بدن باباته؟! گفت: نه؛ آخه بابای من اینجوری نبوده؛ چه‌جوری میگی این بدن بدن بابامه!؟ نه لباسی، نه سری... یه صحنه هم تو شام سراغ دارم؛ اون لحظه‌ای که زینب(س) دید داره با چوب خیزران به لب و دندان میزنه. گفت: نه! اشتباه میکنی؛ این لب و دندان رو پیغمبر بوسیده... یه صحنه هم ام البنینه؛ بشیر که اومد خبر شهادت رو به ام‌البنین بده، عرضه داشت که چهار بچه‌ت رو کشتن، گفت فدای حسین. یکی یکی نحوه شهادت‌ها رو گفت. تا رسید به عباس... (مادره دیگه، هی تو ذهنش مرور میکنه؛ اون سه تا بچه‌م راه داشته که بهشون نفوذ کنن، اما عباس رو من یکی قبول نمیکنم. چی شده عباسم؟!) خورده خورده گفت تا رسید اینجا که؛ ام‌البنین عمود به فرقش زدن. (هیچی نگفت.) تا حرفاش تموم شد، گفت: بشیر! من یه سؤالی ازت دارم؛چه‌جوری به عباس من نزدیک شدن؟ اصلا کسی جرئت نزدیک شدن به عباس رو نداره؛ چه‌جوری عمود به فرقش زدن؟ گفت: ام‌البنین، اول دست راستش رو انداختن، بعد دست چپش رو انداختن، بعد که دیگه دست نداشت دورش حلقه زدن، یه عده نامرد با نیزه، یه عده با شمشیر... اول میترسیدن بیان جلو، چون با چشماش همه رو فراری میداد. اما یه مرتبه اون نانجیب اومد جلو؛ گفت عباسی که میگن تویی!؟ گفت: نانجیب یه موقعی اومدی من دست به بدن ندارم. گفت: تو دست نداری ولی من دست دارم. این عمود رو بلند کرد، یهو عباس صدا زد: یازهرا... "ام‌البنین در کربلا نبودی، واویلا بر فرق عباست زدن عمودی، واویلا" حسین.... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ روضه بخوانم .. بدنِ علی رو شب دفن کردن ، بدنِ فاطمه رم شب دفن کردن .. بدنِ پیغمبرم شب دفن کردن گفتن دیگه این بدنُ روز بلند کنیم با احترام ..اما اهل دل میگن کاشکی این بدنم شب دفن میکردن .. بدنُ تشییع کردن ، وصیت کرده گفته راضی نیستم زیر تابوتم قطره ی خونی ریخته بشه .. فلانی اومد این بدنُ محاصره کرد .. گفتن چته؟! گفت من از این حسن بدم میاد .. بگم حقشو ادا میکنی؟ گفت از مادرشم بدم میومد .. اولین تیرُ خودش به چله ی کمان گذاشت .. گفت این بدنُ تیر باران کنید .. قاسم سه ساله داره نگاه میکنه .. (زبان حال) با نگاهش داره به عمو عباسش میگه عمو داری نگاه میکنی بابامو تیر باران کردن .. آی غریب حسین ... (چرا میگی غریب حسین ؟!) آره امام حسین امامِ میدونه داغ امامُ برادر چیه .. اما صبر کرد ، گفت حسن به من دستورِ صبر داده گفته راضی نیستم ، صبر صبر .. تاریخ نوشته هفتاد تا تیر به این بدن زدن .. نشست یکی یکی این تیرها رو بیرون آورد گفت غارت زده به اون نمیگن که اموالش غارت بشه .. غارت زده به منِ حسین میگن که برادری مثله تو رو از دست دادم .. (بریم کربلا) هفتاد تا تیر به این بدن زدن زینب شنید ولی ندید .. شنیدن کی بود مانند دیدن .. اما یه جا عمه جانِ ما اومد بالایِ بلندی .. دید شمشیر دار با شمشیر میزنه .. نیزه دار با سرنیزه میزنه .. یه عده که سلاح ندارن لباسایِ عربی رو پر سنگ کردن .. با حوصله عزیزِ زهرا رو سنگ میزدن .. حسین ....
4_5958401940692929205.mp3
32.66M
(این شهید که اومده) 🎥 مراسم عزاداری شب شهادت (سلام‌الله‌علیها) 🗓 چهارشنبه ۱۵ دی ۱۴۰۰ 🎙 مداح: 📍 بیت مقام معظم رهبری 🏷
YEKNET.IR - roze 3 - shabe 3 fatemie aval 98.10.17 - karimi.mp3
2.77M
📝 🖊 | 🖊 🖊 "ع" ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ضعفی شدید نیروی او را گرفته بود دیگر توان ز زانوی او را گرفته بود... در ازدحام پشت در و دود و شعله ها آتش سراغ گیسوی او را گرفته بود... می‌خواست تا جدا شود از پشت در ولی تیزی میخ پهلوی او را گرفته بود... تحتِ فشار لنگه‌ی در گیر کرده بود بی خود نبود در بوی او را گرفته بود... مولا چه می‌کشید چو می‌دید لشگری در کوچه دور بانوی او را گرفته بود... باید به وضع خانه کسی می‌رسید پس زینب به دست جاروی او را گرفته بود... فرصت نکرده بود که چادر به سر کند شکر خدا که در روی او را گرفته بود... شاعر: مادر مادر مادر مادر... به ماه آسمون میگفت شمع شبستون منی یاد عموم بخیر که تو عین عمو جون منی بابا بابا بابا بابا... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .
