❖ـــــ﷽ــــ❖
◾️اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ
⚫️ #کرامت_اول
حضرت امام حسین علیه السلام
📌#اهانت_به_زائران
در روز عاشورا مردم از اطراف و اكناف شهر و روستاها به حسينيّه ها هجوم آورده بودند كه اقامه عزادارى كنند و بعد از عزادارى سفره اى پهن مى كردند و اطعام مى دادند خوب چون جمعيت زياد بود در حسينيه هم جا نبود مردم در كوچه گاهى براى نوبت گرفتن و تناول غذا مانع از عبور و مرور ماشين و خودروها مى شدند تا اينكه وارد كوچه شوند و گاهى از ازدحام عبور وسائل طول مي كشيد در اين اوقات ماشينى از راه مى رسد و شلوغى مانع رفتن او مى شود يكى از سرنشينان آن ماشين به تندى مى پرسد چه خبر است كه اين گذر آنقدر شلوغ است ؟
يكى مي گويد : مردم آمده اند از غذاى امام حسين ع تناول كنند. آن سرنشين كه زنى تهرانى بود گفت خاك برسرتان گُشنه گداها خجالت نمى كشيد؟ برويد گم شويد چه شلوغى كرده اند؟!
اين زن به ظاهر اشرافى باگستاخى و بى حيائى به خود اجازه ميدهد كه به مهمانان آقا ابى عبداللّه الحسين علیه السلام زخم زبان بزند تا به اين وسيله راه باز شود و برود، ولى فرداى آن روز كه روز يازدهم محرم بود مي گويد من در قسمت آخر آشپزخانه حسينيّه به نظافت و نظم اثاث ها مشغول بودم تازه خورشيد مي خواست سو بزند كه احساس كردم كسى درب حسينيّه را مى زند من خيال كردم رفقا هستند درب را باز كردم زنى را ديدم كه چهره اى اشك آلود و پريشان التماس كنان كه اجازه دهيد داخل حسينيّه شوم ، گفتم :
چرا ، گفت مرا راه دهيد براى شما مي گويم ، وقتى كه وارد شد انگشت خود را با آب دهان تر میكرد و مى ماليد بر روى چهار چوب درب حسينيّه و ميخورد و مرتب مى گفت آقاجان حسين جان غلط كردم نفهميدم مرا ببخش و با اين كلمات در پيشگاه امام حسين علیه السلام عذر خواهى مى كرد و بعد ، از كيف دستى خود دستمالى درآورد مقدارى از خاك درگاه را در آن ريخته آن را گره زده و در كيفش نهاد و بعد از من درخواست كرد كه اگر غذائى از ديروز باقى مانده به من بده ، من گفتم خير چيزى از غذاى ديروز نمانده بايد همان ديروز براى صرف غذا مى آمديد ديدم آن زن مقدارى به سر و صورت خود زد و اشك ريزان ، با صداى گره خورده گفت ديروز از تهران براى ديدار فاميلم به يزد آمدم ماشين ما از اين كوچه ميگذشت جمعيت فشرده بود گفتم براى چه اين مشكل بوجود آمده ؟ گفتند در حسينيّه ناهار ميدهند، من هم از روى نادانى و غرور حرفهاى ناروايى زدم . ولى شب در عالم خواب ديدم كه هوا بيرحمانه گرم است و من از شدت تشنگى گلويم مى سوزد و چشمهايم فضا را تيره مى بيند و مى خواهم از جوار همين حسينيّه بگذرم در عالم رؤ يا ديدم درب حسينيه باز است و سيد بزرگوارى در كنار چهار چوب در ايستاده و هركسى كه عازم حسينيّه است از اين آقا براتى و اجازه نامه اى ميگيرد و داخل مى شود و همچنين روبروى آن آقا بانوئى مجلل به همين كيفيت نوشته اى به زنان ميدهد تا وارد شوند من پيش رفتم به آن خانم گفتم نوشته اى هم به من بدهيد تا وارد شوم ايشان با حالى متاثر فرمود شما به مهمانهاى ما اهانت كرده اى چطور انتظار دست خط ما را دارى ؟
من از شدت شرمندگى و عطش از خواب بيدار شدم و تا صبح خواب به چشمم راه نيافت و با خود فكر ميكردم كه در چه محلى به عزاداران جسارت كردم تا اينكه ماجراى روز گذشه در نظرم آمد، حالا اگر غذائى وجود دارد به من بدهيد.
گفتم : هيچ غذائى وجود ندارد ديدم رفت تكه هاى نان كه آلوده بود بدست گرفت و شست و خورد و در و ديوار حسينيّه را با گريه مى بوسيد بطورى كه مرا سخت منقلب و گريان ساخت و ميگفت اى خاندان عصمت و طهارت و اى عزيز زهرا مرا ببخش .
