eitaa logo
پای ولی می مانیم
75 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
5.9هزار ویدیو
14 فایل
به نام خدا باسلام واحترام،به فعالیت خود ادامه خواهیم داد با هدف ولایتمداری، جهاد تبیین و بصیرت افزایی https://eitaa.com/enghelab_basirat
مشاهده در ایتا
دانلود
💢دشمنی با اسرائیل شیعه و سنی نمی‌شناسد 🔹زمزمه‌های جنگ ۳۳روزه شروع شده بود. تابستان ۲۰۰۶ بود. چون چند ماه قبل در سال ۲۰۰۵ خانواده‌‌ام را دیده بودم، تابستان در مشهد ماندم. جسته و گریخته خبردار شده بودیم درگیری‌ها در مرز لبنان و فلسطین زیاد شده است. دانشجوهای ایرانی رفته بودند خانه‌هایشان و فقط تعداد کمی دانشجوی ارشد و دکترا در خوابگاه بودند. به‌شدت نیاز داشتیم اخبار منطقه را بشنویم. بی‌خبری وضعیت خیلی سختی است؛ مخصوصاً وقتی از خانواده‌ات دور باشی. با بچه‌ها رفتیم سراغ مسئول خوابگاه و گفتیم: «ما دانشجوهای سوری و لبنانی تو کشورمون داره جنگ می‌شه و باید اخبار ببینیم. باید یه دیش بذاریم تا شبکه‌های ماهواره‌ای خودمون رو ببینیم.» بنده خدا حق داد به ما. مجوز گرفت و دانشگاه اجازه داد یک دیش بگذاریم؛ مشروط به این‌که جایی باشد که دیده نشود. ما هم دیش را جایی در بالکن گذاشتیم و خبرها را از شبکه‌های الجزیره و المنار پی‌گیری می‌کردیم. الجزیره در آن زمان شبکه‌ی خوبی بود و اخبار حزب‌الله را پخش می‌کرد. فهمیدیم قرار است جنگ بزرگی شروع شود. برای همین تصمیم گرفتیم برگردیم. رفتیم اداره‌ی اتباع تا خروجی بگیریم. گفتند یک هفته طول می‌کشد. روالش همین بود. توضیح دادیم که در کشور ما دارد جنگ می‌شود و می‌خواهیم برویم برای دفاع. مأموری که آن‌جا بود، گفت: «واقعا می‌خواهید برید از کشورتون دفاع کنید؟» گفتیم: «بله. مثل شما که زمان صدام از کشورتون دفاع کردید.» کارمان را راه انداختند و همان روز خروجی‌مان آماده شد. با قطار به تهران و از آن‌جا با هواپیما به دمشق رفتم. 🔹سوری‌ها انجمن‌های تشکیل داده بودند تا لبنانی‌هایی را که به سمت سوریه می‌آمدند، در مدارس و مساجد و خانه‌ها اسکان دهند. در زینبیه، تمام هتل‌ها و رستوران‌ها درهاشان را برای مردم لبنان باز کردند. دولت هیچ اجباری نداشت. بهتر است بگویم اصلاً کاری نداشت! کار خود مردم بود؛ سنی و شیعه هم نداشت واقعاً. همه استقبال کردند از لبنانی‌ها. درست مثل صدر اسلام که اهل مدینه از مهاجرین استقبال کردند. یادم هست رستوران‌ها پشت شیشه‌هاشان زده بودند: «وجبة اللبنانی مجانی.» (غذا برای لبنانی‌ها مجانی است.) من آن روزها دمشق بودم. همان دو روز اول فهمیدم خیلی از لبنانی‌ها به سمت فوعه می‌روند. مهاجرین سمت فوعه را اول در ادلب سامان‌دهی می‌کردند. حرکت کردم سمت ادلب. شوهرخاله‌ام برای اسکان لبنانی‌ها