#امام_حسین علیهالسلام
#قصیده
🔹احرام شوق🔹
آن شب که باغ حال و هوای دعا گرفت
هر شاخهای قنوت برای خدا گرفت
شعر علیل و واژهٔ بیاشتهای آن
با اشکهای شوق تشرّف شفا گرفت
در گرگ و میش صبح، در انبوه خیر و شر
دل بیدلانه حالت خوف و رجا گرفت
اما پس از طلوع فراگیرِ آفتاب
بیاختیار دامن مهر تو را گرفت
مهر تو شرح روشن اشراق ناب بود
خورشید با تبسم تو روشنا گرفت
عالم قرار بود پس از تو شود خراب
مهرت قدم نهاد که عالم بقا گرفت
با فطرت اویس، دل آمد به سوی تو
از عطر مصطفای وجودت صفا گرفت
باغ از شکوفه هر سحر احرام شوق بست
اذن طواف در حرم کربلا گرفت
بیشک سراغ رایحهٔ گیسوی تو را
حافظ هزار بار ز باد صبا گرفت
با شوق تو مشارقِ الهام جلوه کرد
با عطر تو عوالمِ ایجاد پا گرفت
دیدم چگونه شاهد بزم شهود شد
آن عاشقی که رخصت «یا لیتنا» گرفت
از داغ تو که در دل افلاک جا گرفت
آدم به ناله آمد و خاتم عزا گرفت
فیض عظیم با «وَ فَدَیْناهُ» موج زد
این جام را خلیل به لطف شما گرفت
حتی پیامبر به پیامت امید داشت
آن روز که تو را به سر شانهها گرفت
عُمّان درست گفت: خدا در دم نخست
وقتی که امتحان ز همه اولیا گرفت
قلب تو بیشتر ز همه درد و داغ خواست
جانِ تو بهتر از همه جام بلا گرفت
ای دم به دم حماسه! ببخشا که شعر من
از حد گذشت و حال و هوای رثا گرفت
در حیرتم «کمیت» چگونه میان شعر
از دشمنان خون خدا خونبها گرفت؟!
«آنان که در مقام رضا آرمیدهاند»
دیدند «دعبل» از چه امامی قبا گرفت
من درخور عطای شما نیستم ولی
باید دهان شاعرتان را طلا گرفت
وقتی خروش کرد که «باز این چه شورش است»
آری، چه شورشی که جهان را فرا گرفت
📝 #جواد_محمدزمانی
حسین است...
دلهـــای هـمه اهل خــدا قــافـلـه است و
در پیشِ همه ، قافله سـالار حـسین اسـت
فرمـوده هـمـان داغ که هـرگـز نشـود بَرد
از اهـل ولا ، حضرت دلـدار حـسـین است
«هیهاتْ مِن الذّلَّه» که شد حرف شهیدان
دُرّی ز احـــادیث گـهربار بار حـسـین است
آن آب که شــد ســبــز از او بـاغ بـهـشـتی
از خوان کرم ، سـفرهٔ پربار حــسـین اسـت
طاووس بهشت اسـت اگر حضرت مـهـدی
بر اهل جنـان ســید و سـالار حـسین اسـت (علیهماالسلام)
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین و رحمة الله و بركاته
عيدتون مبارك❤️
#حقیر_میرزااحمد
#حضرت_عباس علیهالسلام
#غزل
🔹یا ایها الساقی🔹
نه در توصیف شاعرها، نه در آواز عشاقی
تو افزونتر از اندیشه، فراوانتر از اغراقی
وفاداری و شیدایی، علمداری و سقایی
ندارند این صفتها جز تو دیگر هیچ مصداقی
به خوبی تو حتی معترف بودند بدخواهان
یزید آنجا که میگوید «الا یا ایها الساقی»
تمام کودکان معراج را توصیف میکردند
مگر پیداست از بالای دوش تو چه آفاقی؟
چنان رفتی که حتی سایهات از رفتنت جا ماند
رکاب از هم گسست از بس برای مرگ مشتاقی
فرار از تو فراری میشود در عرصۀ میدان
چنان رفتی که بعد از آن بخوانندت هوالباقی
بدون دست میآیی و از دستت گریزانند