📚 منبع :
کتاب کرامات الحسینیه جلد ۲ تالیف علی میرخلف زاده
▪️شادی روح منور و ملکوتی آقا ابا عبدالله الحسین ( ع ) و یاران با وفایش #صلوات
🌹اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فرجهمَ🌹
#نَشر_کرامت_صَــــدَقِه_جاریه
═══════════════
🇮🇷 با ما همراه باشید.👇
📥 eitaa.com/emdada_jarghooya
❖ـــــ﷽ــــ❖
◾️اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ
⚫️ #کرامت_دوم
حضرت امام حسین علیه السلام
📌#درد_چشم
✍ فاضل بزرگوار صاحب كتاب دارالسلام مرحوم شيخ محمود عراقى رضوان اللّه تعالى عليه در كتاب دارالسلام فرموده :
در سال هزار و دويست و هفتاد و دوم هجرى كه اوائل مجاورتم به نجف اشرف بود ، حقير را رَمَدى درد چشم شديدى عارض شد كه تابحال مثل آن درد چشم را نديده بودم كه تقريبا شش روز طول كشيد و شايد در اين مدت نخوابيدم ، روزهاى زيارتى مخصوصه آقا ابى عبداللّه الحسين علیه السلام هم نزديك بود ، جمعى از طلاب بعيادتم آمدند يكى از آنها شمسيه حقير را از براى سفر خواست ، گفتم خودم نياز دارم ، گفت تو با اينحال چگونه مى توانى بيائى ، گفتم هنوز مايوس نشده ام و بعد هم آنها رفتند اتفاقا منزل خالى بود و عيال هم نبود تنهائى و طول چشم درد و تنگى وقت زيارت و رفتن رفقا به كربلا باعث رقت قلبم شد ، بر خواستم و متوجه كربلا شدم عرض كردم
#السلام_عليك_يا_ابا_عبداللّه
شنيده بودم در روز عاشورا در وقت اشتغال به غزوه جنگ كربلا سلطان قيس هندى در هندوستان به چنگال شير مبتلا شد و استغاثه به جانب اقدست كرد او را دريافتى ، من كه اراده زيارتت را دارم ... این را گفتم و گريه گلويم را گرفت پس سر خود را بر پشتى گذاشتم خوابم برد و در اثناى خواب ديدم آقا حضرت سيد الشهداء ابا عبداللّه الحسين علیه السلام بر بالاى تل بلندى تشريف دارد و حقير در وسط آن تل ايستاده ام پس آن حضرت با صداى بلند فرمود : بيا . حقير به زبان حال نه مقال گويا عرض كردم با اين چشم رمدآلود چگونه بيايم .
ناگاه آن بزرگوار به سرعت از بالاى آن تل به نزد من آمد و انگشت مبارك را بر پشت چشم من نهاده مانند كسى كه خفته دست گذاشته كه بيدار شود از خواب بيدار شدم چشمم را باز كردم هيچ دردى در آن احساس نكردم و عرصه اطاق و فضاى خانه را روشن ديدم شكر خدا را به جا آوردم ، زود بر خواستم وضو گرفتم و خود را به حرم رساندم آن طلبه هایى را كه به عيادتم آمده بودند در حرم ديدم كه براى وداع از آقا اميرالمؤمنين علیه السلام آمده بودند چون مرا ديدند تعجب كردند و گفتند تو يك ساعت پيش به آن حالت بودى چطور شد كه اين طور شدى گفتم شنيديد كه مايوس نيستم الحمدلله خداوند به من عافيت داد پس از حرم بيرون آمديم آنها در همان روز از راه آب رفتند و حقير فرداى آن روز از راه خشك رفتم و يك روز زودتر از آنها وارد كربلا شدم .
📚 منبع :
کتاب کرامات الحسینیه جلد ۲ تالیف علی میرخلف زاده
▪️شادی روح منور و ملکوتی حضرت ابا عبدالله الحسین (ع)
و یاران با وفایش #صلوات
🌹اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فرجهمَ🌹
#نَشر_کرامت_صَــــدَقِه_جاریه
═══════════════
🇮🇷 با ما همراه باشید.👇
📥 eitaa.com/emdada_jarghooya
❖ـــــ﷽ــــ❖
◾️اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ
⚫️ #کرامت_سوم
حضرت امام حسین علیه السلام
📌 #هدایت_یک_جوان_با
#نام_امام_حسین_علیه_السّلام
✍ جناب علی اکبر مهدی پور در کتاب «جرعه ای از کرامات امام حسین» می نویسد :
یکی از خطبای ارجمند در قائمیّه اصفهان در ایام نیمه شعبان سال 1389ش برفراز منبر گفت :
دو ماه پیش با جوانی به نام رضا آشنا شدم که سرنوشت خود را برای من تعریف کرد . گفت: من جوانی شرّ بودم... جز نماز و روزه هرکاری انجام می دادم.