در آن‌جا پایگاه درست کرده بود. در خود فوعه خانه‌ی خالی کم بود؛ اما چند تا فامیل می‌رفتند توی یک خانه و این شکلی چند تا خانه‌ی خالی درست می‌کردند برای لبنانی‌ها. همه‌ی کارها را شیخ‌محمد حسن تقی، امام جمعه‌ی فوعه، مدیریت می‌کرد. پسرعموی پدرم است. در نماز جمعه به جوان‌ها گفت: «فرماندهان لبنانی گفتند نیازی به نیروی جنگی نداریم. شما از مهاجران پشتیبانی کنید.» بعد هم به همه مردم گوشزد کرد که مبادا لباس کهنه و پاره یا رختخواب کثیف برای مهاجران بیاورید. این‌ها مهمان ما هستند؛ همان‌طور که از مهمان پذیرایی می‌کنید، پذیرای این‌ها باشید. 🔹ما رسم داریم که موقع عروسی، مادرِ پسر به پسرش فرش و رختخواب می‌دهد. همه‌ی مادرها از قبل این وسایل را برای پسرهاشان آماده می‌کنند. پدرم به مادرم گفت: «آن فرش و پتوها را آماده کن که ببریم ستاد جمع‌آوری کمک‌ها.» مادرم دلش نمی‌آمد. گفت: «نه. من این‌ها رو نمی‌دم. این‌ها برای پسرامه.» پدرم ناراحت شد و گفت: «باشه، اشکالی نداره، نده. پس من جمیل و محمد رو می‌برم بجنگن تا شهید بشن.» تا این حرف را زد، مادرم گفت: «نه، نه، ابوجمیل! بیا، بردار ببر. فرش و پتوها را الان آماده می‌کنم.» پدرم هر شب جلوی تلویزیون می‌نشست تا خبر پیروزی را بشنود. می‌گفت: «نذر کردم اگر حزب‌الله پیروز شد، همه‌تان را ببرم لاذقیه برای تفریح و استراحت.» تا آخر جنگ ماندم سوریه. فردای خبر پیروزی، یک ماشین کرایه کردیم و رفتیم لاذقیه. از بنّش، همان شهر سنی‌های متعصب نزدیک فوعه، که رد می‌شدیم، همه داشتند شیرینی پخش می‌کردند. دشمنی با اسرائیل در سوریه شیعه و سنی نمی‌شناسد. تمام شهرها پر شده بود از پرچم حزب‌الله و تصاویر سیدحسن نصرالله. سید بعد از آزادی جنوب لبنان در سال ۲۰۰۰ برای ما یک قهرمان بود، حالا ببینید بعد از پیروزی در جنگ ۳۳روزه چطور در قلوب مردم محبوب‌تر شده بود؛ کسی که دروغ نمی‌گفت و حامی واقعی جبهه‌ی مقاومت بود. دوستش داشتیم؛ با تمام وجودمان. 🟢متن بالا برشی‌ست از کتاب «خبرنگار غیراعزامی»؛ روایت جمیل الشیخ از سه سال محاصره در فوعه و کفریا 📚کتاب: خبرنگار غیراعزامی ✍نویسنده: سجاد محقق 🔘ناشر: خط مقدم 🌍با بدون مرز همراه باشید! @bedun_e_marz
💢تصور کنید تا یکی دو روز بعد شهرتان اشغال می‌شود، بیشتر از همه از چه چیزی می‌ترسید؟! 🔹شنبه روز جهانی مادر بود؛ ۲۱ مارس ۲٠۱۵ (اول فروردین). من این سفر را آمده بودم تا با یک سنگ دو کبوتر بزنم؛ اولی برای مادرم و دومی هم خواستگاری از پدر همان دختری که هیبا معرفی کرده بود. می‌خواستم مدارک تحصیلی موسی را هم ببرم ادلب و مرخصی یک‌ساله‌اش از سربازی را تمدید کنم. روز عید مادر، برق نداشتیم. خواهرم منتظر بود برق بیاید تا با فر برقی کیک بپزد. من هم