eitaa logo
Emamezamaan
1.3هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
971 ویدیو
361 فایل
اشعار و سرودها و نوحه های امام زمانی @Yaghoubian1349
مشاهده در ایتا
دانلود
ای یـــوسـف مـهــــربـان ایـرانـی‌هـا دسـتـــان تــو آبـــــادی ویـرانـی‌هـا بعد از تو ز خاک میهنم روییده‌است صـدهـا نـه! هـزارهـا سـلـیـمـانـی‌ها...
🔎 علّت عدم استرداد فدک به نقل از «ابن ابی الحدید» معتزلی ابن ابی الحدید می گوید: از علی بن فارقی، مدرّس و استاد مدرسه غربیّه در شهر بغداد پرسیدم: آیا فاطمه علیهاالسّلام در ادّعای خویش در ماجرای فدک صادق بود؟ علی بن فارقی پاسخ داد: آری. گفتم: پس چگونه است که ابوبکر فدک را پس نداد در حالی که میدانست او راستگو میباشد؟ استاد لبخندی زد و سخن لطیفی گفت: اگر آن روز ابوبکر به محض ادّعای حضرت [فاطمه]علیهاالسّلام [ فدک را مسترد میساخت ] و به راستگویی وی اعتراف میکرد [، فاطمه] علیهاالسّلام [فردا میآمد و خلافت همسرش را مطرح میکرد و ابوبکر را از مقامش دور میکرد و ابوبکر نیز در عدم قبول گفتار او عذر و بهانه ای نداشت، زیرا خودش از قبل، به صداقت آن بانو اعتراف کرده و بدون گواه و بیّنه، ادّعای وی را پذیرفته بود. «ابن ابی الحدید» در انتهای این داستان مینویسد: و این سخن، مطلبی درست و صحیح است. 📚 شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 16، ص 284 .
🏴وصیتنامه حضرت زهرا(سلام الله علیها)                                  بسم الله الرحمن الرحیم ▪️هذا ما اوصت به فاطمة بنت رسول الله اوصت و هی تشهد أن لا إله إلا الله و أن محمد(صلی الله علیه و آله) عبده و رسوله و ان الجنة حق و النار حق و ان الساعة آتیة لاریب فیها و ان الله یبعث من فی القبور یا علی! انا فاطمة بنت محمد زوجنی الله منک لاکون لک فی الدنیا و الآخرة انت أولی بی من غیری حنطنی و غسلنی و کفنی باللیل و صل علی و ادفنی باللیل و لا تعلم احدا و استودعک الله و اقرء علی ولدی السلام الی یوم القیامة این وصیت نامه فاطمه دخت رسول خداست، در حالی وصیت می کند که شهادت می دهد، خدایی جز خدای یگانه نیست و محمد(صلی الله علیه و آله) بنده و پیامبر اوست و بهشت حق است و آتش جهنم حق است و روز قیامت فرا خواهد رسید، شکی در آن نیست و خداوند مردگان را زنده وارد محشر می کند. ای علی! من فاطمه دختر محمد(صلی الله علیه و آله) هستم، خدا مرا به ازدواج تو درآورد، تا در دنیا و آخرت برای تو باشم. تو از دیگران بر من سزاوارتری، حنوط و غسل و کفن کردن مرا در شب به انجام رسان و شب بر من نماز بگزار و شب مرا دفن کن و هیچ کسی را اطلاع نده! تو را به خدا می سپارم و بر فرزندانم تا روز قیامت سلام و درود می فرستم.▪️▪️▪️
شام غریبان دیگر مثل امشبی خانه ی امیرالمؤمنین(علیه السلام) سوت و کور شد،ماموریت حضرت زهرا(سلام الله علیه) در دنیا تمام شد،علی جان از این به بعد دیگر خودت باید به تنهایی ماموریتت را ادامه بدهی،حضرت امیر(علیه السلام) مثل امشب هست که سر به دیوار گذاشت و بلندبلند گریه کرد،گفت بتاب ای مه بر کاشانه ی من / که تاریک است امشب خانه ی من / بتاب ای مه که من با قلب خسته / دهم خود غسل پهلوی شکسته، الله اکبر که حضرت امیر(علیه السلام)کنار زهراش چه کشید؛در روایات تو بعضی از سلام های ما که به حضرت امیر(علیه السلام) داده شده،تعبیر اصبر الصابرین شده،«السلام علیک یا اصبرالصابرین» در این عالم صبور تر از همه او بود،اما این اصبرالصابرین،مثل امشب ظاهرا دیگر از پا در آمد،وقتی نماز بر حضرت زهرا(سلام الله علیه) خواند،همان نمازی که حالا بر میت می خوانند،روایت داردکه :«ثم الصلاه رکعتین» دو رکعت دیگر هم خواند،آن دو رکعت برای چی بود؟!