YEKNET.IR - roze 3 - shabe 3 fatemie aval 98.10.17 - karimi.mp3
2.77M
📝 #ضعفی_شدید_نیروی_او_را_گرفته
🖊 #روضه | #حاج_محمود_کریمی
🖊 #شب_سوم_فاطمیه_اول
🖊 #فاطمیه #حضرت_زهرا "ع"
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ضعفی شدید نیروی او را گرفته بود
دیگر توان ز زانوی او را گرفته بود...
در ازدحام پشت در و دود و شعله ها
آتش سراغ گیسوی او را گرفته بود...
میخواست تا جدا شود از پشت در ولی
تیزی میخ پهلوی او را گرفته بود...
تحتِ فشار لنگهی در گیر کرده بود
بی خود نبود در بوی او را گرفته بود...
مولا چه میکشید چو میدید لشگری
در کوچه دور بانوی او را گرفته بود...
باید به وضع خانه کسی میرسید پس
زینب به دست جاروی او را گرفته بود...
فرصت نکرده بود که چادر به سر کند
شکر خدا که در روی او را گرفته بود...
شاعر: #محمدجواد_پرچمی
مادر مادر مادر مادر...
به ماه آسمون میگفت شمع شبستون منی
یاد عموم بخیر که تو عین عمو جون منی
بابا بابا بابا بابا...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
📋 ضعفی شدید نیروی او را گرفته بود
#روضه_حضرت_زهرا (س)
کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ضعفی شدید نیروی او را گرفته بود
دیگر توان ز زانوی او را گرفته بود
در ازدحام پشت در و، دود و شعلهها
آتش سراغ گیسوی اورا گرفته بود
میخواست تا جدا شود از پشت در ولی
تیزی میخ، پهلوی او را گرفته بود
*شاعر: #محمدجواد_پرچمی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
.
📋خودت بانو تصور کن
#روضه_متنی #تشییع
#روضه_حضرت_زهرا (س)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
علی ماندهست و ردّ خون کوچه، چشم ما روشن
و این حیدر شکستن را خودت بانو تصور کن
تصور کن علی را در میان بغض این خانه
سکوت میخ و آهن را خودت بانو تصور کن
کنارم باش تا آخر، فلانی داشت میخندید
غرور تلخ دشمن را خودت بانو تصور کن
یازهرا.....
کارهای غسل بیبی که تموم شد، کفن که تموم شد، امیرالمؤمنین یه نگاهی انداخت دید کسی نیست کمکش کنه.
گرچه امام صادق (ع) فرمودند انقدر بدن مادر ما نحیف و لاغر شده بود که بعضیا میگن امیرالمؤمنین تابوت رو یه تنه بلند کرد....
علامه حسن زاده آملی نقل میکنه میگه امیرالمؤمنین صدا زد حسن جان برو سلمان رو خبر کن، سلمان بیاد کمک علی کنه. سلمان میگه تو خونه نشسته دیدم درِ خونه رو میزنن؛ -چه خبره این وقت شب! کیه؟ تا در رو باز کردم دیدم امام حسن سر به دیوار گذاشته؛ سلمان بیا میخوایم مادرمون رو تشییع کنیم.
میگه اومدم تو خونهی علی، دیدم چه اوضاعیه؛ بچهها یه طرفن، زینب یه طرف، حسن و حسین یه طرف، یه طرف هم امیرالمؤمنین سرتا پا خونی و سرتا پا خاکی؛ تا چشمش تو چشم سلمان افتاد همدیگه رو بغل کردن: سلمان دیدی چه خاکی به سرم شد، دیدی فاطمهم رو ازم گرفتن....
یازهرا....
*شاعر شعر : #احمد_شاکری
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#دفن_شبانه #شام_غریبان_حضرت_زهرا
.