رفتم میوه، شیرینی و خمیر ژله خریدم و خواهرم ژله‌ها را درست کرد. برای مادرم پول آورده بودم. حدود پنجاه هزار لیره در ظرفی گذاشتم و هدیه دادم. حدود ۲۵ دلار می‌شد و با آن می‌توانست یک مانتوی خوب برای خودش یا یک بخاری برای خانه بخرد. برای حسین هم یک موبایل خریده بودم. آن روزها توی خانه، من و حسین و مرفد و زینب با پدر و مادرم بودیم؛ دو دختر و دو پسر. فقط یک عکس ناواضح از آن روز دارم که با دوربین گوشی گرفته‌ام. برق نبود و شمع روشن کرده بودیم و همه کنار پدر مادرم نشسته بودیم. شاید این آخرین باری بود که کنار هم خندیدیم و شاد بودیم. 🔹روز یکشنبه برای کار سربازی موسی رفتم ادلب؛ اما شهر خالی بود. هیچ ماشینی داخل ادلب رفت‌وآمد نمی‌کرد. اداره‌ی مربوط به سربازی هم کارم را انجام نداد. دوشنبه دوباره با دوست پدرم که نظامی بود، رفتیم تا یکی از آشناهایش مرخصی موسی را تمدید کند. ادلب از همه‌طرف بمباران می‌شد. جیش‌الفتح از سمت بنّش و فیلون (یکی از روستاهای ادلب) و معرة‌المصرین ادلب را بمباران می‌کرد. آن روز اوضاع شهر را که دیدم، مطمئن شدم دیگر کار ادلب تمام است؛ اما به خانه که برگشتم، چیزی به پدر و مادرم نگفتم. همان شب اخبار اعلام کرد ادلب سقوط کرده است. اخبار را توی بیمارستان فوعه شنیدم؛ چون فقط آن‌جا برق داشت. البته حرف درباره‌ی ادلب زیاد است. در ادلب خیانت شد. برخی معتقد بودند ادلب توسط روسیه، ایران و دولت سوریه معامله شد و آن را به اردوغان دادند. چون روسیه می‌خواست مسلحین را قلع‌و‌قمع کند و بالاخره آن‌ها باید جایی می‌رفتند و برای همین، ادلب انتخاب شد. البته این حرف‌ها هیچ‌وقت اعلام رسمی نشد. واقعیت این است که ما هم دقیقاً نمی‌دانیم چه اتفاقی افتاد، فقط حدس می‌زنیم؛ اما چیزی که همه آن را قبول دارند، این است که جیش‌الفتح بدون درگیری جدی وارد ادلب شد. ادلب همچون بسیاری از مناطق دیگر، مقاومت واقعی نکرد، نجنگید و فقط خودش را تسلیم کرد. 🔹دوشنبه ۲۳ مارس (۳ فروردین ۱۳۹۴) یک اتوبوس از طرطوس آمد فوعه. چند نفر را پیاده کرد و چند نفر را هم به مقصد دمشق سوار کرد و رفت. دوستم، یکی از هم‌اتاق‌های دوران دانشگاه در مشهد، داخل آن اتوبوس بود. گفت: «جمیل، بیا بریم دمشق.» پدرم هم همین را گفت؛ اما دلم به رفتن نبود. نرفتم و این آخرین اتوبوسی بود که توانست بدون دردسر از فوعه خارج شود. دوشنبه شب، بعد از سقوط ادلب خبر رسید که شهرک صنعتی ادلب هم توسط جیش‌الفتح اشغال شده است. این یعنی آن‌ها به ما نزدیک‌تر شده بودند. شما هیچ‌وقت این مسئله را درک نمی‌کنید؛ چون در این موقعیت نبوده‌اید. اما می‌دانید، وقتی تصور می‌کنید تا یکی دو روز بعد شهرتان اشغال می‌شود، بیشتر از همه از چه چیزی می‌ترسید؟ نه از مردن می‌ترسید و نه از جنگ؛ آدم از این می‌ترسد که آخرین نفری باشد که می‌میرد؛ آدم از این می‌ترسد که فکر کند مرگ همه‌ی عزیزانش را ببیند، نابودی و اشغال وطنش را ببیند، تسلط آدم‌های بی‌خدا را بر مال و ناموسش ببیند و بعد هنوز در این دنیا نفس بکشد. صبح سه‌شنبه، یک اتوبوس دیگر هم از فوعه رفت؛ اما مسلحین به آن شلیک کردند. با این حال، راننده توانست اتوبوس را نجات دهد و از معرکه بگریزد. 🔹همان صبح، دو تا از فامیل‌هایم، عبدالهادی و راعد، در خاکریز بین فوعه و منطقه‌ی صنعتی ادلب شهید شدند. عبدالهادی شیخ با تک‌تیرانداز به وسط پیشانی‌اش شهید شد. یکی دو تا خاکریز و حدود چهل شهید، چیزی بود که ما در روز اول در دست دادیم. جنازه‌ی عبدالهادی را دیدم. پدرش خیلی پیر بود. آمد بالای سر جنازه‌ی پسرش گریه کرد؛ اما خدا را شکر، صبور بود. هوا که تاریک شد، بدون هیچ نوری یواشکی رفتیم و شهدای آن روز را توی قبرستان خاک کردیم. خودمان قبر کندیم و خودمان رویشان خاک ریختیم؛ توی ظلمات. همان سه‌شنبه شب، یعنی ۲۴ مارس (۴ فروردین) محاصره‌ی فوعه کامل شد و دیگر تمام راه‌ها به فوعه قطع شد؛ نه کسی می‌توانست برود و نه کسی می‌توانست بیاید. ما زندانی شده بودیم توی شهر خودمان؛ بدون دادگاه و محاکمه. 🟢متن بالا برشی‌ست از کتاب «خبرنگار غیراعزامی»؛ روایت جمیل الشیخ از سه سال محاصره در فوعه و کفریا 📚کتاب: خبرنگار غیراعزامی ✍نویسنده: سجاد محقق 🔘ناشر: خط مقدم 🌍با بدون مرز همراه باشید! @bedun_e_marz
💢برآورد کنید میزان آواری که در غزه تولید شده و زمان لازم برای آواربرداری را! 🔹اولین کتاب جنگی که خواندم یادم نمی‌آید چه بود، فقط یک جمله‌اش تمامیت ذهنم را نخ‌کش کرد. نوشته بود: «جنگ همهٔ مفاهیم پوسته‌ای را شکافت و هسته‌ای کرد.» شاید به همین دلیل است که توی کتاب «لهجه‌های غزه‌ای» گیج و گم می‌شوم. توی صف طویل آرایشگاهی که دم در بیمارستان پناهنده‌ها تشکیل شده، لابه‌لای سروصدای صف آب که صدای موشک و خمپاره‌ها را به پس‌زمینه رانده، و توی بوی اشتهاآور چند حبه سیر و گوجه‌ای که پناهنده‌ها در تابه تفت می‌دهند و بر بوی ضدعفونی‌کننده‌های بیمارستانی، غلبه کرده. 🔹سعی می کنم اشک‌های راوی را موقع نوشیدن یک لیوان آب آشامیدنی بعد از هفته‌ها درک کنم. همین‌قدر دستم می‌آید که قضیه حسبنا الله گفتن‌ها و از زیر آوار بیرون آمدن‌هایی که در شبکه‌های اجتماعی فیلمش را دیده بودیم، خیلی پیچیده است. در خلال روایت رنج‌ها، نویسنده از فلافل می‌گوید. خدا می‌داند گونی نخود از کجا، ظرف برای خیساندن‌ آن نخودها، برق برای چرخ کردنشان، روغن سرخ کردن و دستمال کاغذی عوض ظرف برای توزیع کردنش از کجا آماده شده. چه جمعیتی چه اضطرابی! فاتنه فقط می‌گوید: «آه خدا کمک می‌کند.» با همان لهجه‌ای که توی فیلم‌ها حسبنا الله می گویند و کار را جمع می‌کند. 