پر از زخمی هنوز اما برای جنگ قبراقی
به سوی خیمهها یا «عُدّتی فی شِدّتی» برگرد
که تو بیمشک سقّایی، که تو بیدست رزّاقی
شنیدم بغض بیگریه به آتش میکشد جان را
بماند باقی روضه درون سینهام باقی
📝 #سیدحمیدرضا_برقعی
شراره میکشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟
قلم که عود نبود آخر این چه خاصیتیست
که با نوشتن نامت شود معطر دست؟
حدیث حُسن تو را نور میبرد بر دوش
شکوه نام تو را حور میبرد بر دست
چنین به آب زدن، امتحان غیرت بود
وگرنه بود شما را به آب کوثر دست
چو دست برد به تیغ، آسمانیان گفتند
به ذوالفقار مگر برده است حیدر دست؟
برای آنکه بیفتد به کار یار، گره
طناب شد فلک و دشت شد سراسر دست
بریده باد دو دستی که با امید امان
به روز واقعه بردارد از برادر دست
فرشته گفت: بینداز دست و دوست بگیر
چنین معاملهای داده است کمتر دست
صنوبری تو و سروی، به دست حاجت نیست
نزیبد آخر بر قامت صنوبر دست
هوای ماندن و بردن به خیمه، آب زلال
اگر نداشت، چه اندیشه داشت در سر، دست؟
به خون چو جعفر طیار، بال و پر میزد
شنیده بود شود بال، روز محشر، دست
حکایت تو به امالبنین که خواهد گفت
و زین حدیث، چه حالی دهد به مادر دست؟
به همدلی، همه کس دست میدهد اول
فدای همّت مردی که داد آخر دست
به پایبوس تو آیم به سر، به گوشهٔ چشم
جواز طوف و زیارت دهد مرا گر دست...
📝 #ابوالفضل_زرویی_نصرآباد
💠 تاج شهیدان همه عالمی
🔹 وقتی سخن از تاج شهیدان همه عالم، ماه بنیهاشم #حضرت_عباس علیهالسلام و مدایح ایشان به میان میآید (بهویژه در ایام اعیاد شعبانیه) شاید بسیاری از همنسلان من، ناخودآگاه به یاد مثنوی معروف مرحوم #محمدعلی_ریاضی_یزدی (۱۲۹۰-۱۳۶۱ش) میافتند.
مرحوم ریاضی یزدی در شمارمعروفترین و برجستهترین شاعران انقلابی و ولاییسرا در دهههای ۴۰ و ۵۰ بود و مثنوی ایشان، تا همین اواخر دهه ۶۰ به عنوان مناجات پایانی (بحرطویلخوانی) مجالس عزاداری خوانده میشد.
🔸 پرسش مهمی که ذهن من و همنسلان مرا به خود مشغول داشته، این است که راز مقبولیت این مثنوی، و ماندگاری این مثنوی در ذهن نسلهای بعد چیست؟
سعی دارم با بررسی ابعاد مختلف این مثنوی، به اندازه بضاعت خود به دنبال پاسخ به این سؤال باشم.
لازم به ذکر است، از مهمترین نکات در تاثیرگذاری شعر، اولاً شناخت شاعر از نیاز خاص مخاطب(فکری-عاطفی) است؛
و ثانیاً توان شاعر در انتقال مفاهیم به زبان ساده، مطابق ذهن و زبان مردم است.
🔹 به عبارت دیگر، هر شعری در یک دوره زمانی خاص، اگر مطابق اقتضائات(حال و مقام) سروده شود، و در آن به نیازهای فکری و عاطفی مخاطبان توجه شده باشد، و به زبانی ساده اما هنری(سهل ممتنع) ارائه شود، مطمئناً به زبان، ذهن و سپس قلب مردم آن زمان و حتی نسلهای بعد راه پیدا میکند و در دلها ماندگار میشود.
مثنوی مرحوم ریاضی یزدی به دلیل بهرهمندی از همین صفات و خصایل است که هنوز طراوت و جذابیت خود را حفظ کرده است.
