May 11
امام عسکری"سلاماللهعلیه" فرمودند:
«إنّ الوصولَ اِلی اللهِ سفرٌ لا یُدرَک اِلاّ بامتطاء اللیل»؛ وصول به خدا و نِیل به مقام قُرب الهی یک راه طولانی است و پیمودن این راه طولانی مَرکب میخواهد و بهترین و راهوارترین مَرکب این سفر، #نماز_شب است. سفر با مَرکِب قابل طی است و بدون وسیله نقلیه آدم سفر طولانی را چطور طی کند؟ مَرکب سفر تا وصول به الله تعالی #نماز_شب است.
━━═━━⊰❀♢❀⊱━━═━
@enghelabbii
━━═━━⊰❀♢❀⊱━━═━
💐 زمان زمان شروع زعامت مهدی است
💐 غدیـر دوم شیعـه، امـامت مهدی است
🌸 9 ربیع الاول سالروز آغاز امامت امام زمان(عج) بر همگان مبارک باد.
••✾◆✾••💚••✾◆✾••
@enghelabbii
فرزندان انقلاب✌️
••📚🔗 [ #داستان_توبه] #قسمت_دوم 🍂 خلاصه که وقت خالیم رو اکثرا با این بازی پر میکردم 📲 در کنارش کا
°°📚🔗
[ #داستان_توبه]
#قسمت_سوم
از اون روز دیگه کارم شروع شده بود
اوایل دو روز یا سه روز یه بار باهم چت میکردیم📱
صحبت میکردیم
نظر میدادیم
بحث میکردیم
از علایقمون میگفتیم😍
از عقایدمون و از هردری سخنی بود...
کم کم تایم صحبت هامون زیاد و زیاد تر شد ⏰
از دو سه روز یه بار شد روزی یه بار
از روزی یه بار شد هر شب و صبح
و کم کم کل روز باهم در ارتباط بودیم ... 🤕
منی که نفس نفس زدنم توی هیئت میگذشت
منی که گوش به فرمان حرفای مادرم بودم
منی که دست بوس و عصای دست پدرم بود
منِ سیدِ مومنِ نماز خونِ مسجد برو
منِ شاگرد اولِ دانشگاه
پسر گل گلاب خاندان
حالا کاملا متفاوت شده بودم... 🤦🏻♂
وقتی صدای اذان میومد دیگه رها نمیکردم کارامو😓
نمازم شده بود آخر آخر وقت نزدیک قضا شدن😭
وقتی مادرم ازم کمک میخواستن با دل و جون نمی رفتم سمتشون...
کلیم غر میزدم و کار میکردم😔
مسجد که دیگه اصلا پام رو هم نمیذاشتم😞
همه فهمیده بودن یه چیزی شده
یه اتفاقاتی افتاده
فقط خودم بودم ک انکار میکردم 🙄
قبول نمیکردم و محکم میگفتم اشتباه میکنید🤐
منی که تو صورت نامحرم نگاه نمیکردم حالا شبانه روز با اون دختر خانم چت میکردم 😱
شماره اش و گرفته بودم
و توی واتساپ باهم صحبت میکردیم
اسمش "هستی" بود
اوایل روم نمیشد صداش بزنم
ولی کم کم نه تنها صدا میزدم اسمشو
که حتی کلیم ایموجی های قلب و این واسش میفرستادم 😍❤️🤩
میفهمیدم که مذهبیه
ولی اونم عین من انگاری گیر افتاده بود...😓
عقلم خاموش شده بود
شایدم یا گوشه نشسته بود و زار میزد ...
از بس بهم تذکر داده لود خسته شده بود
دیگه عقب کشیده بود ...🤕
روز به روز به هستی وابسته تر میشدم
و اونم روز به روز به من وابسته تر میشد
اوایل آقا سید صدام میکرد
ولی کم کم اونم راحت تر شد باهام
و آقا عباس صدام میکرد😕
متوجه نبودیم که توی چه گندابی داریم فرو میریم...