🔹راوی که پس از پانزده سال زندگی در اروپا، چند روز قبل از شروع جنگ، سر از غزه درآورده، شهادت می‌دهد در این مدت چند ماهه جنگ، کودکان خیلی به خشونت گرایش پیدا کرده‌اند، چون تنها خشونت دیده‌اند. بعد از جنگ مدت‌ها باید خدمات حمایتی مشاوره‌ای دریافت کنند. و ذهنم می‌رود به مساله‌ای که یک استاد فیزیک در امتحان طرح کرده بود: برآورد کنید میزان آواری که در غزه تولید شده و زمان لازم برای آواربرداری را. جواب: چهل میلیون تن... سال‌ها. 🟢پ.ن: متن بالا برشی‌ست از یادداشت خدیجه آقائی بر کتاب «لهجه‌های غزه‌ای» 🌍با بدون مرز همراه باشید! @bedun_e_marz
💢خبرنگاری که بزرگ‌ترین ضربه را از پشت به مسلمانان زد! 🔹از زمان سقوط امپراتوری عثمانی‌ها در جنگ جهانی اول، قدرت نظامی و سیاسی ممالک اسلامی در اروپا از بین رفته است. این تنها بوسنی و هرزگوین در این قرن نیست که مورد هجوم یک ملیت اروپایی قرار گرفته و بقیه در مقابل آن سکوت اختیار کرده‌اند. در سال‌های بین ۱۹۲۲ تا ۱۹۲۷ میلادی فرانسه و اسپانیا، که به‌طور مشترک مراکش را در ساحل دریای مدیترانه به‌عنوان تحت‌الحمایه در اختیار داشتند، علیه نهضت اسلامی مراکش، که قصد تأسیس یک جمهوری اسلامی تحت رهبری عبدالکریم را داشت، وارد جنگ شدند. اسپانیا که چند سال قبل از این جنگ معاهدهٔ عدم‌ استفاده از اسلحه‌های شیمیایی را امضا کرده بود، برای اولین بار این معاهده را نقض و علیه مسلمانان دست به استفاده از سلاح شیمیایی زد که درنتیجه جنگ به نفع اسپانیا تاثیر بسیار گذاشت. تاسیس جمهوری اسلامی در مراکش به عقیدهٔ تاریخ‌نویس آلمانی، گنترات، در آن زمان تهدید بزرگی علیه نفوذ اروپایی‌ها در مدیترانه محسوب می‌شد. نه‌تنها مطبوعات اروپا در آن زمان در مقابل وحشی‌گری‌های اسپانیا و فرانسه و استعمال اسلحه‌های شیمیایی علیه مسلمانان سکوت اختیار کردند، بلکه خبرنگار تایمز لندن در آن زمان، که برای خبرنگاری به مراکش روانه شده بود، جاسوس سرویس انگلستان از آب درآمد که به گفتار عبدالکریم، رهبر مراکش، بزرگ‌ترین ضربه را از پشت به مسلمانان وارد کرد. سی سال بعد، فرانسوی‌ها علیه جنبش استقلال‌طلبی و تأسیس جمهوری‌اسلامی در الجزیره وارد جنگ شده و تحت لوای «حفاظت و دفاع از تمدن مسیحیان» مسلمان را قتل‌عام کردند. 