🔸 دلایل موفقیت این شعر را میتوان در موارد زیر خلاصه کرد:
۱. زبان و بیانِ ساده و طبیعی:
(هیچ واژه متکلفانه، ناآشنا و نامأنوس، یا هیچ عبارت ثقیل و غیر قابل فهمی در آن وجود ندارد)
ای حرمت قبلۀ حاجات ما
یاد تو تسبیح و مناجات ما
تاج شهیدان همه عالمی
دست علی ماه بنیهاشمی
عَمّ امام و اَخ و اِبن امام
حضرت عباس علیهالسلام
۲. محتوامحور بودن شعر:
الف) اشارات مستقیم یا غیرمستقیم تاریخی
ب) استنباطهای شاعرانه از حقایق تاریخی
ج) اشارات گسترده به بخشهای جذاب زندگی حضرت
مثلاً: اشاره به داستان رد اماننامه که بار حماسی-تاریخی بسیاری دارد و امروزه برخی شاعران از آن غافلاند:
چون نهم ماه محرم رسید
کار بدآنجا که تو دانی کشید
از عقب خیمۀ صدر جهان
شاه فلکجاه ملکآشیان
شمر بهآواز تو را زد صدا
گفت کجایید بَنُو اُختنا
تا برهانند ز هنگامهات
داد نشان خط اماننامهات
رنگ پرید از رخ زیبای تو
لرزه بیفتاد بر اعضای تو
من به امان باشم و جان جهان،
از دم شمشیر و سنان بیامان؟!
دست تو نگرفت اماننامه را
تا که شد از پیکر پاکت جدا
مزد تو زین سوختن و ساختن
دست سپر کردن و سر باختن
دست تو شد دسته شه لافتی
خط تو شد خط امان خدا
۳. جلوههای مضمون گرایانه:
کاربرد ترکیبات خاص و بدیع حاویِ بار مضمونی قوی، که باعث جذابیت اثر شده و احتمالاً در آن سالها به نوعی، کشف زبانی به شمار آمده است.
«تاج شهیدان» همه عالمی
دست علی ماه بنیهاشمی
همقدم «قافلهسالار عشق»
«ساقی عشاق» و علمدار عشق
مکتب تو «مکتب عشق» و وفاست
درس الفبای تو صدق و صفاست
شمع شده آب شده سوخته
«روح ادب» را ادب آموخته
۴. جلوههای موسیقایی:
عَمّ امام و اَخ و اِبن امام
حضرت عباس علیهالسلام
کاربرد عبارت «حضرت عباس علیهالسلام» در یک مصراع
یا عبارت عربی «یا کاشف کرب الحسین»:
ای علم افراشته در عالمین
«اکشف یا کاشف کرب الحسین!»
از نمونههایی است که در چشم مخاطب، جلوۀ خاصی داشته است.
۵. کاربرد وزن کوتاه و نشاط انگیز
وزن کوتاه و سه رکنی «مفتعلن مفتعلن فاعلن» از نظر موسیقایی، طراوت و جذابیت خاصی دارد و شاید در آن دوران، نوع انتخاب وزن، غافلگیرانه بوده و جذابیت خاصی داشته است.
گفتنی است، شاعر از ظرفیتهای حماسی، نشاطانگیزی، ایجاز(خلاصهگویی) این وزن، به درستی و به خوبی استفاده کرده است.
همه میدانیم که وقتی شاعر در مصراعی سه رکنی (مثلاً: مفتعلن مفتعلن فاعلن) مطلبی را ارائه کند، لازم است به جای اطناب (زیادهگویی، پرگویی و پرورش کلام) به ایجاز (خلاصهگویی، بیان تلگرافی ، مختصر و مفید، با محوریت تداعی) روی آورد.
هنر مرحوم ریاضی این است که با وجود آن که مخاطب شعرش عموم مردماند و به پرورش کلام و اطناب نیاز است، با محوریت «ایجاز»، مضامین را به صورت تمام و کمال ارائه کرده است.
