#حر_امام_خمینی🌷
ماجرای «حربن یزید ریاحی» را همه ما شنیدهایم ، اما باید بدانیم که در طول تاریخ ، بسیاری همچون حر بودهاند که در لحظات حساس زندگی وقتی باید تصمیمهای مهم میگرفتند ، از این آزمونهای سرافراز بیرون آمدند. «طیب حاج رضایی» یکی از این افراد است.
محمد باقری درباره آن روز قیام خرداد 1342 در تهران اینگونه نقل می کند:
بعد از اعلام حکم ، ما را به بندهامون منتقل کردند. نصف شب ، مأمور شهربانی آمد و زد به در زندان و گفت: محمد باقری! حاج علی نوری! اعلیحضرت با یک درجه تخفیف ، عفو ملوکانه به شما داده است.
اینها را گفتند تا طیب از ترس اعدام ، حرفش را پس بگیرد و بگوید از امام خمینی (ره) پول گرفته است تا بازار را تعطیل کند و مردم را به خیابانها بیاورد ؛ اما طیب زیر بار نمیرفت.
طیب که در یک سلول دیگر زندانی بود ، بلند گفت:
این حرفها رو برای ننهات بزن! یک بار گفتم ، باز هم میگم ، من با بچه ی حضرت زهرا سلام الله علیها در نمی افتم.
فردا شب ، صدایی از سلول طیب آمد. فهمیدم دارند می برندشان برای اعدام وقتی میرفتند ، طیب زد به میله سلول من و گفت: محمد آقا! اگه یک روز خمینی رو دیدی ، سلام منو بهش برسون و بگو خیلیها شما رو دیدند و خریدند ، ما ندیده شما رو خریدیم.
نیم ساعت بعد ، صدای رگبار آمد و معلوم شد که تیرباران شدند.
نقل می کنند که بعد از پیروزی انقلاب، محمد آقا با جمعی از انقلابیون خدمت امام خمینی رسیدند.
وقتی محمد آقا پیام طیب را به امام گفت ، امام فرمود:
#براستی_طیب_حُر_دیگری_بود.
@Emdadbanovanfatemi
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