مي خواهم از مدينه خداحافظي كنم
از میخ و زخم سينه خداحافظي كنم
از مردم مدینه از این شهر خسته ام
از روزگار و مردمشان چشم بسته ام
مشکل شده است حل شدن مشکلات من
باید که چاره کرد به عجل وفات من
از حال و روز تب زده ام تاب رفته است
از چشمهای خسته من خواب رفته است
سه ماه و نیم مرگ شده آرزوی من
پایین نرفته آب خوشی از گلوی من
سه ماه و نیم دست به پهلو گرفته ام
از همسر غریب خودم رو گرفته ام
سه ماه و نیم سوختم و ساختم فقط
روزی هزار مرتبه جان باختم فقط
سه ماه و نیم پیکر افتاده می برم
خود را کشان کشان سر سجاده می برم
خود را برای پر زدن آماده کرده ام
جوشن نوشته ام کفن آماده کرده ام
میخواهم از حبيب خداحافظي كنم
از حيدر غريب خداحافظي كنم
خيلي شكسته پر شده ام الوداع علي
آماده سفر شده ام الوداع علي
نه سال سايه ات به سرم بود ياعلي
نام تو ذکر هر سحرم بود یاعلی
نه سال عشق ما دو نفر بی غروب بود
در خانه تو زندگی من چه خوب بود
نه سال در کنار تو من غم نداشتم
چیزی میان زندگی ام کم نداشتم
نه سال بی قرار خلوص تو بوده ام
خانوم خانه تو ، عروس تو بوده ام
من را ببخش می روم و میگذارمت
ای پاره پاره دل به خدا می سپارمت
من خویش را روانه سوی قبر میکنم
اما براى تو طلب صبر ميكنم
شرمنده ام كه غسل من افتاد گردنت
آرام کردن حسن افتاد گردنت
امشب به بازويم كه رسيدي حلال كن
بر زخم پهلويم كه رسيدي حلال كن
با دیدن کبودی رویم صبور باش
دیدی اگر که سوخته مویم صبور باش
با استخوان شكسته مواجه شدي ببخش
با خون لخته بسته مواجه شدی ببخش
مرهم به زخم آتش هیزم بده مرا
اصلا به جای غسل تیمم بده مرا
بالی که سوخته است وبال تو میشود
اندوه فاطمه همه مال تو میشود
من را ببخش زحمت تابوت می کشی
خود را کنار من روی زانوت می کشی
آهسته بر جنازه زهرا نماز کن
وقت وداع ، بند کفن را تو باز کن
آرام ، زینب و حسنم را صدا بزن
با گریه طفل بی کفنم را صدا بزن
بالا سر جنازه ام از کربلا بگو
از تشنگی و خنجر و از بوریا بگو
آتش بزن به روضه خود عالمین را
از جای من ببوس گلوی حسین را
شاعر: محمدجواد پرچمی
.
#حضرت_زهرا
#شام_غریبان_حضرت_زهرا
#شهادت_حضرت_زهرا
دنیا به چشمش ازتوبهتر را نخواهد دید
عالم دگر مثل تو دلبر را نخواهد دید
دیگر علی بعد از تو روز خوش نخواهد داشت
دیگر کسی لبخند حیدر را نخواهد دید
با حافظ قرآن بگو فکر کفن باشد
از صبح فردا روی کوثر را نخواهد دید
آری حسن دلخوش به غسل نیمه شب بود
میگفت علی بازوی مادر را نخواهد دید
حیدر سه دفعه تا در خانه زمین افتاد
مردی چنین در شعله همسر را نخواهد دید
هرکس تورا رنجاند بانو مطمئن باشد
روز جزا روی پیمبر را نخواهد دید
شاعر: #محمود_یوسفی
.
RozeShahadat-Fatemieh2-1392[02].mp3
7.08M
▪️#روضه_حضرت_زهرا (سلام الله علیها)
🎙 بانوای: حاج میثم مطیعی
🏴 #شهادت_حضرت_زهرا
لحظات آخر عمر شریف فاطمه زهرا (سلام الله علیها) و حضور حسنین در کنار پیکر بی جان مادر
(متن مستند مقتل)
بحار الأنوار،علامه مجلسی، ج43، ص 186-187
لحظات آخر عمر شریف فاطمه زهرا سلام الله علیها و حضور حسنین در کنار پیکر بی جان مادر:
.