۶. بیان سهل ممتنع (غیرمستقیم و شاعرانه)
اگر مخاطب با ابیات این شعر، ارتباط مفهومی و حسی برقرار میکند، به راحتی ابیات را میفهمد و از آن لذت میبرد،
به جهت بیان شاعرانه شعر است.
به جهت پرهیز از اطاله کلام، صرفاً به دو نکته اشاره میشود:
الف) بیان شاعرانه با محوریت حسن تعلیل:
مطلع شعبان همایون اثر
بر ادب توست دلیلی دگر
سوم این ماه چو نور امید
شعشعۀ صبح حسینی دمید
چارم این مه که پر از عطر و بوست
نوبت میلاد علمدار اوست
شد به هم آمیخته از مشرقین
نور ابوالفضل و شعاع حسین
ای به فدای سر و جان و تنت
وین ادب آمدن و رفتنت
وقت ولادت، قدمی پشت سر
وقت شهادت، قدمی پیشتر!
ب) روایت شاعرانه
همین جنبه روایتگری (وصف با بیان جزئیات) باعث میشود که شاعر، زبان صمیمی و روان و عمومفهم را برگزیند:
چون نهم ماه محرم رسید
کار بدآنجا که تو دانی کشید
از عقب خیمۀ صدر جهان
شاه فلکجاه ملکآشیان
شمر بهآواز تو را زد صدا
گفت کجایید بَنُو اُختنا
تا برهانند ز هنگامهات
داد نشان خط اماننامهات
رنگ پرید از رخ زیبای تو
لرزه بیفتاد بر اعضای تو...
شاید تنها نکتهای که میتوان بر این شعر خرده گرفت، غفلت از شیوه بلاغی در مصراع اول بیت است:
تا برهانند ز هنگامهات
داد نشان خط اماننامهات
نکته یکم: جهش ضمیر و کاربرد آن، به شکلی که با زبان شاعر و شیوۀ بلاغی او در این شعر (بیان سهل ممتنع) سازگاری ندارد.
نکته دوم: مضمون«رهاندن» در مصراع «تا برهانند ز هنگامهات» انتخاب درست و شایستهای برای این بیت نیست.
امید است، بتوانیم به عنوان شکر نعمت، از میراثهای ماندگار در ادب ولایی، به عنوان الگوهای پیشرفت و تعالی در شعر بیش از همیشه بهره ببریم.
📝 سیدمهدی حسینی رکنآبادی
#دو_بیتی
#رباعی
#تفاوت_دو_بیتی_و_رباعی
توضیحاتی درباره دوبیتی و تفاوت آن با رباعی:
رباعي
شعری است دارای چهار مصراع هم وزن که رعایت نمودن قافیه در مصراع
های اوّل ، دوم و چهارم الزامی است ولی در مصراع سوم اختیاری است . یعنی
مصراع سوم می تواند با مصراع های دیگر هم قافیه باشد یا نباشد .رباعی بر وزن لاحول ولا قوه الا با الله می باشد .
درون مایه و محتوای رباعی عارفانه ، عاشقانه و یا فلسفی است .
مناسب ترین قالب برای ثبت لحظه های کوتاه شاعرانه است .
مثال :
این قافله عمر عجب میگذرد /دریاب دمی که با طرب میگذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری/ پیش آر پیاله را که شب میگذرد
نمودار رباعي
#................... #.................
#................... ..................
رباعي سرايان مشهور
• خیام
• مولوی
• عطّار
• بیدل دهلوی
• خواجوی کرمانی
دوبيتي
همانند رباعی است با این تفاوت که وزن آن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل می
باشد .
مثال :
دگر این دل سرِ ماندن ندارد/ هوای در قفس خواندن ندارد
چنان در دوزخ دنیا دلم سوخت /که دیگر بار سوزاندن ندارد
)قیصر امین پور(
مشهورترين دوبيتي سرا
• بابا طاهر همدانی
راه تشخيص رباعي از دوبيتي
رباعی و دوبیتی فقط از نظر وزن با هم اختلاف دارند .
