eitaa logo
پای ولی می مانیم
86 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
5.2هزار ویدیو
12 فایل
به نام خدا باسلام واحترام،به فعالیت خود ادامه خواهیم داد با هدف ولایتمداری، جهاد تبیین و بصیرت افزایی https://eitaa.com/enghelab_basirat
مشاهده در ایتا
دانلود
📆 روز ترویه و توطئه‌ی ترور امام حسین علیه‌السلام و حرکت آن بزرگوار از مکه به عراق؛ ( ۸ ۶۰ ق) 🌹خطبه‌ی اباعبدالحسین صلوات‌الله‌علیه به هنگام خروج از مکه‌ی مکرمه ♦️ حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام در فرمایشی از خودشان خبر دادند. همین‌که موسم حج نزدیک شد و حجاج گروه گروه وارد مکه شدند، در اوایل ماه خبر رسید که یزید بن معاویه، را در ظاهر امیر و سرپرست حاجّ قرار داده ولی در واقع به او مأموریت داده که هر کجا توانستی، هر نقطه‌ای امکان داشت، امام را ترور کن. پس این مصیبت جدید وارد شده بر حاجیان ما (شهادت حجاج در ) مبدأ آن مال آن‌جاست، مبدأ آن یزید بن معاویه و مأمورین او هستند که برای ترور وارد مکه می‌شوند نه برای حج و عمره و عبادت!. به امام خبر رسید که یک چنین تروری در انتظار شماست؛ لذا حضرت تصمیم گرفت که احترام خانه‌ی مکه را به خاطر او نشکنند، حریم مکه‌ی معظمه از زمان ساخته شدنش به دست حضرت (علیه‌السلام)، خدا این خانه را خانه‌ی خودش فرموده، طواف را طواف عرشی قرار داده، مردم را برای بندگی به آن‌جا دعوت کرده نه برای کشتار و آزار مردم!. این بود که حضرت دریغ داشت که این کار درباره‌ی او انجام بگیرد و حریم خانه‌ی خدا شکسته شود. بنابراین تصمیم گرفت که روز سه‌شنبه هشتم ذی‌الحجة از مکه خارج بشود. آن‌وقت در بین و افرادی‌که در همراهش بودند، آن‌ها را جمع کرد و صحبت از مرگ کرد!. فرمود: «الحمدلله و ماشاءالله و لا قوة الا بالله و صلی الله علی رسوله»؛ کلاسِ درس مرگ از این‌جا برای مردم گشوده شد؛ «خُطَّ الموتُ علی وُلدِ آدم مَخَطَّ القَلادَةِ علی جیدِ الفَتاة». در هیچ عبارت و شعری پیدا نمی‌شود که کسی این‌طور مرگ را عزت و آبرو داده باشد. می‌فرماید: اگر بخواهیم لباس مرگ را برای خودمان تشبیه کنیم، در مردها چنین چیزی نیست، ولی در خانم‌ها و دوشیزگان وقتی یک گردن‌بند طلایی از پدر یا در موقع ازدواج به آن‌ها می‌رسد، افتخار به آن می‌کنند، لذت می‌برند و زینت قرار می‌دهند. «خُطَّ الموتُ علی وُلدِ آدم مَخَطَّ القَلادَةِ علی جیدِ الفَتاة» برای انسان چنین گردن‌بندی اسباب آبرو، اسباب زینت، اسباب راحتی، به نام مرگ خدا قرار داده. «و ما اَولهَنی اِلی اَسلافی»؛ نمی‌دانید چه چیزی در باطن من موج می‌زند از علاقه‌ی به مادرم ، از علاقه‌ی به پدرم، از علاقه‌ی به جدم، و برادرم! می‌خواهم پرواز کنم!؛ «ما اَولهَنی اِلی اَسلافی اشتیاقَ یعقوبَ اِلی یوسفَ»؛ فقط در مردها می‌توانم یک مرد پیدا کنم، مثال بزنم، آن هم جدایی یعقوب از یوسف است. چقدر یعقوب جدایی کشید تا چشمانش از بین رفت و سفید شد؟! «خُیِّرَ [خیِرَ] لی مَصرعاً»؛ یک جایگاهی به نام افتادنْ‌گاه برای من فراهم شده! «انَا لاقیهِ»؛ باید بروم آن‌جا بیفتم!. آن‌جا کجاست؟ آن‌جا گودی قتله‌گاه است!. پس نظر من این است که من دارم پرواز می‌کنم به سوی محبوب‌های خودم. خروج من الآن از مکه و بیابان‌ها در ظاهر آواره شدن است، ولی من رو به مقصد خود دارم حرکت می‌کنم. «کأنی باَوصالی، تتقَطَّعُها عُسلانُ الفَلواتِ»؛ مثل این‌که دارم می‌بینم گرگ‌هایی به من حمله کرده‌اند و دارند ماهیچه‌های من را با دندان‌هایشان تکه‌تکه از من جدا می‌کنند!. «بین النواویس وکربلاء فیملان منی اَکراشاَ جوفا و اجربةً سُغَّبا. لا محیص عن یوم خط بالقلم، رضی الله رضانا اهل البیت»؛ همین‌که خدا برای ما یک نقشه‌ای قرار داده، ما به چشم خود قبول داریم به سوی او پرواز می‌کنیم. وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین ۹۴٫۷٫۲۳ ☑️ مرحوم آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی 👈گروه منتظران نور👉