شب عاشورا پدر و مادرم به حسینیه رفتند ، من بدنبال کثافت کاری خود بودم ، در مسیر خود دختری را سوار کردم که می خواست به حسینیه برود ، او را به زور به محلّی بردم و خواستم به او تعدّی کنم ، هرچه گریه و تضرّع کرد و گفت :
شب عاشوراست ، اعتنا نکردم .
گفت : من علویّه هستم ، به پاس حرمت مادرم حضرت زهرا مرا رها کن ، اعتنا نکردم.
گفت : بیا امشب با امام حسین معامله کن ، امام حسین دست عطوفتش را بر سر تو بکشد.
نام امام حسین در تمام اعماق دلم تأثیر گذاشت ، او را سوار کردم و دم در حسینیه پیاده اش کردم.
به خانه برگشتم ، تلویزیون را روشن کردم ، داستان عاشورا را تعریف می کرد و در نصف صفحۀ تلویزیون تعزیه را نشان می داد که بر سر کودکان تازیانه می زدند. بی اختیار اشکم جاری شد ، مدتی نشستم و گریه کردم.
مادرم آمد ، تا وارد خانه شد ، پرسید : رضا چه شده؟
گفتم :هیچ ، گفت: نه ، از همه جای اتاق ، بوی امام حسین می آید.
فردا بی اختیار به حسینیه رفتم. همۀ بچه های محل مرا می شناختند و می دانستند که من اهل هیأت نیستم ، چون سر تا پا شرّ هستم.
رئیس هیأت گفت : آقا رضا!
تو هم حسینی شدی؟
گذرنامه ات را بده تو را ببرم کربلا.
گفتم: پول ندارم ، گفت : با هزینۀ خودم می برم.
به فاصلۀ چند روز رفتم کربلا ، همه رفتند حرم ، من خجالت می کشیدم.
بالاخره من هم رفتم.
چند ماه بعد هم مرا به مکه برد. از مکه برگشتم ، مادرم گفت : رضا! دختری برایت درنظر گرفتیم.
رفتند خواستگاری ، روز بعد من رفتم ، دختر برایم چایی آورد ، تا چشمش به من افتاد ، فریاد زد : یا زهرا! و بیهوش شد.
وقتی به هوش آمد ، گفت : دیشب حضرت زهرا علیها السّلام را در عالم رؤیا دیدم، عکس این جوان را به من نشان داد و فرمود: فردا من برای تو خواستگار می فرستم ، مبادا رد کنی.
یک جوان شرّ ، با شنیدن نام امام حسین علیه السّلام دگرگون می شود ، حسینی می شود ، کربلایی می شود ، حاجی می شود ، مورد عنایت حضرت زهرا علیها السّلام قرار می گیرد ، از راه حلال به خواسته اش می رسد و زندگی اش سر و سامان می گیرد.
الحق که یاد امام حسین ، اشک بر امام حسین کیمیاست ، کجای عالم چنین کیمیایی سراغ دارید؟! مس وجود انسان ها را از طلا هم بالاتر می برد.
📚 منبع :
جرعه ای از کرامات امام حسین (ع) علی اکبر مهدی پور ص ۲۱
▪️شادی روح منور و ملکوتی حضرت ابا عبدالله الحسین (ع)
و یاران با وفایش #صلوات
🌹اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فرجهمَ🌹
#نَشر_کرامت_صَــــدَقِه_جاریه
═══════════════
🇮🇷 با ما همراه باشید.👇
📥 eitaa.com/emdada_jarghooya
❖ـــــ﷽ــــ❖
◾️اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ
⚫️ #کرامت_چهارم
حضرت امام حسین علیه السلام
📌 #عنایت_امام_حسین_علیه_السلام_به_کریم_سیاه
✍ آیة الله سید محمد کاظم طباطبایی یزدی مشهور به صاحب عروه برای صله ارحام عازم یزد بود ، یک قطعه کفن برای خودش خریده در حرم امیر مؤمنان علی علیه السّلام همۀ قرآن را بر آن نوشته ، سپس در حرم امام حسین علیه السّلام زیارت عاشورا را با تربت بر اطراف آن نوشته بود ، در این سفر این کفن را با خودش به یزد می برد ، در شب اول ورودش به یزد ، در منزل یکی از دخترانش استراحت می کند ، حضرت سیدالشهداء علیه السّلام به خوابش آمده می فرمایند :
یکی از دوستان ما فوت کرده ، در مزار یزد منتظر کفن است ، ما دوست داریم این کفن به او اهداء شود.