خدایا به من صبر بده، «وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاهِ». درکنار قبر زهرایش (سلام الله علیه)بود،که جملاتی گفت،چون با کسی دیگر نمی توانست ظاهرا این درد را بگوید،کسی نبود که تحمل این درد امیرالمؤمنین(علیه السلام) را داشته باشد،فقط رو کرد به آن کسی که در دامن او پرورید،رو کرد به پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) با او شروع کرد به درد و دل کردن،اونجوری که من در مقاتل و تواریخ دیدم،اهل بیت هرجا که بلایشان خیلی سنگین می شد،به پیامبر پناه می بردند،من سه جا دیدم که بلای اهل بیت خیلی سنگین شد،دست به دامن پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) شدند،یکی آن جایی بود که دختر پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) بین در و دیوار گیر کرد،تمام فشار را تحمل کرد،خانمی که فرزندی دارد،جنینی دارد،سرش را خم کرده بود،در را نگه داشت،هرم آتش مثل تازیانه به صورتش می خورد،تا جایی که توانست مقاوت کرد،نگه داشت در را،ولی سی ، چهل تا نامرد پشت در بودند،وقتی که دیگر نتوانست مقاومت کند و در باز شد و پشت در قرار گرفت،تو آن فشار که قرار گرفت،امیرالمؤمنین(علیه السلام) را صدا نزد،علی(علیه السلام) نباید بیاد دم در،این همانی است که دشمن می خواهد،می خواهد باهاش درگیر بشود،خودش تمام درد را تحمل کرد،فقط آن لحظات آخر که داشت می افتاد،پناه به پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) آورد،گفت یا رسول الله« اهکذا یُفعل بحبیبتک وا بنتک»با دخترت باید اینگونه رفتار کنند؟!بعد افتاد،گفت« یا فِضَّهُ خُذِیـنِی »؛ این یک بار بود،دومین جایی که در بلای سنگین،اهل بیت پناه به پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) آوردند،مثل امشب بود، تو نیمه شب،که امیرالمؤمنین(علیه السلام) یک بدن پوست و استخونی را توی قبر گذاشت،آنقدر سبک شده بود، «صارَتْ کَالْخَیالِ»یک شبهی از او بیشتر نمانده بود،وقتی گذاشت توی قبر،تا وقتی دستش به کار بود،تا وقتی حضرت را می دید،کفنش را می دید،دستش به خاک بود،ارتباط داشت،مشغول بود،. اما « فَلَمَّا نَفَضَ یَدَهُ مِنْ تُرَابِ الْقَبْر »همین که از خاک دست کشید« هَاجَ بِهِ الْحُزْن »غم عالم در دل امیرالمؤمنین(علیه السلام) آمد،گویی که دیگر نمی تواند تحمل بکند،پناه آورد به پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)، «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنِّی وَ عَنِ ابْنَتِکَ النَّازِلَهِ فِی جِوَارِکَ» سلام من و دخترت که الان هم نشین تو شد بر تو باد،یا رسول الله« قَلَ عن صفیّتک صبری»صبرم کم شده،«و رقَّ عنها تجلّدی »طاقتم تاب شد،این دومین جا بود؛ اما حسینی ها می دانید سومین جا،کجا بود؟ سومین جا، آنجایی بود که دختر امیرالمؤمنین(علیه السلام) و فاطمه زهرا روی تل زینبیه ایستاده بود،می دید برادرش دارد تو خون خودش می غلتد،از این پهلو به آن پهلو،خیلی دوید اینور و انور،دوید به عمر سعد گفت:یا عمر«أما فِیکُمْ مُسْلِمٌ »مگر تو شما مسلمان نیست؟!بعد که دید کسی بهش توجه نمی کند،یک مرتبه چشمش افتاد به شمر که با خنجر کشیده وارد گودال قتل گاه شد،دید کاری از دستش بر نمی آید،دستش را روی سرش گذاشت به پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) پناه برد،یا رسول الله « اِلَیکَ المُشْتَکَی هذا حُسَین‌ٌ مُرَمَّل‌ُ بِالدِّماءِ، مُقَطَّع‌ُالاَعضاءِ ». لا حول ولا قوه الا بالله. @mohtavayerozeh