ترجمه: روايت شده: حضرت فاطمه به هنگام رحلت، به اسماء فرمود: در زمان فوت پدرم جبرئيل كافور بهشتى آورد. پدرم آن را سه قسمت كرد. يك قسمت براى خودش، يك قسمت براى على و يك قسمت هم براى من. آنگاه به اسماء فرمود: باقيمانده حنوط پدرم را كه در فلان موضع است بياور و نزد سرم بگذار. اسماء مىگويد: وقتى من امر آن بانو را اجرا نمودم لباس خود را روى خويشتن كشيد و به من فرمود: پس از چند لحظه مرا صدا بزن، اگر جواب تو را گفتم كه هيچ و الّا بدان كه نزد پدر بزرگوارم رفتهام. اسماء بعد از چند لحظهاى آن بانوى مظلومه را صدا زد، ولى جوابى نشنيد، دوباره صدا زد: اى دختر محمّد مصطفى، اى دختر بهترين كسى كه مادرش وى را حمل كرد، اى دختر بهترين كسى كه بر روى سنگريزهها پا نهاد، اى دختر آن كسى كه مقامش به قاب قوسين او ادنى رسيد! اما جوابى نگرفت. وقتى اسماء لباس آن حضرت را از روى بدنش برداشت ديد از دنيا رفته است. اسماء بدن آن بانو را حركت مىداد و مىگفت: اى فاطمه! زمانى كه نزد پدر بزرگوارت رفتى سلام اسماء بنت عميس را به آن حضرت برسان. در همان حينى كه اسماء اين سخن را مىگفت حسنين عليهما السّلام از راه رسيدند و گفتند: اسماء! مادر ما در چنين ساعتى به خواب نمىرفت؟! گفت: مادر شما خواب نرفته، بلكه از دنيا رفته است. امام حسن روى بدن مادر افتاد و پيكر مقدّس او را حركت مىداد و مىفرمود: مادر جان! قبل از اينكه روح از بدن من مفارقت كند با من تكلم كن! آنگاه امام حسين آمد و پاهاى مبارك مادر را حركت مىداد و مىبوسيد و مىفرمود: مادر جان! من فرزند تو حسينم. قبل از اينكه هلاك شوم و بميرم با من صحبت كن! اسماء به ايشان گفت: اى فرزندان پيامبر نزد پدرتان على برويد و آن حضرت را از فوت مادرتان آگاه نماييد. حسنين عليهما السّلام از خانه خارج و به سوى مسجد روانه شدند، هنگامى كه نزديك مسجد رسيدند صدا به گريه بلند كردند. گروهى از صحابه به حضور ايشان آمدند و گفتند: براى چه گريانيد؟! خدا چشم شما را نگرياند! شايد نظر شما به جاى جدّتان رسول خدا افتاد و از كثرت علاقهاى كه به او داريد گريان شديد؟ فرمودند: نه، مادر ما از دنيا رحلت كرده است. حضرت امير عليه السّلام پس از شنيدن اين خبر جانگداز با صورت به زمین درافتاد و فرمود: اى دختر حضرت محمّد! من غم و اندوه خود را بعد از تو به كه بگويم؟ من درد دلهاى خود را براى تو مىگفتم، اكنون براى چه كسى درد دل كنم؟
نگرياند! شايد نظر شما به جاى جدّتان رسول خدا افتاد و از كثرت علاقهاى كه به او داريد گريان شديد؟ فرمودند: نه، مادر ما از دنيا رحلت كرده است. حضرت امير عليه السّلام پس از شنيدن اين خبر جانگداز با صورت به زمین درافتاد و فرمود: اى دختر حضرت محمّد! من غم و اندوه خود را بعد از تو به كه بگويم؟ من درد دلهاى خود را براى تو مىگفتم، اكنون براى چه كسى درد دل كنم؟