📋 ضعفی شدید نیروی او را گرفته بود (س) کربلایی سیدرضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ضعفی شدید نیروی او را گرفته بود دیگر توان ز زانوی او را گرفته بود در ازدحام پشت در و، دود و شعله‌ها آتش سراغ گیسوی اورا گرفته بود می‌خواست تا جدا شود از پشت در ولی تیزی میخ، پهلوی او را گرفته بود *شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .
. 📋خودت بانو تصور کن (س) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علی مانده‌ست و ردّ خون کوچه، چشم ما روشن و این حیدر شکستن را خودت بانو تصور کن تصور کن علی را در میان بغض این خانه سکوت میخ و آهن را خودت بانو تصور کن کنارم باش تا آخر، فلانی داشت می‌خندید غرور تلخ دشمن را خودت بانو تصور کن یازهرا..... کارهای غسل بی‌بی که تموم شد، کفن که تموم شد، امیرالمؤمنین یه نگاهی انداخت دید کسی نیست کمکش کنه. گرچه امام صادق (ع) فرمودند انقدر بدن مادر ما نحیف و لاغر شده بود که بعضیا میگن امیرالمؤمنین تابوت رو یه تنه بلند کرد.... علامه حسن زاده آملی نقل میکنه میگه امیرالمؤمنین صدا زد حسن جان برو سلمان رو خبر کن، سلمان بیاد کمک علی کنه. سلمان میگه تو خونه نشسته دیدم درِ خونه رو میزنن؛ -چه خبره این وقت شب! کیه؟ تا در رو باز کردم دیدم امام حسن سر به دیوار گذاشته؛ سلمان بیا میخوایم مادرمون رو تشییع کنیم. میگه اومدم تو خونه‌ی علی، دیدم چه اوضاعیه؛ بچه‌ها یه طرفن، زینب یه طرف، حسن و حسین یه طرف، یه طرف هم امیرالمؤمنین سرتا پا خونی و سرتا پا خاکی؛ تا چشمش تو چشم سلمان افتاد هم‌دیگه رو بغل کردن: سلمان دیدی چه خاکی به سرم شد، دیدی فاطمه‌‌م رو ازم گرفتن.... یازهرا.... *شاعر شعر : ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .
مي خواهم از مدينه خداحافظي كنم از میخ و زخم سينه خداحافظي كنم از مردم مدینه از این شهر خسته ام از روزگار و مردمشان چشم بسته ام مشکل شده است حل شدن مشکلات من باید که چاره کرد به عجل وفات من از حال و روز تب زده ام تاب رفته است از چشمهای خسته من خواب رفته است سه ماه و نیم مرگ شده آرزوی من پایین نرفته آب خوشی از گلوی من سه ماه و نیم دست به پهلو گرفته ام از همسر غریب خودم رو گرفته ام سه ماه و نیم سوختم و ساختم فقط روزی هزار مرتبه جان باختم فقط سه ماه و نیم پیکر افتاده می برم خود را کشان کشان سر سجاده می برم خود را برای پر زدن آماده کرده ام جوشن نوشته ام کفن آماده کرده ام میخواهم از حبيب خداحافظي كنم از حيدر غريب خداحافظي كنم خيلي شكسته پر شده ام الوداع علي آماده سفر شده ام الوداع علي نه سال سايه ات به سرم بود ياعلي نام تو ذکر هر سحرم بود یاعلی نه سال عشق ما دو نفر بی غروب بود در خانه تو زندگی من چه خوب بود نه سال در کنار تو من غم نداشتم چیزی میان زندگی ام کم نداشتم نه سال بی قرار خلوص تو بوده ام خانوم خانه تو ، عروس تو بوده ام من را ببخش می روم و میگذارمت ای پاره پاره دل به خدا می سپارمت من خویش را روانه سوی قبر میکنم اما براى تو طلب صبر ميكنم شرمنده ام كه غسل من افتاد گردنت آرام کردن حسن افتاد گردنت امشب به بازويم كه رسيدي حلال كن بر زخم پهلويم كه رسيدي حلال كن با دیدن کبودی رویم صبور باش دیدی اگر که سوخته مویم صبور باش با استخوان شكسته مواجه شدي ببخش با خون لخته بسته مواجه شدی ببخش مرهم به زخم آتش هیزم بده مرا اصلا به جای غسل تیمم بده مرا بالی که سوخته است وبال تو میشود اندوه فاطمه همه مال تو میشود من را ببخش زحمت تابوت می کشی خود را کنار من روی زانوت می کشی آهسته بر جنازه زهرا نماز کن وقت وداع ، بند کفن را تو باز کن آرام ، زینب و حسنم را صدا بزن با گریه طفل بی کفنم را صدا بزن بالا سر جنازه ام از کربلا بگو از تشنگی و خنجر و از بوریا بگو آتش بزن به روضه خود عالمین را از جای من ببوس گلوی حسین را شاعر: محمدجواد پرچمی
. دنیا به چشمش ازتوبهتر را نخواهد دید عالم دگر مثل تو دلبر را نخواهد دید دیگر علی بعد از تو روز خوش نخواهد داشت دیگر کسی لبخند حیدر را نخواهد دید با حافظ قرآن بگو فکر کفن باشد از صبح فردا روی کوثر را نخواهد دید آری حسن دلخوش به غسل نیمه شب بود میگفت علی بازوی مادر را نخواهد دید حیدر سه دفعه تا در خانه زمین افتاد مردی چنین در شعله همسر را نخواهد دید هرکس تورا رنجاند بانو مطمئن باشد روز جزا روی پیمبر را نخواهد دید شاعر: .