eitaa logo
بانوان فاطمی و سربازان ولایت🇮🇷
3هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
11.1هزار ویدیو
318 فایل
این کانال برای پیگیری، فراگیری و آموزش مسائل فرهنگی است و نسبت به کمک های امداد در حوزه معیشت و حقوق ،درمان و...هیچ اطلاعی ندارد برای شرکت در مسابقات به آی دی پیام @YaMahdi_1199 . فقط به ایتا پیام بدید.
مشاهده در ایتا
دانلود
نذر برای گرفتن حاجت !! @Emdadbanovanfatemi •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 🖊نمازشب را باهم تجربه کنیم
🕯 آب کردن برف 🕯 🍎 محمد حسین شبي با سطلي پر از برف وارد سنگر شد. ظرف را روي چراغ گذاشت. برف‌ ها آرام آرام آب شد. به بچه ‌ها گفت: خون‌ هاش به صف! آب برای تجديد وضو موجوده. 🍎 خدا خيرش بده! اون شب نماز شب خونها واقعاً به صف شدن. 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. @Emdadbanovanfatemi •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• التماس دعا از شما خوبان
🌹 🌹 🌼 توي جبهه اين قدر به خدا مي رسي، مياي خونه يه خورده ما رو ببين. شوخي مي كردم. 🦋 آخر هر وقت مي آمد، هنوز نرسيده، با همان لباس ها مي ايستاد به . ما هم مگر چه قدر پهلوي هم بوديم؟ 🌼 نصفه شب مي رسيد. صبح هم نان و پنير به دست، بندهاي پوتينش را نبسته، سوار ماشين مي شد كه برود. 🦋 نگاهم كرد و گفت «... وقتي تو رو مي بينم، احساس مي كنم بايد دو ركعت بخونم». @Emdadbanovanfatemi •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💠 بی سیم چی حاجی بودم. یک وقت هایی خبر های خوب از خط می رسید و به حاجی می گفتم. 🔹 بر می گشتم می دیدم توی سجده است. شکر می کرد توی سجده اش. 💠 هر چه خبر بهتر، اش طولانی تر. گاهی هم دو رکعت می خواند. 📚 یادگاران، جلد هفت، کتاب شهید حسین خرازی، ص 62. 👌 مستحب است هنگام رسیدن نعمت یا برطرف شدن بلا و گرفتاری به جا بیاوریم یا نماز شکر بخوانیم. @Emdadbanovanfatemi •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• شهید_با_تو_خوشم
🕋 کمک از نماز 🕋 🌼 بی سیم، خبر محاصره شدن تعدادی از رزمندگان را داد، آن هم در منطقه ای صعب العبور. فرماندهان و شهید بروجردی خیلی ناراحت و نگران بودند. 🔻 هیچ راه حلی برای رهایی نیروهای محاصره شده پیدا نمی کردند. شهید بروجردی بلند شد گرفت و به نماز ایستاد. نمازی پر از حضور خدا؛ 🌼 پس از نماز بر اثر خستگی خوابش برد. بعد از چند دقیقه، ناگهان از خواب پرید؛ سراسیمه به سوی نقشه عملیاتی دوید، مدتی به نقشه زل زد، 🔻 بعد با صدای بلند همه فرماندهان را به اتاق فرا خواند و طرحی را برای کمک به نیروهای در محاصره مطرح کرد؛ طرحی نو که همه را به تعجب وا داشت. 🌼 همه موافق این طرح بودند. با اجرای طرح، محاصره شکسته شد و رزمندگان آزاد شدند. با خوشحالی به سمت شهید بروجردی رفتم و در مورد طرح، سؤال کردم؛ 🔻 اشک در چشمانش حلقه زد و گفت: هر وقت با مشکلی مواجه می شوم به نماز می ایستم و توسل به ائمه اطهار پیدا می کنم. این کار راه هایی را جلوی رویم باز می کند. 📚 زیر این حرف ها خط بکشید؛ ص ۷۰. @Emdadbanovanfatemi •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💧 مهدی 💧 💓 شاگرد مغازه ی کتاب فروشی بودم. حاج آقا گفت: «می خواهیم بریم سفر. تو شب بیا خونه مون بخواب». بد زمستانی بود. سرد بود. زود خوابیدم. 💛 ساعت حدود دو بود. در زدند. فکر کردم خیالاتی شده ام. در را که باز کردم، دیدم آقا مهدی و چند تا از دوستانش از جبهه آمده اند. 💓 آن قدر خسته بودند که نرسیده خوابشان برد. هوا هنوز تاریک بود که باز صدایی شنیدم. انگار کسی ناله می کرد. 💛 از پنجره که نگاه کردم، دیدم آقا مهدی توی آن سرمای دمِ صبح، سجاده انداخته توی ایوان و رفته به سجده. 📚 یادگاران، ج 10، ص 11. @Emdadbanovanfatemi •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🦋 شهيد عبدالله میثمی 🦋 💛 بند هفت، هفت تا اتاق داشت و يك سالن بيست متري. جا نبود. دو طرف راهروي دو متري را هم تخت زده بودند. 🔻 تخت هاي سه طبقه ي آهني كف چوبي، با يك پتو كه هم زيرانداز بود، هم بالش، هم روانداز. 💛 تازه واردها بايد روي زمين مي خوابيدند. تخت مال سابقه دارها بود. عبدالله شب ها جايش را مي داد به يكي از تازه واردها. 🔻 مي گفت نصفه شب كه مي خواهد از تخت بيايد پايين براي ، سر و صدا مي شود. @Emdadbanovanfatemi •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
@Emdadbanovanfatemi •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•