بیدار می شود و می خوابد ، دوبار دیگر این رؤیا تکرار می شود ، لباس پوشیده به قبرستان یزد می رود و می بیند شخصی به نام «#کریم_سیاه» فوت کرده ، او را غسل داده روی سنگ نهاده منتظر کفن هستند.
تا ایشان می رسد ، می گویند : کفن را آوردند.
مرحوم یزدی از آن ها می پرسد : شما کی هستید ؟ می گویند : همان آقایی که به شما امر فرموده کفن بیاورید ، به ما نیز امر فرموده که برای تجهیز و دفن ایشان به این جا بیاییم.
مرحوم یزدی می پرسد :
این شخص کیست؟ می گویند :
او شخصی به نام «#کریم_سیاه» است ، یک فرد معمولی ، ولی عاشق امام حسین علیه السّلام بود ، در هر کجا مجلسی به نام امام حسین علیه السّلام برگزار می شد :
👈 او بدون #هیچ_تکلّفی حاضر می شد .
📚 منبع :
جرعه ای از کرامات امام حسین علیه السلام ص ۱۰۲
▪️شادی روح منور و ملکوتی حضرت ابا عبدالله الحسین (ع)
و یاران با وفایش #صلوات
🌹اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فرجهمَ🌹
#نَشر_کرامت_صَــــدَقِه_جاریه
═══════════════
🇮🇷 با ما همراه باشید.👇
📥 eitaa.com/emdada_jarghooya
❖ـــــ﷽ــــ❖
◾️اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ
⚫️ #کرامت_پنجم
حضرت امام حسین علیه السلام
📌#حضور_ملائکه_در_مجالس
#حسینی
✍ استاد علی اکبر مهدی پور می گوید :
حضرت حجة الاسلام آقای سید کاظم شاهرودی نقل فرمود :
که مرحوم آیة الله شیخ نوری مشکور مرد بزرگواری بود که در نجف اشرف صبح ها در ایوان طلا نماز جماعت اقامه می کرد ، چون به ایران آمد ، در قم در کوچه ارک ، کوی مرحوم آیة الله زنجانی اقامت داشت و #روضه_هفتگی داشت.
روزی با پدرم برای روضه به منزل ایشان رفتیم ، در ضمن صحبت از مجالس امام حسین علیه السّلام گفت : در نجف اشرف روضه داشتم ، از یک نفر روضه خوان دعوت کردم ، وقتی آمد کسی نیامده بود ، گفت :
می روم و برمی گردم.
متوجّه شدم که اگر برود بر نمی گردد ، گفتم : مگر شما روضه خوان ها به دروغ می گویید که در مجالس امام حسین علیه السّلام فرشته ها شرکت می کنند؟
گفت : نخیر، راست است .
گفتم : پس روضه ات را بخوان.
ایشان شروع به روضه کرد و من تنها مستمع روضه بودم.
من عادت دارم وقتی روضه خوان شروع به روضه می کند ، دستم را روی صورتم می گذارم و به اهل مجلس نگاه نمی کنم.
همین طور دستم روی صورتم بود ، آن قدر جمعیّت آمد که اطاق پُر شد. من مرتّب خودم را جمع می کردم که در کنار من برای یک نفر دیگر جا باز شود.
وقتی روضه تمام شد ، دیدم فقط من مستمع هستم و شخص دیگری در مجلس نیست.
مرحوم آیه الله شیخ نور الدین مشکور، مشهور به «نوری مشکور» در 1424 هجری قمری در قم وفات کرد و در قبرستان شیخان دفن گردید.
📚 منبع :
جرعه ای از کرامات امام حسین علیه السلام ص ۹۷
▪️شادی روح منور و ملکوتی حضرت ابا عبدالله الحسین (ع)
و یاران با وفایش #صلوات
🌹اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فرجهمَ🌹
#نَشر_کرامت_صَــــدَقِه_جاریه
═══════════════
🇮🇷 با ما همراه باشید.👇
📥 eitaa.com/emdada_jarghooya
❖ـــــ﷽ــــ❖
◾️اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ
⚫️ #کرامت_ششم
حضرت امام حسین علیه السلام
📌 #گریه_و_عزاداری_حضرت
#زهرا_علیهاالسّلام
✍ حاج شیخ محمد طاهر شوشتری که از متدیّنین و موثّقین در نجف اشرف بود می گوید: من در نوجوانی که به سن دوازده سالگی بودم در شب دوشنبه ای به اتفاق پدرم به مجلسی از مجالس عزاداری امام حسین علیه السّلام رفتیم که پدرم روضه بخواند ، چون وارد آن مجلس شدیم ، صاحب مجلس که مشهدی رحیم نام داشت به پدرم اعتراض کرد که :
👈 #چرا_دیر_آمدی؟!