(چرادرد مادر ندارد دوا) چرا درد مادر ، ندارد دوا خدایا بده ، مٰادرم را شِفا الهی الهی ،تواز ما گواهی خدا یا خدا خدا مادر ما ، شده نا توان به سنِّ جوانی ، شده قد کمان الهی الهی ،،،،، _ دل من بود خوش ، بر این مادرم مکن کم خدا ، سٰایه اش از سرم الهی الهی ،،،،، شبان تا سحر ، او بود در نوا نمی خوابد هرگز ز درد ای خدا بگوید خدایا ،،رسان مرگ زهرا خدا یا خدا پدر در کنارش ، کند گفتگو که هر دم رسد جان او بر گلو دو چشمان حیدر ،،بدوزدبمادر خدا یا خدا دعایش نکرده ، اثر ای خدا شده مادر زینب از او جدا نشیند شبانه ،،کند آه و ناله بگوید خدا ،،، خدایا ببین ، من ، شدم دیده تر که تابوت مادر به دوش پدر بگویم پدر را ،،مبر مادرم را امان از جدائی ،،، ز چشمم بود اشک غم بیشمار زنم ناله هر دم شوم بیقرار کجائی کجائی ،،(مادر) بخانه نیائی امان از جدائی
دیشب حسن(ع)اشـــــــک برادر پاک می کرد حــــــــیدر از این ماتم گریبان چاک می کرد دیشب حسین(ع)نازنین با چشم گــــــریان ازخوردن آب و غــــــــــــذا امساک می کرد اسطـــــــــوره ی صبر و سکوت و پایمردی جسم نحـــــــیف همسرش را خاک می کرد مـُهر کــــــــــــــبودی بر رخ ماهش نمایان این شکوه را با خالق افــــــــــلاک می کرد اشک ملایک ریخـــــــــــــــت از بام مدینه خاک بقیع و کـــــــــوچه را نمناک می کرد بانگ عزا در عرش می پیچــــــــید ، گویا این داغ را هر ذره ای ادراک می کــــــرد دستان هستی بخش فخـــــــــــر عالم خاک یا رب مگر خـــلق جهان را خاک می کرد
فـراق مــــــادر من که از بی مادری جز دیده ی گریان ندارم سایه ای بر سر بغیر از ناله سوزان ندارم رفته از دستم خدایا مادر نیکو سرشتم اشکم و جایی بغیر از دیده دامان ندارم مادرم ای گوهر دریای عشق و مهربانی مهربانتر از تومن در عالم امکان ندارم داغ مرگت میزند آتش بجانم وا مصیبت روز و شب از ماتمت جز ناله و افغان ندارم کی شود رویت ببینم ای بهار زندگانی رفتی و من از فراغت جز تنی بی جان ندارم در هوای شمع رویت سوزم از درد جدایی کن نگاهی جان مادر طاقت هجران ندارم گر بیایی سوی خانه صورت ماهت ببوسم هدیه چیزی غیر جان ای گوهر رخشان ندارم بر مزارت ناله دارد این دل پر درد و آهم جز خدا از دیگرانم دیده ی احسان ندارم دادم از کف مادرم را یاری ام کن ای خدایا همچو «شیدا» غیر اشک و ناله سوزان ندارم
فــــــراق سه روزه مادرم در خاک خفته درود زندگی را زود گفته سه روزه ای خدا مادر ندارم سه روزه سایه اش بر سر ندارم سه روزه گشته پرپر لاله ی من رود بر آسمانها ناله ی من سه روزه اشک غم قوت و غذایم نمانده غیر درد و غم برایم سه روزه دیده ام باش براهش دلم گردیده مشتاق نگاهش سه روزه رشته ی صبرم گسسته براهش دختر زارش نشسته سه روزه از فراغش دل کبابم نمی گوید دگر مادر جوابم بیا مادر بدر مانده نگاهم تویی در زندگی پشت و پناهم عزای مادری والاست امروز پریشان خاطر شیدا است امروز ********************************************************** روز مادر بیاد مادر روز مادر آمده مادر کجا است دیده در راهش در این ظلمت سراست روز مادر آمد و قلبم شکست چشمه ی چشمم پر از اشک و عزاست روز مادر روز تنهایی و غم گوشه ای تنها نشستن با خداست روز مادر روز یاد وخاطره یاد و نامش زنده در دلهای ما است روز مادر روز عشق و عاطفه روز تقدیر از چنین اسطوره هاست روز مادر روز سرو یاسها روز عطر افشانی باغ خداست روز مادر بهترین روزهاست چونکه روز دختر خیرالوراست روز مادر روز با او بودن است در کنارش زندگی عین صفا است روز مادرروز وصل عشق و شور بوسه بر دست و کف پایش رواست روز مادر پیش من روز غم است مادرم اینک بزیر خاکها است روز مادر آمد و کو مادرم بی تو مادر زندگی بر من عزاست روز مادر روز شیدایی شدن همچو شمعی سوختن در این سراست *******************************************************************