Shab2Fatemieh2-1400[04].mp3
4.22M
🎙محسن و من فدای تو ( #واحد )
🔺بانوای: حاج میثم مطیعی
🏴 #فاطمیه #_دوم ۱۴۰۰
ای که شجاعت آورد چهره به خاک پای تو
بسته به خانه تا به کی دست گره گشای تو
همچو جنین گرفته ای زانوی غصه در بغل
خیز و ببین چه می کشد همسر با وفای تو
من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
قال و مقال عالمی می خرم از برای تو
لحظه به لحظه می برم بار غمت به دوش دل
کوچه به کوچه می کنم جان سپر بلای تو
گر چه قدم دو تا شده، تیغ نبرد ما شده
گریۀ های های من نالۀ بی صدای تو
تا نشود به موج غم یک سر موی از تو کم
گام به گام و دم به دم محسن و من فدای تو
دستم اگر شکسته شد در ره یاری ات چه غم
باش که دارم آرزو سرشکنم به پای تو
روی کبود من بود باعث رو گرفتم
ماه گرفته رو شده، مهر خدانمای تو
اینکه زشعر (میثمت) شعله زبانه می کشد
مانده به نای طبع او ناله از نوای تو
شاعر: استاد غلامرضا سازگار
.
#نماهنگ
#زمزمه #حضرت_زهرا
#فاطمیه
#بند۱
فراز ۱
آرزوم این شده بانو تو بلند شی از جات
نباره بارون غصه دیگه از تو چشمات
الهی تو خوب بشی و( بیاد تو قلبم دردات)
فراز ۲
نمیره از تو خاطرم
بهار خاطراتمون
بمون که باغ خونمون
نگیره سرمای خزون
فراز ۳
داری میری و بغض من
تو لحظه ی شکستنه
رفتنِ تو مصادفه
مرگ جوونیه منه
فراز ۴
تو میری و اون که مثه
یه شمع میسوزه حسنه
میسازه و سهم دلش
بی تو همیشه سوختنه
گوشواره
((برنمیگرده بعد تو
به زندگیم صفای قبل
بعد تو دیگه مرتضی
نمیشه مرتضای قبل))
#بند ۲
فراز ۱
سکوت تو پرحرفه نگاهات پر درده
چی میشه خنده به لبهات دوباره برگرده
چه دردی توی سینه ته( که چشماتو تر کرده)
فراز ۲
سه ماهه که زندگیمون
با فتنه زیر و رو شده
علی با درد لاعلاج
این روزا روبرو شده
فراز ۳
بعد تو از دل حسن
کی کوه غم رو برداره
شبا بالا سرِ حسین
یه کاسه ی آب بزاره
فراز ۴
نرو پناه زندگیم
گرگا نشستن تو کمین
فاتح خیبر و فقط
داغ تو میزنه زمین
گوشواره
((برنمیگرده بعد تو
به زندگیم صفای قبل
بعد تو دیگه مرتضی
نمیشه مرتضای قبل))
#بند ۳
تونباشی واسه حیدر مثه قبر خونه
دنیا پیش چش خیسم گوشه ی زندونه
منو میکشه فراغت (خدا خودش میدونه)
گرفتن از تو با ستم
لذت مادر شدن و
کشتن همینجا پشت در
تموم لشکر من و
انگاری که قسمت ما
غنچه ی سرخ پرپره
لباس محسنت حالا
سهم علیه اصغره
تو میری و من مونم
باغربت و خلوت و چاه
باشه ولی قرارمون ...
ظهر دهم تو قتلگاه
گوشواره
((برنمیگرده بعد تو
به زندگیم صفای قبل
بعد تو دیگه مرتضی
نمیشه مرتضای قبل))
#تصنیف
#منصوره_محمدی_مزینان ✍
#هاتف_نیک_پور 🎼
.👇