حکایت 4⃣0⃣5⃣              💟 سی سال چشم انتظاری ... 💟                     علیه‌السلام فرمود : هنگامی که حضرت خلیل الرحمن علیه السلام در کوه بیت المقدس دنبال چراگاهی برای گوسفندان خود بود ، صدایی شنید و ناگهان مردی را دید که به نماز ایستاده بود .  به او فرمود : ای بنده ی خدا برا چی کسی نماز می خوانی ؟ گفت : برای خدای آسمان . فرمود : از قوم تو کسی هم جز تو ، باقی مانده است ؟  گفت : نه . فرمود : از کجا غذا تهیه می کنی و می خوری ؟ گفت : در تابستان میوه ی این درخت را می چینم و در زمستان از آن می خورم .  فرمود : منزلت کجاست ؟ او به کوهی اشاره کرد .  حضرت ابراهیم علیه السلام فرمود : مرا با خودت می بری تا امشب مهمان تو باشم ؟ گفت : پیش روی ما رودخانه ای جاریست که نمی شود داخل آن شد و از آن عبور کرد .  فرمود : پس خودت چطور از آن عبور می کنی ؟ گفت : من روی آب راه می روم . فرمود : مرا با خودت ببر ، شاید خدا آنچه را که روزی تو کرده است نیز ، روزی من قرار دهد . امام صادق علیه‌السلام فرمود :  عابد دست حضرت ابراهیم علیه السلام را گرفت و با هم رفتند تا به آن آب رسیدند . عابد روی آب راه رفت . حضرت ابراهیم علیه السلام نیز با او رفت تا به منزل عابد رسیدند . حضرت ابراهیم علیه السلام به عابد فرمود : کدامین روز از روزهای دیگر بزرگ‌تر است ؟ گفت : که مردم از هم بازخواست کنند . فرمود : می آیی تا با هم دست به برداریم و از خداوند متعال بخواهیم تا ما را از شر آن روز حفظ کند ؟ گفت : دعای من چه فایده ای دارد ؟! به خدا قسم من _ برای حاجتی _ سی سال است که به درگاه خدا دعا می کنم و اجابتی نمی بینم .  فرمود : آیا می خواهی به تو بگویم چرا دعایت مستجاب نمی شود ؟ گفت : چرا ؟ فرمود : « إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا أَحَبَّ  عَبْداً  اِحْتَبَسَ  دَعْوَتَهُ لِيُنَاجِيَهُ وَ يَسْأَلَهُ وَ يَطْلُبَ إِلَيْهِ وَ إِذَا أَبْغَضَ عَبْداً عَجَّلَ لَهُ دَعْوَتَهُ أَوْ أَلْقَى فِي قَلْبِهِ اَلْيَأْسَ به راستی وقتی خدای متعال بنده اش را دوست بدارد ، استجابت دعای او را نگه می دارد تا بنده اش با او مناجات کند و از او خواهش کند و از او طلب کند . و هنگامی که بنده ای را دشمن بدارد ، دعایش را زود به اجابت می رساند یا در دلش ناامیدی می اندازد . » سپس فرمود : برای کدامین حاجت ، سی سال است که دعا می کنی ؟ گفت : روزی از کنار گلّه ی گوسفندی عبور کردم ، پسری همراه گوسفندان بود که گیسوان _ زیبایی _ داشت . به او گفتم : ای پسر ! صاحب این گوسفندان کیست ؟ گفت : ابراهیم خلیل الرحمن ! من گفتم : خدایا ! اگر در روی زمین خلیل و دوستی داری ، او را به من مشان بده . _ و این دعای سی ساله ی من بوده است . _ حضرت ابراهیم علیه السلام فرمود : خدای متعال دعایت را مستجاب نمود و من ابراهیم خلیل الرحمن هستم . سپس یکدیگر را در آغوش گرفتند . امّا وقتی حضرت صلی الله علیه و آله به پیامبری مبعوث شد ، کردن _مستحب _ شد . 🗂منبع : امالی صدوق ، ج ۱ ، ص ۲۹۶ گروه  فرهنگ سازان👇 ╭─┅🍃🌸🍃┅─╮ https://eitaa.com/joinchat/3427467402C912f4fa7a5 ╰─┅🍃🌸🍃┅─╯