مادر شد چهل روز ندیدم گل رویت مادر مرغ دل پرزند هر لحظه بسویت مادر شد چهل روز که بار غم تو بر دوش است بی تو ای نور وفا خانۀ ما خاموش است شد چهل روز مسافر به دل گور شدی از چه رو این همه از محفل ما دور شدی شد چهل روز شدم خوندل و محزون گریم جای خالیِّ تو را مینگرم خون گریم شد چهل روز که اشک غم من نیسان است ای امیدم مگر هجران رُخَت آسان است؟ شد چهل روز سیه گشته چه روشن روزم یاورم رفته و از داغ غمش می سوزم شد چهل روز که سوز دل من افزون است خواهر چشم به راهم که دلش پر خون است پدر شد چهل روز ندیدم گل رویت بابا مرغ دل پرزند هر لحظه بسویت بابا شد چهل روز که بار غم تو بر دوش است بی تو ای نور و شعر برای مقام مادر(آبروی اهل دل از خاک پای مادر است ) آبروی اهل دل از خاک پای مادر است هر چه دارند این جماعت از دعای مادر است آن بهشتی را که قرآن می کند توصیف آن صاحب قرآن بگفتا زیر پای مادر است آسمان زندگی شد روشن از نور پدر گلشن هستی مصفا از صفای مادر است قوت شیر از شیره جان می خوراند طقل را وین شگفت آید که خون دل غذای مادر است گرمی آغوش مهرش را ندارد آفتاب مهربان تر دیگر از مادر خدای مادر است از دم روح القدس عیسی پدید آمد اگر باز هم پرورده در ظلّ همای مادر است اوج گیرد قدر فرزند از دعای خیر او چون دم عیسی بن مریم در دعای مادر است قدر و جاهی را که در اسلام دارا شد اُویس از کمال طاعت و خدمت برای مادر است امر او را داد رجحان بر ملاقات نبی چون رض گریز چهارم برای روضه مادر -( آرام گریه کردن فرزندان علی در تشییع جنازه مادر ) اهای مردم همه ی شما شاهد بودید که توی تشییع جنازه مادرشون این فرزندان مادر از دست داده چطور با صدای بلند ناله و ضجه می زدند مادر مادر می گفتند، دوستان این فرزندان هر کدام از بچه های مادر از دست داده رو مراقبت می کردند، همه سرسلامتی می دادند، ولی مدینه توی تشییع جنازه مادر سادات امیر المؤمنین به فرزندان خودش می گفت: فرزندان من؛ مبادا بلند بلند گریه کنید که این مردم مدینه از خواب بیدار شوند و از تشییع جنازه مادرتون خبردار شوند. چقدر سخته کسی مادر از دست بده و نتونه بلند بلند گریه کنه، ای نانجیب مردم مدینه چکار کرده بودید که زهرا به علی وصیت کرد که یا علی: مرا شبانه غسل بده و کفن کن و به خاک بسپ مرثیه ای برای مادر_الا ای مادر خوبم کجایی مرثیه ای برای مادر الا ای مادر خوبم کجایی ندارم طاقت هجر وجدایی دلم بی تو پر از اندوه ودرده ندارد زندگی بی تو صفایی بیا مادر مادر مادر مادر بیا۲ ____ بیا بار دگر مادر کنارم بیا تا سر بزانویت گذارم بکش دست نوازش بر سرمن ببوسم دست تو ای گلعذارم بیا مادر.... ____ چه شبهایی که بودم زار وبیمار کنار بسترم بودی تو بیدار مرا با شهد جانت پروریدی به دنیا بوده ای معنای ایثار بیا مادر... ___ دلم تنگست برای لای لایت برای بوسه های جانفزایت زبعد تو به حیرانی دچارم دوای درد من باشد دعایت بیا مادر... ___ کنون هستم برای تو عزادار دلی خون، دیده گریان وتنی زار نباشد باورم هجر و فراقت غم بی مادری ام هست دشوار بیا مادر...