🔹حقیقت این است که سیستم سیاسی بین‌المللی عصر ما بر اساس وجدان و شئون تمدن و ارزش‌های انسانی حکومت نمی‌کند، بلکه طمع و ریاکاری و منافع فردی و ملی‌گرایی دولت‌ها و مخصوصاً قدرت‌های بزرگ و جهان‌گرایی آن حاکمیت دارد. روزنامهٔ نیویورک تایمز، رهبر صرب‌ها، اسلوبودان میلوسویچ را که به کشتار مسلمانان بوسنی و هرزگوین دست زده، هیتلر نمی‌داند، چراکه طبق گفتهٔ نیویورک تایمز، هیتلر تمام اروپا را تهدید می‌کرد، ولی میلوسویچ فقط مسلمانان را تهدید می‌کند! تراژدی بوسنی و هرزگوین را نباید به تنهایی و در انزوای کشمکش‌های ملیتی و حتی اروپایی و بالکانی دید؛ وگرنه این خونریزی مثل مسئلهٔ اسلونی تا به حال خاموش می‌شد. مهم این است که کشتار و شکنجه و آوارگی مسلمانان بوسنی و هرزگوین فقط فصل جدیدی از کتابی است که سال‌ها و حتی دهه‌های جلوتر شروع شده است. در ده سال گذشته، به‌رغم ادعای غرب دربارهٔ صلح بین‌المللی و پایان جنگ سرد و غیره، نزدیک به ۲ میلیون نفر در جنگ‌های مختلف کشته شده و بیش از ۵ میلیون مجروح و حدود ۵ میلیون دیگر آواره و پناهنده بین‌المللی شده‌اند. هشتاد درصد از این تلفات در مسلمانان بوده و اغلب این جنگ‌ها در کشورهای اسلامی بوده که بدون استثنا یک یا چند قدرت اروپایی و آمریکایی یا متفقین آن‌ها، به طور مستقیم یا غیرمستقیم، در آن دخالت داشته‌اند: حملهٔ اسرائیل به لبنان و کشتار مسلمانان، جنگ تحمیلی علیه ایران و استعمال سلاح‌های شیمیایی و پشتیبانی آمریکا و اروپایی‌ها از صدام، اشغال افغانستان توسط شوروی سابق و کشتار و آوارگی مسلمانان، بمباران لیبی، مبارزات مسلمانان در فلسطین، کشمیر، الجزیره، سودان، مصر، تونس، اتیوپی و جماهیر آسیای میانه، مخصوصاً آذربایجان، و بالاخره کشتار مسلمانان در جنگ خلیج‌فارس و هم‌اکنون در بوسنی و هرزگوین در اروپا. 🔹این جنگ‌ها، تلفات و خسارات در سرزمین‌های اسلامی درست در دهه‌ای صورت می‌گیرد که نهضت‌ها و جنبش‌های اسلامی در نقاط مختلف، پایه‌های حکومت‌های غیرمردمی و وابسته به اروپا و آمریکا را مورد تهدید و حمله قرار داده‌اند. علاوه بر این، کشورهای اسلامی مورد هجوم از حمله سرزمین‌های سرشار از منابع طبیعی هستند. تراژدی بوسنی و هرزگوین تنها این نیست که در کشتار مسلمانان این سرزمین کشورهای اروپایی یا سازمان ملل نخواسته‌اند دخالت و از آن جلوگیری کنند، بلکه تاسف بزرگ این است کشورهای اسلامی، با منافع اقتصادی و جغرافیایی و فرهنگی که در اختیار دارند، نخواسته‌اند مشترکاً در مقابل سکوت آمریکا و اروپا کار موثری یا دخالت مناسبی که از این خونریزی جلوگیری کند انجام دهند. برعکس، اقدامات بعضی از کشورهای اسلامی در اختلافات و جنگ‌های ده سال گذشته، جز پشتیبانی از ابرقدرت‌ها و سیاست‌های تجاوزکارانهٔ روز چیز بیشتری نبوده است. 🟢پ.ن: متن بالا برشی‌ست از مقاله حمید مولانا در تاریخ ۲۲ مرداد ۱۳۷۱، از کتاب «نسل‌کشی در قرن ۲۱؛ از بوسنی و هرزگوین تا غزه» 📚کتاب: نسل‌کشی در قرن ۲۱ ✍نویسنده: حمید مولانا 🔘ناشر: سوره مهر 🔳 کاری از: دفتر هنر و ادبیات بیداری حوزه هنری 🌍با بدون مرز همراه باشید! @bedun_e_marz