لذا برای تشخیص این دو قالب از یکدیگر فقط کافی است اوّلین هجای هر
یک از دو قالب شعر را بشناسید. ) دوبیتی با هجای کوتاه و رباعی با هجای
بلند آغاز می شود . (
مثال شعری :
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد
بِسازم خنجری نیشش زفولاد
زَنم بر دیده تا دل گردد آزاد
توضیح : در دو بیت بالا مشاهده می کنید که هجاهای اوّل مصراع های آن
کوتاه هستند . پس شعر فوق » ز « و » ب « ،» ك « ، » ز « ، به ترتیب
دوبیتی است .
مثال شعری :
هر سبزه که برکنارجویی رسته است
گویی زلب فرشته خویی رسته است
پا بر سر سبزه تا به خواری ننهی
کان سبزه زخاك لاله رویی رسته است
« ، » گو « ، » هر « توضیح : اوّلین هجای هر یک از مصراع های شعر فوق
می باشد که یک هجای بلند هستند پس شعر فوق رباعی » کا « و » پا
است .
#مناجات_امام_زمان عجل الله فرجه الشریف
هر چند که ما را نوشتند از گداها
اصلاً نمی آید گدا بودن به ماها
ما روسیاهان ارزش خاصی نداریم
ماها کجا و نوکری دلرباها؟!
ما هر چه قدر اصرار کردیم او نیامد
اصلاً چه شد «آقا بیا آقا بیا» ها؟!
ماها که هیچ… این خوب ها در انتظارند
کی می رسد روز وصال آشناها؟!
از دوریش بدجور حال ما خراب است
رونق گرفته باز هم دارالشفاها
من که بدم پس دیدنش روزی من نیست
ای خوش به حال خوب ها… حاجت رواها
باشد درست … آقای ما خیلی کریم است
امّا دگر تا کی گنه؟ تا کی خطاها؟
طبق احادیث رسیده… ناظر ماست
بد نیست پیشش ذرّه ای شرم و حیاها
از بس که بر اعمال بد اصرار داریم
رنگی ندارد پیش او دیگر حناها!
یک راه حل باقی است آن هم نام زهراست
نامی که باشد از تبار کیمیاها
شاعر/ محمد فردوسی
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#میلاد_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#دکتر_محسن_رضوانی
#غزل
#مفاعیلن_مفاعیلن_مفاعیلن_مفاعیلن
#هزج_مثمن_سالم
مشابه: #الا_یا_ایها_الساقی__ادر_کاسأ_و_ناولها
رُخش سبزه ست و مویش مشکی و لب:قرمز اُخرا
کأنّ المصطفی قد عادَ یـولَد مرّةً أخری
یـقـین روح مـحمـد رفـته در جسم علی اکبر
اگـر مـا می پذیرفـتیم مفهوم تناسخ را
هزاران خسرو و فرهاد و یوسف، می شود مجنون
همینکه زادۀ لیلا هویدا می کند رخ را
سپاه شـمرِکافرکیش، مات جلوه ی حُسنش
سوار اسب خود، وقتی نمـایان می کند رخ را
به جُرم چهره اش شد کشته یا اسمش؟ نمی دانم
نمی فهمیم علت را ... نمی یابیم پاسخ را
عطش، آتش شد اما با لب بابا گلستان شد
چنانـکه آتش نمرود، ابراهیم تارخ را
شاعر : #دکتر_محسن_رضوانی
#میلاد_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#مسعود_یوسف_پور
#مثنوی
#فعلاتن_فعلاتن_فعلاتن_فعلن
#رمل_مثمن_مخبون_محذوف
مشابه: #سعدیا_مرد_نکونام_نمیرد_هرگز
در شباهت به نظر نفسِ پیمبر شده است
بی جهت نیست که اسمش علی اکبر شده ست
چه بگویم من از آن ذات که ممسوسِ خداست
اکبر است و صفت اکبر، مخصوصِ خداست
حرکات و سکنات و وجناتش طاها
مادرش آمنه بوده ست مگر یا لیلا؟
با همه، خُلقِ عظیمش سرِ احسان دارد
این پیمبر چه قدر تازه مسلمان دارد
ماه عالم شده از دیدن رویش سرمست
."پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست"
سنگ در دستش از اعجاز، قمر میگردد
گر به خورشید بگوید نرو، برمیگردد