چهل روزه دلم داره بهونه چهل روزه چشام از غصه خونه چهل روزه شدم از غم سیه پوش گرفتم خاک قبرت را در آغوش چهل روزه شبم تاریک و سرده میون سینه ها دریای درده چهل روز چشام جاریِ خونه میون سینمون داغ جوونه چهل روزه دلم بی تاب یاره چهل روزه چشام بارون میباره چهل روزه که قلبم چاک چاکه چهل روزه عزیزم زیر خاکه الهی غصه از این سینه پا شه الهی خونه بی««* بابا»» نباشه چهل روزه میسوزه استخوانم برایش روضه ی دوری بخوانم چهل روزه چهل روزه کجایی چهل روزه امان از این جدایی چهل روزه که دارم زخم تازه چهل روزه که مادر خواب نازه چهل روزه دلم میخواد خدایا ببوسم صورت زیبای بابا چهل روزه شده این آرزویم غم دل را به تو مادر بگویم چهل روزه که در سوز و گدازم چهل روزه که با داغش بسازم چهل روزه منم با دیده ی تر چهل روزه کجایی ای برادر زده هجران تو  بر سینه آذر کجایی محرم غمهای خواهر چهل روزه فراقت نیست باور برادر جان برادر جان برادر چهل روزه که خاک غم سر من چهل روزه که رفته خواهر من عزیزان قدر یک دیگر بدانید کنار همدگر یاران بمانید خدایی کار این دنیا سرابه به پیش هم تا پا جان بمانید 👉
دلم تنگ و دلم تنگ و دلم تنگ فلک بر شیشه دلم زده سنگ فلک از داغ بابا کرده زارم چهل روزه ز داغش بیقرارم دلم کرده هوای گفتگویش ببینم بار دیگر ماه رویش فلک کردی عجب گوشه نشینم چگونه روی بابایم نبینم همیشه ذکر نامش گفتگومه همون آغوش پر مهر آرزومه بیا بابا مرا دل شاد و بنما مرا زین درد و غم آزاد بنما بیا تا از رخ تو گل بچینم پدر ای تاج سر ای نازنینم چهل روزه پر و بالم شکسته ره شادی برویم گشته بسته چهل روزه ز مرگت بیقرارم چهل روزه که خورد و خواب ندارم شبانگاهان به یاد تو بخوابم که شاید آئی بابا توی خوابم تو بودئ تکیه گاهم در زمانه فلک بر هم زده این آشیانه صفا بر درد و داغ او دوا نیست ز بعدش آشیانت را صفا نیست 👉
: چهل روزه که بوی گل نیومد صدای چهچه بلبل نیومد چهل روزه چهل منزل اسیرم غم چل ساله گویی کرده پیرم چهل روزه مرادم را ندیدم غم عشقش بجون و دل خریدم چهل روزه غم چل ساله دیدم غم و اندوه دیدم ناله دیدم چهل روز غرق در غم شد وجودم تن پاک ترا گم کرده بودم برای عکس تو دلباختم من ترا دیدم ولی نشناختم من اگر امروز برداری سرت را به زحمت می شناسی خواهرت را زجا برخیز ای نور دو دیده شده مویم سپید و قد خمیده نه تنها من که خویشون اینچنین اند همه با درد و ماتم همنشین اند تمام قلبها از غصه پاره شدیم تو این چهل روز مابیچاره چهل روزه که من کاکاندارم چهل روزه که تاج سر ندارم   چهل روزه شده کارم بهانه چرا کاکام نمیایی به خانه خدا داند که دلم اتش گرفته از ان روزی که تاج سرم رفت.. بگو به من کجایی جون مادر؟ چرا از من جدایی جون مادر؟ زدل رفته دیگه صبرو قرارم مادر به درد خواهرانت دوایی دوایی جون خواهر خدا خواسته که  من دور از تو باشم؟ همیشه مایل روی تو باشم؟ خداداغی نصیبم کرده مردم ک هیچ کس توی عمرخود ندیده گره افتاده درکارم زداغت    بگو کاکاکجا گیرم سراغت      گل گلخانه ام کاکا توبودی چراغ خانه ام کاکا تو بودی پس ازکاکاغریب خانه ام من غریب خانه وکاشانه ام من       کجا رفتی کجا رفتی عزیزم  که هم باید بسوزم هم ... بهرجا وبهرسوسرکشیدم    زکاکامهربانترمن ندیدم       چراغ خانه ها گردیده روشن  جدا ازما چرا گشتی کجایی صفای خانه وکاشانه کاکا    گل یکدانه گلخانه کاکا     زداغ هجر تو سیه پوش  چرا بکاکا مراکردی فراموش بگلزاری که دیدی باغبان نیست  گلی خواهی که انجا چون خزانیست الهی  شو بشه افتو بره کوه   که بابای جونیم ازدربیاد تو    شده نامت پدرورد زبانم   زده اتش غم هجرت بجانم سرقبرت کنم خاک عزا سر   که تورفتی ازاین کاشانه دیگر  بگوش جان نمیاید صدایت  کجایی جان منبابا فدایت کنون من امدم خاکت ببوسم    باشکم تربت پاکت ببوسم     بجز تو کس نباشد یاور من  که باشد بعد تو بال وپر من زداغت دیده ام دریاست کاکا    دلم چون لاله صحراست کاکا   چه زود ازخانه وکاشانه رفتی  فتادم ایپدر ازپا کجایی بپاخیز وببین کاشانه ما       زهجرت ساکت وتنهاست بابا تو رفتی ودر امید بستی  زداغ دوریت پشتم شکستی بسوز ای شمع ازغم درکنارم  که شددرخاک همه داروندارم   فلک با من نگر اخر چها کرد اجل امد ترا ازمن جا جا کرد بسوز ایدل که ان ارام دل رفت    عزیز ومونس من زیر گل رفت    چهل روزه که محنت یارما شد  بسوزایدل غریبی بد بلاییست    بلای جان من دردجدایست          زماتم اه وزاری کارما شد بسوزایدل عزیزان دل غمینند همه ازداغ او ماتم نشینند              چهل روزاست گلم برباد رفته عزیزجانم ازروزی که مردی    دل وجان مرا همراه بردی        بچرخ ازقلب ما فریاد رفته دم مرکت تماشایت نکردم نگه برروی زیبایت نکردم             کاکا غمخوار ویارماتوبودی گره افتاده در کارم زداغت    بگو باباکجاگیرم سراغت           بعالم افتخار ما توبودی  کسی درزندگی کاکانمیشه     عزیزی مثل او پیدا نمیشه            چهل روزاست وما بابا نداریم   چهل روزه که ازما دیده بستی زداغ خود دل ماراشکستی           بغیراز ناله وغوغا نداریم چهل روز است کاکا زیر خاک است دل وابستگان اندوهناک است چهل روزه چراغم گشته خاموش نشد داغ تو ومادر فراموش چهل روزه گلی پژمرده دارم    چهل روزه دلی افسرده دارم چهل روزه بیادت سوختم من همش چیش براهت دوختم من [۶/۱۹،‏ ۸:۵۷] مسعودنوغابی: ارزومه ای خدا مادر بیاد شادم کنه دوباره روش ببینم کی شه ک ابادم کنه دل بیادش خرمه قلب خرابم میزنه چی میشه مثله قدیما مادرم یادم کنه چیش انتظارمادر... دل بیقرار مادر رفته سفر مادر... من خونجگر مادر گوشه گوشه ی خونمون ی دفتر از خاطره شد وقتی رفتی دل گرفت خونه زغم محاصره شد یاد لطفای توام مهرتو جاری چونشده اگ میشه باز بیا هیشکی مث تو نشده اگ دنیا بدنم بازم توگنج خونمی سروم تاج سرم همچون طلوی ویرونمی دردمن بیدرمونه دواش فقط مادرمه حاجتم اینه بیای حرفم فقط ی کلومه تو چهل روز ک روزا شم مثه شو بود عزیزم هردقیقه یادتو برجوی خالیت اشک میریزم حالا میفهمم چرا سوی چیشات کمتر میشد وقتی فهمیدی میری حالت کمی بهتر میشد رفتنی من بمون ی کم برام لالابخون غصه هام بیحد شده اسم منو حالا بخون چی میشد درد تو میخورد توسرم میموندی تو من میمردم جای تو از غم برام میخوندی تو غیراشک وگریه من مرهم ندارم مادرم جان من یادم بکن همدم ندارم مادرم مادرای لطف خدا لطفی بکن بر حال من دست بکش روی سرم مشکن تو دیگر بال من حال من بدترشده توی چهل روزی ک رفت بود امیدم ک برمیگرده اما رفت ک رفت کاشکی من رابهمراه خودت میبردی تو کمترای غم پرورم غصه ی مرا میخوردی تو مادر زیبای من نوحه_ختم_مادر ای ماه شبم مادر نامت به لبم مادر رفتی زبرم مادر خون