مردم تا این ساعت نمی مانند و باید ابتدای مجلس را زودتر قرار دهیم. از اعتراض او پدرم دلش شکست و گفت :
ای مشهدی رحیم!
بدان که رسول خدا . علی و حسن و حسین و حضرت فاطمه در این مجالس حضور دارند ،
شما غم نخورید
ان شاء الله تا هفتة ی آینده مجلس شما مرتب تر از این برگزار خواهد شد .
آنگاه پدرم با دل شکسته از سخنان صاحب مجلس منبر رفت و مشغول به خواندن ذکر مصیبت شد . تا شروع به خواندن مصیبت کرد و رسید به خواندن اشعار دعبل خزاعی ، در آن وقت من در طرف راست منبر نشسته بودم که ناگاه پدرم رسید به این بیت که :
افاطم لو خلت الحسین مجدلا
قد مات عطشانا بشط فرات
یک وقت نالۀ ضعیفی از طرف راست منبر بلند شد و به گوشم رسید که گویا زنی زمزمه می کند ، چون گوش دادم شنیدم که گریه می کرد و سخنانی می فرمود که : از جمله سخنانش این بود که می فرمود:
👈 #یا_ولدی_یا_حسین
یعنی ای فرزندم ای حسین ، چون من متوجه سمت چپ و راست شدم کسی را ندیدم. از این مسأله سخت تعجب نمودم!
آنگاه یقین کردم این صدای بی بی دو عالم حضرت زهرا سلام الله علیهاست . پس بی اختیار شدم و برسر و سینه خود چنان زدم که پدرم از بالای منبر متوجه من شد و گفت: چه شده است؟!
من ساکت شدم ولی صدای ناله ، پی در پی می آمد تا این که پدرم از منبر پایین آمد و آن ناله قطع شد. چون از آن مجلس خارج شدیم پدرم به من فرمود : به تو چه رسیده بود که در وقت مصیبت خواندن من بی طاقت شدی و حال این که این نحو اشعار را تو مگر می دانی؟؟
قصه را برای مرحوم پدرم نقل کردم آن مرحوم بی طاقت شده و مشغول به گریه کردن شد و مرا دعا نمود که با اهل بیت علیهم السلام محشور شوم .
📚 منبع :
کرامات الحسینیه ج ۱ ص ۵۴
▪️شادی روح منور و ملکوتی حضرت ابا عبدالله الحسین (ع)
و یاران با وفایش #صلوات
🌹اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فرجهمَ🌹
#نَشر_کرامت_صَــــدَقِه_جاریه
═══════════════
🇮🇷 با ما همراه باشید.👇
📥 eitaa.com/emdada_jarghooya
❖ـــــ﷽ــــ❖
◾️اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ
⚫️ #کرامت_هفتم
حضرت امام حسین علیه السلام
📌 #عنایت_امام_حسین
#علیه_السّلام_به_فرد_مسیحی
✍ محدث نوری نقل فرموده که یک نفر تاجر مسیحی در بصره زندگی می کرد. دوستانش از بغداد به او نوشتند که برای تو بغداد بهتر است ، او نیز همۀ مال التّجاره اش را برداشت به طرف بغداد حرکت کرد ، در مسیر راه ، دزدان بر او تاختند و همۀ اموالش را گرفتند.
او خجالت کشید که با آن وضع به بغداد برود ، در برخی از چادرها اقامت نمود و با اهالی آن جا مأنوس شد.
در ایام عاشورا آن ها عازم کربلا بودند ، او را نیز به همراه خود به نجف اشرف ، سپس به کربلا بردند.
شب عاشورا او را در نزد وسایل خود گذاشتند و گفتند:
ما فردا بعد از ظهر به نزد تو می آییم.
پاسی از شب گذشت و او را خواب برد، در عالم رؤیا دید که سه نفر شخص جلیل القدر از حرم مطهر بیرون آمدند، یکی از آن ها به یکی دیگر امر فرمود که در شهر بگردد و اسامی زائران را در دفتری ثبت کرده به نزد او بیاورد و به شخص دیگر امر فرمود که اسامی زائرانی را که در صحن هستند بنویسد و بیاورد.
پس از مدتی آن دو نفر آمدند و لیست زائران را به آن حضرت ارائه دادند.آن حضرت اسامی زائران را ملاحظه کردند و فرمودند :
بقیّه دارد.
آن دو نفر رفتند و گشتند و آمدند و گفتند : ما همه را نوشتیم ، کسی نمانده است.
آن حضرت فرمود :
نه ، بقیّه دارد.