جان علی، جسم نبی، جلوه ی کوثر بوده
سرّ لولاک، ازاول علی اکبر بوده
هر زمان عطر حضورش به هوا برمیخواست
نفس پنج تن آل عبا بر میخواست
ذاتش آئینه در آئینه پیمبر گشته
بارها از شب معراجِ خودش برگشته
قاب قوسینِ خداوند خمِ ابرویش
زد قدم زینب کبری به سر زانویش
بی نقاب آمدنش پیش عمو دیدنی است
به ابالفضل قسم قامت او دیدنی است
چه بگویم من از آن سروِ خرامانِ بهشت
حرف حق را قلم خواجه ی شیراز نوشت:
"شاه شمشاد قدان، خسرو شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان"
زلفش آنروز که در دست نسیم افتاده
سمت و سو داده به تحریر موذن زاده
کربلا هم عطشش چندبرابر شده بود
تشنه ی صوت اذان علی اکبر شده بود
أشهدُ أنّ به این مرد ولی باید گفت
اشهدُ أنّ علی بعدِ علی باید گفت
جلوی چشم پدر، رد شدنش را عشق است
أشهدُ أنّ محمّد شدنش را عشق است
باد آورده به همراه، شمیم صلوات
میوزد بر سر کوی تو نسیم صلوات
ابر رحمت تویی و تشنه ی الطافِ تو دشت
مشک از چشمه ی چشمان تو پر برمیگشت
کیستی ای که پیمبر شدی از کل جهات
باز هم بر گل روی علی اکبر صلوات
چشم دنیا به تنت جامه ی احسان دیده ست
حسنی بودن تو بر چه کسی پوشیده ست؟
رحمت واسعه ای، اسب تو از روی کرم
وسط لشکر دشمن زده ناگاه قدم
میروی پشت سرت باد شده پا به رکاب
نام اسب تو عقاب است، عقاب است عقاب
میشود صید نگاهت دل میدان حتی
باز شد روی تو آغوش بیابان حتی
رفتی آنگونه که شد دشت پر از عطر تنت
کربلا رنگ گرفت از نفس پیرهنت
ذات تو گرچه خلاصه شده ی پنج تن است
بعد تو دشت پر از عطر حسین و حسن است
بیشتر ریخت بهم رفتن تو قاسم را
کشت داغ تو جوانان بنی هاشم را
شعر برگزیده جشنواره حضرت علی اکبر، مرودشت ۱۳۹۷
وجشنواره عاشورایی شیراز ۱۳۹۶
شاعر: #مسعود_یوسف_پور
#میلاد_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#محمد_جواد_پرچمی
#ترکیب_بند
#فعلاتن_مفاعلن_فعلن
#خفیف_مسدس_مخبون_محذوف
مشابه: #درد_عشقی_کشیدهام_که_مپرس
سحر آمد كبوتريم همه
اكثراً ناز ميخريم همه
عاشقي دردسر كشيدن داشت
در پی دادن سَريم همه
به گريبانِ ما نگاه مكن
جامه از شوق ميدريم همه
به پدر مادرِ تو مديونيم
رعيت هستيم ، نوكريم همه
كُنهِ الله اكبريد شما
ما گدايان اكبريم همه
بردن نام تو طَرَب دارد
گر نميرد كسي عجب دارد
سَلَّم الله لطف دستانت
كَثَّر الله لقمه نانت
عَوَضم کرد گوشه ى چشمت
طَيِّب الله بر دو چشمانت
من و غير از شما مَعاذَ الله
قَدَّسَ الله عشقِ سوزانت
هرچه ميخواستم دو چندان داد
نَوَّرَ الله بِيت احسانت
بَسكه مَمْسوسِ ذات، جلوه شدي
قُل هو الله شد غزل خوانت
حضرت مرتبط بذاتُ الله
اَشهد اَنّك صِراطُ الله
وَ فَدَيْناه جُرعه نوشِ دَمت
و اِذا الشّمس ميدهد قَسَمَت
ما به إِنَّ اصْطَفا گرفتاريم
مصطفي هم به اَبروانِ خَمَت
بي جهت نيست جلوه يِ حَسَنيت
مجتباييست سفرهِ ى كَرَمت
خوش اذان حسين ، والِه شد
مأذنه زيرِ سايه ى علمت
ما عَرَفناكَ حَقَّ مَعرِفَتِك
هرچه گوييم باز هست كَمت
اى وَرا از سخن علي اكبر
همه ى پنج تن علي اكبر
در نگاهت شراب ريخته اند
جَذبه مستجاب ريخته اند
دورِ ميخانه ى لَبت چِقَدَر
مستِ خانه خراب ريخته اند
خون ما را به پاي خوب كسي
بي سوال و جواب ريخته اند
زير سجّاده ى نمازِ شبِ ...
