🖤معجزه حضرت عباس از زبان خادم حرم ایشان:🖤
روزی یک زن در حرم حضرت ابوالفضل (ع)🕌آمد با یک بچه نیمه مرده در دستش
رو کرد به حرم و گفت :«ابوفاضل ،خودت میدونی من صحرا نشینم،تو صحرا و بیابون تو یه چادر زندگی میکنم ،یک گاو هم بیشتر ندارم و باید امورات خانواده ما از این گاو بگذره ؛شیرش رو بده تا ما ماست و پنیر کنیم و بفروشیم .
من باید هرروز برم صحرا و علف جمع کنم و بیارم تا این حیوون بخوره .
حالا اگر به این حیوون برسم،بچمو چیکار کنم؟اگه به بچم برسم ،چیزی نداریم بخوریم
در دست این زن یک شیشه و یک قاشق چای خوری بود،هرچند قدم که میرفت مینشست و یک قاشق چای خوری آب در دهان بچش میگذاشت .چند دقیقه بعد بچه رو گذاشت کنار ضریح و گفت:«این بچه رو میذارم اینجا ،میرم بازار و خریدمو میکنم و میام ،یا مردست یا زنده ست..دیگه طاقت ندارم »🥀💔
این زن رفت و خریدش رو کرد،یک ساعت نشد که برگشت ..وقتی اومد دید بچش داره داد میزنه :«کجایی مادر؟!من گشنمه!»...🙃
*امروز هر حاجتی از آقا دارید بخواهید*🙂
#محرم
#حضرت_عباس
#تاسوعا
#امام_حسین
°•~━━✥❖✥━━~•°
@En_t_e_zar
°•~━━✥❖✥━━~•°
اللّٰهملَیـِّنقَلبۍلِوَلِـیِّاَمرڪ'
خدایادلمرو،واسهاماممنرمڪن:
📌 راز علقمه
◾️ دست راستش را زدند؛ مَشک را به دست چپ گرفت. دست چپش را زدند؛ مَشک را به دندان گرفت. دست و چشم و سر چه اهمیتی دارد، تا مَشک در سلامت است؟!
◽️ وقتی راز عباس برملا شد، شادی در دل حرامیان افتاد. تیری از چلهٔ کمان رها شد و بر مَشک نه، بلکه بر قلب عباس نشست!
◾️ دلم گواهی میدهد عباس را نه تیرِ در چشم و نه عمود آهنین، که تیر نشسته بر مَشکی که همهٔ امید عباس بود، شهید کرد. گویی قاتلِ عباس ملعونی است که آب را، همۀ امید را، از او گرفت.
◽️ آری! آدمی به امید زنده است. امید حرف اول را در زنده ماندنِ انسان میزند. آنچه زینب را پایدار و سربلند به مدینه بازگرداند، امید بود. همانطور که آنچه شیعه را تا امروز زنده نگه داشته، امید است؛ امید به آمدن نهمین فرزند حسین؛ امید به بازگشت منتقم خون حسین.
🔘 #دلنوشته_مهدوی ؛ ویژهٔ #محرم و #حضرت_عباس
اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب✅
یا فاطمه زهرا سلام الله علیها✨
°•~━━✥❖✥━━~•°
@En_t_e_zar
°•~━━✥❖✥━━~•°
میگفت داشتم تو حرم 🕌امام حسین میخوندم .گفتم عباس ،باب الحوائجه.
یه پیرمرد آمد یقه منو گرفت گفت این دروغا چیه میگی؟😠کجا عباس باب الحوائجه؟
همه ناراحت شدن.از مجلس انداختنش بیرون.
فردا گریه کنان 😭آمد با محاسن سفید گفت :به قرآن عباس باب الحوائجه.✋🏻
گفت بچم مریض شده بود ،دوسال تو کما بود،دکترا خوبش نکردن،گفتم پاشم برم کنار ضریح عباس (ع).😢
ده روز اونجا گریه کردم ،عباس بچمو شفا نداد.
دیروز عصبانی بودم این حرفو زدم .😞
اومدم خونه که بگمبچم شفا نگرفته ؛تلفن زدم ،پسرم گوشی رو برداشت .گفت بابا چی گفتی به عباس ؟! برات پیغام داده «من هنوز تو خجالت سکینه موندم ،چرا منو خجالت دادی؟»💔
#حضرت_عباس
#امامحسین
#محرم
#تاسوعا
°•~━━✥❖✥━━~•°
@En_t_e_zar
°•~━━✥❖✥━━~•°