یکبار دیگر رفتند و همه جا را گشتند و آمدند و گفتند :
همه جا را گشتیم ، کسی از قلم نیفتاده است.
فرمود : نخیر ، بقیّه دارد.
بار سوم همه جا را گشتند و برگشتند و گفتند :
به جز یک نفر مسیحی ، احدی باقی نمانده است.
آن حضرت فرمود : پس چرا نام او را ننوشتید؟!
ألیس قد حلّ بساحتنا؟!
مگر او قدم در آستانۀ ما ننهاده است؟!
این جا بود که آن مسیحی به نور اسلام منوّر شد و در زمره مسلمانان قرار گرفت.
خداوند بدین سان از ثروت به سرقت رفته اش ، سعادت ابدی و نعمت های جاویدان الهی را به او ارزانی نمود.
📚 منبع : محدث نوری ، کتاب دارالسلام ج ۲ ص ۱۴۴
▪️شادی روح منور و ملکوتی حضرت ابا عبدالله الحسین (ع)
و یاران با وفایش #صلوات
🌹اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فرجهمَ🌹
#نَشر_کرامت_صَــــدَقِه_جاریه
═══════════════
🇮🇷 با ما همراه باشید.👇
📥 eitaa.com/emdada_jarghooya
❖ـــــ﷽ــــ❖
◾️اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ
⚫️ #کرامت_هشتم
حضرت امام حسین علیه السلام
📌 #ناله_ولدی_یا_حسین
✍ خطیب توانا و مقتل خوان شهیر ، مرحوم شیخ عبد الزهراء کعبی ، که نامش «عبد الزهراء» بود ، در روز میلاد مسعود حضرت زهراء متولّد شد و در شب شهادت حضرت زهرا علیها السّلام در سال 1394 قمری وفات کرد.
ایشان در عراق ، خلیج و دیگر کشورهای عربی منبر می رفت ، روز عاشورا در دستۀ عزاداری طویرج شرکت می کرد و مقتل می خواند.
پس از گذشت چهل سال هنوز نوارهای مقتل خوانی اش روزهای عاشورا و اربعین از رادیو و تلویزیون کشورهای عربی پخش می شود.
حجة الاسلام و المسلمین آقای سید کاظم شاهرودی ، می فرمودند:
من در حدود 25 سال پیش از اهالی کربلا شنیدم که مرحوم کعبی دختری داشت که همواره به پدرش می گفت : شما یک عمر برای امام حسین علیه السّلام نوکری کردی ، حتما عنایاتی شده است ، از آن عنایات برای من بگو ، ایشان حاشیه می رفت و چیزی نمی گفت.
روزی این دختر چاره ای اندیشید ، عبا و عمامۀ پدر را در جایی مخفی کرد. وقت منبر شد ، مرحوم کعبی دنبال لباس گشت و پیدا نکرد ، از دخترش پرسید : لباس های من چه شده؟ گفت : لباس بی لباس . گفت : منبر دارم ، دیر شده است. دختر گفت: چیزی از عنایات امام حسین علیه السّلام را بگو ، تا جای لباس ها را بگویم.
گفت: الآن دیر شده ، وقتی برگشتم می گویم.
گفت: قول می دهی؟ پاسخ داد: بله قول می دهم.
دختر لباس های بابا را به او داد ، به منبرش رفت و برگشت. دختر گفت:
بابا قول دادی.
مرحوم کعبی گفت: من در مجالس عزاداری، هنگامی که مصیبت می خوانم ، از پشت منبر نالۀ جانسوزی می شنوم که فریاد می کشد :
"ولدی یا حسین" !
"ولدی یا حسین" !
📚 منبع :
جرعه ای از کرامات امام حسین
علیه السلام ص ۷۴ تالیف علی اکبر مهدی پور
▪️شادی روح منور و ملکوتی حضرت ابا عبدالله الحسین (ع)
و یاران با وفایش #صلوات
🌹اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فرجهمَ🌹
#نَشر_کرامت_صَــــدَقِه_جاریه
═══════════════
🇮🇷 با ما همراه باشید.👇
📥 eitaa.com/emdada_jarghooya
❖ـــــ﷽ــــ❖
◾️اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ
⚫️ #کرامت_نهم
حضرت امام حسین علیه السلام
📌#زیارت_اباعبدالله_الحسین
#علیه_السلام
✍ مرحوم نورى در دارالسلام جلد يك صفحه دويست و چهل و پنج از مرحوم طريحى در منتخب روايت نموده از سليمان اعمش كه گفت : من در كوفه همسايه اى داشتم كه گاهى شبها نزدش مى رفتم و با هم صحبت و اختلاط مى كرديم ، يك شب در ميان صحبت ها اتفاقا صحبت كربلا پيش آمد الكلام يجرالكلام حرف حرف را مى آورد. من از او سئوال كردم كه عقيده تو درباره زيارت حضرت سيد الشهداء آقا ابى عبداللّه الحسين علیه السللام چيست ؟
يك وقت گفت :
زيارت حسين بدعت است و هر بدعتى گمراهى و ضلالت است و منتهى گمراهى آتش جهنم است . من خيلى ناراحت و خشمگين شدم و از پيشش برخاستم و با خود گفتم وقتى كه سحر شد نزدش مى روم و شمه اى از فضائل آقا سيد الشهداء علی السلام را براى او نقل مى كنم اگر بر عناد و انكارش اصرار ورزيد او را ميكشم .