تو زِبَرجدّ ناب ريخته اند
كيست غير تو اين همه حيدر
در رَگت بوتراب ريخته اند
اي جلالت تمام قد زهرا
خنده هاي تو مى شود زهرا
كوثر آواره تو، زمزم هم
عِيش بيچاره تو شد، غم هم
همه دورِ سرِ تو مي گردند
نوح و هود و خليل ، آدم هم
بي تو يك دَم نميتوانم ، نه
نه ، اضافيست بي تو يك دَم ، هم
لیله القدرِ ما ولادت توست
روضه ى هشتمِ محرّم هم
مستِ تو، هم حسين، هم زينب
عاشق تو، خودِ خدا هم، هم
كربلا نام توست سرتاسر
مست پايينِ پاست، بالا سر
نَفحِه نابِ نوبهارى تو
ما كويريم، تا بِبارى تو
يك بنى هاشمند در طلبت
كُشته مُرده زياد دارى تو
اسدُ الله زاده اى حتماً
يِكّه تازى و تكسوارى تو
ابرويت ،گيسويت، لبت، چشمت
صاحب چند ذوالفقاري تو
اَوَلَسْنا عَلَي الْحَقَت ميگفت
صاحب منبر ِقصاري تو
نوكرىِ تو شد نشانىِ ما
اى به قربانِ تو جوانى ما
شاعر: #محمد_جواد_پرچمی
#پای_درس_اساتید
#استاد_محمد_رضا_شفعیی_کدکنی
#کتاب_ادوار_شعر_فارسی
ـــــــــــــــــــــــ
تظاهر به داشتن پشتوانهٔ فرهنگی در شعر معاصر
▪️فرق است میان کسی که فرهنگی را در خویش احساس کرده و بعد در هنرش انعکاس داده با کسی که به عمد و با تظاهر این کار را میکند. در شعرِ معاصر، بسیارند کسانی که تظاهر به داشتن پشتوانهٔ فرهنگی میکنند، مثلاً مصراعی از ناصر خسرو یا خاقانی را بدون این که با این شاعران زندگی کرده باشند، همراه با اشاره به یک اسطورهٔ از یاد رفتهٔ آریایی یا سامی و گاه چند کلمهای از فرهنگِ مسیحیِ تورات و انجیل و یکی دو عبارت از وِدا و گاتاها همراه میکنند و با اشاره به حوادثِ جنگ جهانی دوم و به کار بردن لغاتِ عربیِ عجیب و غریب، پشتوانهٔ فرهنگیِ خود را وسیع جلوه میدهند.
هیچ مفهومی تا صبغهٔ عاطفی به خود نگیرد نمیتواند به قلمرو شعر درآید، حتی مباحثِ علوم با تمام خشکیای که دارند، میتوانند جزو قلمرو شعر قرار گیرند. به شرط اینکه به صورت عاطفی احساس شوند نه به صورت منطقی و از سرِ تعقّل و اندیشه. وقتی حافظ میگوید:
بعد از اینم نبُوَد شائبه در جوهرِ فرد
که دهانِ تو بر این نکته خوش استدلالی است
این معنی یا مبحث فلسفی را تعقّل نکرده، بلکه به صورت عاطفی و هنری احساس کرده و از آن شعری به وجود آورده است.
محمدرضا شفیعی کدکنی
ادوار شعر فارسی، ص ۱۵۲