وقتی دیر آنلاین میشدم نگرانم میشد
و منم دلم ضعف میزد برای نگرانی هاش
هم شهری نبودیم ...
ولی واسم مهم نبود!
اصلا هیچی واسم مهم نبود
مهم فقط اون شادی بود که وقتی باهاش چت میکنم روی لبم میاد ...🤦🏻♂
روابط ما عمیق تر و عمیق تر میشد
و من از آدمی که بودم دور تر و دورتر 😔
هیئت باز شده بود ولی من نمی رفتم
تا اینکه یه روز حسام یکی از دوستای صمیمیم اومد خونه مون و با کلی حرف و صحبت راضیم کرد بریم هیئت ✌️
توی حیاط نشستیم و شروع کردیم به صحبت کردن
خیلی تلاش کرد بفهمه چی شده ک عوض شدم
ولی من هیچی بهش نگفتم
اذان ک شد هردو قامت بستیم🍃
بعد از نماز صدای نوتیفیکیشن گوشیم بلند شد
گوشیم رو باز کردم و با دیدن کلی پیام از هستی
نیشم تا بناگوش باز شد 🤦🏻♂
و این خنده از چشم حسام دور نموند
زد روی شونم و گفت چیه اخوی شااد شدی
خیر باشه ان شاءالله!😅
منم با همون لبخند و بی توجه به حرفی که دارم میزنم گفتم خیره داداش خیره
حسام مبهوت موند😕
#رمان
#ادامه_دارد...
━━═━━⊰❀♢❀⊱━━═━
@enghelabbii
━━═━━⊰❀♢❀⊱━━═━
*🕗ساعت عاشقــــ💚ــــے*
⃟⃟✨💚🍃ا
*دوباره امده ام تا دوباره* *در بزنم*
*کبوترانه در این استانه* *پر بزنم*
*به نا امیدی از این در نمیروم* *هرگز*
*اگر جواب نگیرم دوباره در* *بزنم*
*#اگر_جواب_نگیرم_دوباره_در_بزنم* 😔....
*یاامام_رضاجانم*💚✋
*اللهّمَ صَلّ عَلے عَلے بنْ* *موسَے الرّضا المرتَضے الامامِ* *التّقے النّقے و* *حُجّّتڪَ عَلے مَنْ فَوقَ الارْضَ* *و مَن تَحتَ الثرے* *الصّدّیق الشَّهید* *صَلَوةَ ڪثیرَةً تامَةً زاڪیَةً* *مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً* *مُتَرادِفَـہ ڪافْضَلِ* *ما صَلّیَتَ عَلے* *اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِڪَ*
🕊️🍃
هدایت شده از خــ۳۱۵ــاتون | آموزش
#خاطــره🎞
دوستشهید:
»پیاز🧅«!!!
ماوقتےدرجلساتدورهمیرفتیمبهماشام میدادند،»بابک« یکمازپیاز🧅بدشمیومد??😂بیشترتوقاتهمغذاآبگوشت🥘بود.
دورهمکهمینشستیمغذامیخوردیم »بابک«میگفتبهمنپیازندین،منپیاز
نمیخورمدهنمبومیگیره😖
یکمروپیاز🧅حساسبود...
جالباینجاست،مدامبچههاپیاز🧅
میخوردندمیرفتنجلوشمیگفتن:
پیاز-پیاز🤪??😂بابک«هممیگفتنکنیندیگه😣
ماهماذیتشمیکردیم...خداماࢪوببخش...💔
شھیدبابڪنوࢪ؎ھِࢪیس
هدایت شده از اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ ماجرای مخالفت حاجقاسم با شهادت باباپنجعلی
مسئول سازمان هنری رسانهای اوج:
🔻قرار بود باباپنجعلی در پایتخت ۵ شهید و پیکرش در مشهد یا کربلا دفن شود.
🔻حاج قاسم با این تصمیم مخالفت کرد و گفت این خانواده باید سالم برگردند و مگر ما مردیم که عضوی از این خانواده کم شود.☝️
کانال شهیدمحمدابراهیمهمت👇
https://eitaa.com/kheiybar