سليمان گفت :
وقتى كه سحر شد آمدم پشت در خانه اش و دق الباب كردم ، همسرش پشت در آمد شوهرش را خواستم گفت از اول شب به زيارت آقا سيدالشهداء علیه السلاام رفته ، تعجب كنان از او خدا حافظى كردم و من هم به طرف كربلا رهسپار شدم گفتم اول زيارتى كرده باشم دوم دوستم را ببينم .
وقتى كه وارد حرم مطهر شدم ديدم همسايه ام سر به سجده گذاشته و پيوسته گريه مى كند و از خدا طلب استغفار و توبه مى كند بعد از مدت زيادى سر از سجده برداشت و مرا ديد ، نزدش رفتم ديدم حالش منقلب است ، گفتم اى مرد تو كه ديروز مى گفتى زيارت حسين بدعت است و هر بدعتى گمراهيست و منتهى گمراهى آتش دوزخست . و امروز مى بينم براى زيارت آمده اى ؟!
گفت :
اى سليمان مرا سرزنش نكن زيرا من قائل به امامت اهلبيت عليهم السلام نبودم تا امشب كه خوابم برد خوابى ديدم كه به وحشت افتادم . گفتم چه خوابى ديدى ؟ گفت در عالم خواب ديدم مردى جليل القدر كه نمى توانم وصف جمال و جلال و كمالش را بيان كنم دور او را جمعيتى احاطه كرده بودند در جلوى او سوارى بود و آن سوار تاجى بر سرداشت و آن تاج داراى چهار ركن بود و بر هر ركن گوهرى درخشان نصب بود كه تا مسافت ها راه را روشن مي نمود. به يكى از خدمتگزاران آنحضرت گفتم : اين آقا كيست ؟ گفت : آقا رسول اللّه صل اله علیه و آله و سلم است . گفتم آنكه در پيش روى اوست كيست ؟! گفت آقا اميرالمؤمنين على علیه السلام وصى رسول اللّه صل اله علیه و آله و سلم است بعد نگاه كردم ديدم ناقه اى از نور پيدا شد و بر آن ناقه هودجى از نور بود و ناقه ما بين زمين و آسمان پرواز مى كرد. پرسيدم اين ناقه از كيست ؟!
گفت از حضرت خديجه كبرى و فاطمه زهرا سلام اللّه عليهما است پرسيدم اين جوان كيست ؟!
گفت حضرت امام حسين علیه السلام است كه همه براى زيارت مظلوم كربلا آقا سيد الشهداء ابا عبداللّه الحسين علیه السلام مى روند.
متوجه هودجى شدم ديدم نوشته هائى از طرف آن بزمين پخش مى شود پرسيدم اينها چيست ؟
گفت در اينها نوشته شده كسانى كه شب جمعه به زيارت آقا حسين علیه السلام مى آيند از آتش جهنم در امان هستند.
من خواستم يكى از آنها را بردارم گفت تو كه ميگفتى زيارت امام حسين علیه السلام بدعت است اين نوشته بدست تو نمى رسد مگر اعتقاد به فضيلت و شرافت آن حضرت را پيدا كنى با حالت جزع و فزع و گريه و ترس و وحشت از خواب بيدار شدم و در همان ساعت به زيارت حضرت سيد الشهداء آقا اباعبداللّه الحسين علیه السلام مشرف شده و توبه كردم .
اى سليمان بخدا قسم من از قبر امام حسين علیه السلام جدا نمى شوم تا روح از بدنم جدا شود .
