📚 #تلنگر
زوج جوان به محل جدیدی نقل مکان کردند. صبح روز بعد، هنگامی که داشتند صبحانه می خوردند از پشت "پنجره" زن همسایه را دیدند كه لباس هایی را شسته و روی بند پهن می کند. زن گفت: ببین! لباسها را خوب نشسته است... شاید نمی داند که چطور لباس بشوید یا اینکه پودر لباسشویی اش خوب نیست!
شوهر ساکت ماند و چیزی نگفت. مدتی گذشت و هر بار که خانم همسایه لباس ها را پهن میکرد، این گفتگوی تكراری اتفاق می افتاد و زن از بی سلیقه بودن زن همسایه می گفت...
یک ماه بعد، زن جوان از دیدن لباس های شسته شده همسایه که خیلی تمیز به نظر می رسید، شگفت زده شد و به شوهرش گفت: نگاه کن!!! بالاخره یاد گرفت چگونه لباس ها را بشوید.
شوهر پاسخ داد: صبح زود بیدار شدم و پنجره های خانه مان را تمیز کردم!
#قضاوت_نکنیم..! 🌸
@Emdadbanovanfatemi
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#زندگینامه_شهیدمحسن_حججی
💢از زبان همسر شهید💢
#قسمت۲
فردا یا پس فرداش رفتم بابل برای ثبت نام.
نمیدانم چرا اما از موقعی که از #نجف_آباد زدم بیرون ، هیچ آرام و قراری نداشتم.😢😨
همه اش تصویر #محسن از جلو چشمانم رد میشد.
هر جا میرفتم محسن را میدیدم. 😥
حقیقتش نمیتوانستم خودم را گول بزنم..ته دلم احساس میکردم که بهش علاقه دارم. 😇
احساس میکردم #دوستش_دارم. 😌
.
برای همین یکی دو روزی که بابل بودم، توی خلوت خودم #اشک می ریختم. 😭
انگار نمی توانستم دوری محسن را تحمل کنم.
بالاخره طاقت نیاوردم.
زنگ زدم به #پدرم و گفتم: "بابا انتقالی ام رو بگیر. میخواهم برگردم نجف آباد."😢
.
از بابل که برگشتم نمایشگاه تمام شده بود.
یک روز #مادرم بهم گفت: "زهرا، من چندتا از عکس های امام خامنه ای رو نیاز دارم. از کجا گیر بیارم؟"🤔
بهش گفتم:" مامان بذار به بچه های موسسه بگم که چه جور میشه تهیه اش کرد. "
قبلا توی نمایشگاه ، یک زرنگ بازی کرده بودم و شماره محسن را یک طوری بدست آورده بودم.
پیام دادم براش.
برای اولین بار.
نوشت:"شما؟"
جواب دادم: " #خانم_عباسی هستم. "😌
کارم رو بهش گفتم و او هم راهنمایی ام کرد.
.
از آن موقع به بعد ، هر وقت کار #خیلی_ضروری درباره موسسه داشتم، یک تماس #کوتاه و #رسمی با محسن میگرفتم.
تا اینکه یک روز هر چه تماس گرفتم ، گوشی اش خاموش بود.
روز بعد تماس گرفتم. باز گوشی اش خاموش بود!
#نگران شدم.
روز بعد و روز بعد و روزهای بعد هم تماس گرفتم ، اما باز هم خاموش بود. 😔
دیگر از #ترس و #دلهره داشتم میمردم.
دل توی دلم نبود. 😣
فکری شده بودم که نکند برای محسن اتفاقی افتاده باشد; با اینکه با او هیچ نسبتی نداشتم.
آن چند روز آنقدر حالم خراب بود که مریض شدم و افتادم توی رختخواب! 😪‼️
نمی توانستم به پدر و مادرم هم چیزی بگویم. خیلی شرم و حیا میکردم. 😔
تا اینکه یک روز به سرم زد و… ..😯
➖🔝🍂اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🍂
@Emdadbanovanfatemi
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
12.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#فضیلت
#غدیری_شویم
🔹وقتی طرف معاملهات خدا نیست...
🔸خوبی های بیفایده...
#غدیر_نزدیک_است
#رسانه_امیرالمومنین_باشید
حداقل برای یک نفر☝️ ارسال کنید🌹
در نشر فضایل شما نیز سهیم باشید🌹
@Emdadbanovanfatemi
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
12.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کدبانوی_خانه
🛑 ماسک خانگی درست کنید!
🔹با تماشای این ویدئو یاد میگیرید چطور برای خودتان ماسک درست کنید!
🔹سازمان بهداشت جهانی به تازگی توصیه کرده است که تمامی افراد از ماسک استفاده کنند.
#من_ماسک_میزنم
@Emdadbanovanfatemi
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
0015 baghareh 047-048.mp3
8.9M
#لالایی_خدا_برای_نوگلان فاطمی
#محسن_عباسی_ولدی
نقاشی داستان یادتون نره بچه ها😉😉
@Emdadbanovanfatemi
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#هفته_عفاف_و_حجاب
سهم من در آرامش شهرم چقدره؟؟
@Emdadbanovanfatemi
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•