👶🎶👶🎶👶
#آی_قصه_قصه_قصه 2
💬 روباه و لک لک
#روزی_روزگاری روباه بدجنسی تو جنگل زندگی می کرد که دوست داشت حیوونای دیگه رو اذیت کنه و به اونا بخنده.
.
کسی از این کارای روباه خوشش نمیومد اما خودش از مسخره کردن دیگران لذت می برد و خیلی می خندید.
.
تو اون جنگل #لک_لکی زندگی می کرد که باادب و خوش اخلاق بود.
.
روباه تصمیم گرفت لک لک رو هم #مسخره_کنه.
.
#یه_روز به لک لک گفت:
«من شما رو برای ناهار به خونه م دعوت میکنم. فردا ظهر به خونه ام بیایید تا با هم ناهار بخوریم.»
.
لک لک که خیلی #مهربان بود، دعوتش رو قبول کرد و برای ناهار به خونه ش رفت.
.
روباه بدجنس شیر برنج پخت و اونو داخل دوتا بشقاب صاف ریخت و سر سفره گذاشت.
.
لک لک با #منقار_بلندش نمی تونست شیربرنج رو از داخل بشقاب بخوره. اما روباه با زبونش تا ته بشقاب رو لیسید و شیربرنج رو خورد و از طعم خوبش تعریف کرد و به لک لک که نتونسته بود از اون بخوره #خندید و #مسخره ش کرد.
.
.
لک لک چیزی نگفت اما نقشه ای کشید و چند روز بعد روباه رو به خونه ش دعوت کرد.
.
آش خوشمزه ای پخت و اونو تو دوتا کوزه با دهنه های #تنگ و #باریک ریخت، و سر سفره آورد و به روباه تعارف کرد تا آش بخوره.
.
لک لک #منقار بلند و #باریکش رو داخل کوزه کرد و تندتند آش رو خورد؛ اما پوزه ی روباه داخل کوزه نمی رفت و روباه نتونست آش بخوره.
.
.
#لک_لک گفت:
«من هم میتونم تو رو به خاطر اینکه نمی تونی از درون کوزه آش بخوری مسخره کنم اما این کار رو نمی کنم، چون مسخره کردن دیگران کار #خوبی_نیست.»
.
.
#روباه_که خیلی خجالت کشیده بود، به لک لک قول داد که دیگه کسی رو مسخره نکنه.
.
#از_اون_روز به بعد دیگه کسی ندید که روباه دیگران رو مسخره کنه و به اونا بخنده.
پایان ...🍃 👨👩👧👦 #مادرانه_های یک مادر💞
https://eitaa.com/omahat
🦋🍃🌺