📚 منبع :
۱- زندگانى عشق ص ۲۱۰
۲_کتاب کرامات الحسینیه جلد۲ تالیف علی میرخلف زاده
▪️شادی روح منور و ملکوتی حضرت ابا عبدالله الحسین (ع)
و یاران با وفایش #صلوات
🌹اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فرجهمَ🌹
#نَشر_کرامت_صَــــدَقِه_جاریه
═══════════════
🇮🇷 با ما همراه باشید.👇
📥 eitaa.com/emdada_jarghooya
❖ـــــ﷽ــــ❖
◾️اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ
⚫️ #کرامت_دهم
حضرت امام حسین علیه السلام
📌 #حاج_شیخ_جعفرشوشتری
✍ علامه محقق حاج شيخ محمد تقى شوشترى در كتاب آياتٌ بيّنات فى حقيقة بعض المنامات صفحه صد و چهل و سه مى نويسد :
مرحوم آية اللّه العظمى حاج شيخ جعفر شوشترى نور اللّه مرقد ، الشريف صاحب كتاب خصائص الحسينيه كه خود به حق نابغه عصر و زمان خويش بوده مى فرمايد :
يك روز كه از تحصيلات علمى در نجف اشرف فارغ شدم و به وطن خويش شوشتر مراجعت نمودم با تمام وجود دريافتم كه مى بايستى در هرچه بيشتر آشنا كردن و مردم با معارف حقه اسلام انجام وظيفه بنمايم لذا روزهاى جمعه و بعدها با رسيدن ماه مبارك رمضان بخاطر اين مهم ، تفسير صافى را به دست مى گرفتم و از روى آن مردم را موعظه مى كردم و در آخر گفتار براى اينكه به قول مشهور هر غذائى نياز به نمك دارد و نمك مجالس وعظ و ارشاد ، ذكر مصائب مولى الكونين حضرت ابى عبداللّه الحسين علیه السلام است ، ناچار بودم از كتاب روضة الشهداء كاشفى نيز مقدارى مرثيه بخوانم . ماه محرم را هم كه در پيش بود بدين طريق گذرانيدم متاسفانه به هيچ وجه تحمل جدائى از كتاب را در وقت منبر نداشتم ، يعنى بدون در دست داشتن كتاب نمى توانستم مردم را موعظه كنم . از طرفى مردم هم بهره كافى نمى بردند ، تا اينكه يكسال به همين منوال گذشت ، سال بعد نزديكى ماه محرّم با خود گفتم تا كى مى بايستى كتاب در دست بگيرم و از روى آن صحبت كنم و نتوانسته باشم از حفظ منبر بروم بايد انديشه اى بنمايم و خود را از اين مخمصه نجات دهم .
هرچه در اين باره فكر كردم به جائى نرسيدم و راه چاره اى نديدم و در اثر فكر كردن خستگى سر تا سر وجودم را فرا گرفت ، در اين حال از شدت نگرانى به خواب رفتم و در عالم رؤ يا ديدم كه در زمين كربلا هستم . آنهم درست در موقعى كه موكب آقا ابى عبداللّه الحسين علیه السلام آنجا نزول اجلال كرده چشمم به خيمه اى كه بر افراشته بودند متوجه دشمنان كه با صفوفى فشرده مقابل آن خيمه ايستاده اند جلو رفتم و داخل خيمه شدم . ديدم حضرت در آنجا نشسته اند بعد از سلام و معانقه آن حضرت مرا در نزديكى خود جاى دادند و به حبيب بن مظاهر رحمة اللّه عليه فرمودند فلانى اشاره به من كردند مهمان ما مى باشد از مهمان مى بايستى پذيرائى كرد . آب در نزد ما پيدا نمى شود و لكن آرد و روغن موجود است برخيزيد با آنها بر ايشان طعامى درست كن ، حبيب بن مظاهر حسب الامر حضرت از جاى بر خواست و بعد از چند لحظه به داخل خيمه آمدند و طعامى با خود آوردند و آن را در پيش روى من گذاشتند فراموش نمى كنم كه قاشقى هم در ظرف طعام بود چند لقمه از آن طعام بهشتى صفت خوردم سپس بلافاصله از خواب بيدار شدم دريافتم كه از بركت زيارت آن حضرت مُلْهِم به نكات و لطائف و كناياتى در آثار اهلبيت معصومين صلوات اللّه عليهم اجمعين شده ام كه تا به حال به هيچ كس بر فهم آنها از من پيشى نگرفته و دليل بر اين گفتار كتاب خصائص الحسينيه و شصت مجلس و سى مجلس و چهار مجلس همه از ترشحات و قلمى ايشان هستند.
📚 منبع :
ترجمه خصائص الحسينيه ص۲۰
کتاب کرامات الحسینیه جلد ۲ تالیف علی میرخلف زاده
▪️شادی روح منور و ملکوتی حضرت ابا عبدالله الحسین (ع)
و یاران با وفایش #صلوات
🌹اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فرجهمَ🌹
#نَشر_کرامت_صَــــدَقِه_جاریه
═══════════════
🇮🇷 با ما همراه باشید.👇
📥 eitaa.com/emdada_jarghooya