eitaa logo
فرزندان انقلاب✌️
92 دنبال‌کننده
968 عکس
512 ویدیو
16 فایل
اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان آیدی جهت تبادل👇کانال غیر اخلاقی ممنوع❌❌❌❌ @hoojaajiii
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از بهبهان خبر
فیلم قدیمی_ تشییع شهدای ۴ آبان ۱۳۶۲ مدرسه راهنمایی شهید پیروز بهبهان بهبهان خبر : روز چهارشنبه، مورخه ی ۴ آبانماه ۱۳۶۲ ساعت ۱۷:۱۰ دقیقه عصر، مدرسه ی راهنمایی «شهید حمداله پیروز»، واقع در شهرستان «بهبهان» مورد اصابت یک فروند موشک شلیک شده از سوی ارتش بعث عراق قرار گرفت و به خاک و خون کشیده شد. در این جنایت تاریخی، از جمع ۳۲۵ دانش آموز و ۱۵ معلم، مدیر، معاون و خدمتگزار؛ ۶۹ دانش آموز، ۴ معلم و ۱ خدمتگزار ( جمعاً ۷۴ نفر ) به شهادت رسیده و بیش از ۱۳۰ دانش آموز و ۱۱ معلم مجروح شدند. یاد و خاطره شهدای مدرسه پیروز را گرامی می داریم ✪بهبهان خبر در سروش👇 http://splus.ir/behbahankhabar ✪بهبهان خبر در ایتا👇 http://eitaa.com/behbahankhabar ✪ بهبهان خبر در تلگرام 👇 https://t.me/behbahankhabar
یادشان تا ابد گرامی 🥀
فرزندان انقلاب✌️
°°📚🔗 [ #داستان_توبه] #قسمت_سوم از اون روز دیگه کارم شروع شده بود اوایل دو روز یا سه روز یه بار باه
••📚🔗 [ ] با تعجب گفت سید خبریه؟؟؟ داری دوماد میشی نکنه؟!!!! یهو به خودم اومدم ... چی گفته بودم!!!🤦🏻‍♂ حالا باید چه طور جمعش میکردم؟! اول گفتم دروغ میگم بهش ولی حسام بچه تیزی بود تعصبی هم نبود! پایه بود و با مرام 😎 گفتم والا هنوز نه ولی با یه دختر خانمی آشنا شدم که شاید اگر سهم هم باشیم دوماد شم حسام زد رو شونم و گفت منظورت اینه اگر خدا بخواد دیگه؟ هوم؟ خب حالا کجا باهم اشنا شدین؟خواستگاری رفتی که؟ بهش گفتم نه خواستگاری نرفتیم توی اپ(...) باهم اشنا شدیم حسام چشماش از این گرد تر نمیشد😳 با تعجب و صدایی متعجب گفت جااانم؟؟؟ کجا آشنا شدین؟؟؟؟؟؟؟ خواستم از زیرش در برم ولی حسام دیگه اجازه نمیداد و بی خیالش نمیشد...😕 منم ک خیلی وقت بود دلم میخواست برا یکی حرف بزنم شروع کردم از اول اولش تعریف کردم چهره حسام هر لحظه یه شکل میشد 😐😳😨🤯 اصلا هیچ حالتی ثابت نمیموند توی نگاه و صورتش و بیشتر از همه هم ناباوری رو میشد از نگاهش خوند....‼️ بعد از اینکه واسش تعریف کردم یه نفس عمییق کشیدم و بهش گفتم: خب حالا نظرت چیه حسام دستی به ته ریشش کشید و گفت: سید حقیقتا شوکه شدم! راستش نمیتونم باور کنم این آقا سیدی که اینارو واسم گفته همون آقاسید هیئت خودمونه!🤦🏻‍♂ تک خندی زدم و گفتم: چرا!؟ گفت: آخه عبااس تو نگاه نامحرم نمیکردی حالا اینقدر راحت داری با یه دختر نامحرم روز و شبت رو میگذرونی؟!!! اصلا متوجهی داری چیکار میکنی؟؟؟🙄 اعتراض وار گفتم: حسام ما مجازی صحبت میکنیم مرد حسابی!!! حسام با صدایی نسبتا عصبی گفت: چه فرقی داره برادر من؟!!!! مگه مجازی و واقعی داره؟؟؟؟؟؟؟😤 خدا مثلا توی مجازی نمی بینه داری چیکار میکنی؟؟؟؟؟؟؟ مثلا مجازی نامحرم نیستین؟؟ شکه شدم!! خب حسام راست میگفت خدا میدید حتی اگر هیچکس نمیدید🤦🏻‍♂ عقلم میگفت که قبول کن خطا رفتی دلم ولی ...ساز مخالف میزد ...😔 دلم میگفت نیتت خیره کار خلافی قرار نیست بکنی !❌ قراره تهش ازدواج کنید! قصدت بد نیست که! حد و حدود نگه میدارین ولی امان از عقلم...🤯 ک بلند بلند داد میزد داری اشتباه میکنی... حسام یکم دیگه هم باهام حرف زد و بعد حاج آقا صداش زد و اونم با چهره ای که مشخص بود اصلا راضی نیست بحث رو نصفه ول کنه رفت... و من هیج نفهمیدم که چه طوری رسیدم توی اتاقم و گوشی به دست گرفتم و خیره ی پیام های پی در پی هستی شدم📲 ... ━━═━━⊰❀♢❀⊱━━═━ @enghelabbii ━━═━━⊰❀♢❀⊱━━═━
👇👇👇👇 دختر یک آدم طاغوتی بود.یک روز آمد در مغازه.🛒 یادم نیست چی می خواست،ولی میدانم چیزی نفروخت به اش. دختر عصبانی شد؛تهدید هم کرد حتی.😱 شب با پدرش آمد دم خانه مان.😱 نه برد ونه آورد؛محکم زد تو گوش .😭 خواست...... باماهمراه باشید 👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3522756631C7aeb78f9ac
✨ استاد الهی: اگر خواستید خودتان را محک بزنید به نماز صبحتان نگاه کنید‼️ از میزان سنگینی و سخت بودن نماز صبح می‌توان فهمید چقدر شیطان سوار و مسلط بر انسان است!
هدایت شده از گروه اصلی مفیدستان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خواهران و بانوان محترم این فایل مخصوص شماست با دقت ببینید و منتشر کنید خیلی خیلی مهم . 🇮🇷﷽🇮🇷 http://eitaa.com/mofidestan گروه اصلی در پیامرسان مرجع ایتا 🌹🌹🌹🌹🌹 https://chat.whatsapp.com/FKHJSNcXUSH8tyLbAwxqZc 🇮🇷گروه های مطالب مفید ( به دیگران معرفی کنید )
فرزندان انقلاب✌️
••📚🔗 [ #داستان_توبه] #قسمت_چهارم با تعجب گفت سید خبریه؟؟؟ داری دوماد میشی نکنه؟!!!! یهو به خودم ا
••📚🔗 [ ] هستی اون شب خیلی از دستم دلخور شده بود کلی پیام داده بود که جواب نداده بودم نگران شده بود و بعد که سین کرده بودم فوق العاده ناراحت و دلخور...🤦🏻‍♂ میدونسم که غلطه کارم ولی نمیتونسم خودمو قانع کنم! یه صدایی همش تو سرم میگفت این دختر بهت وابسته شده چه بلائی سرش میاد اگه یهو کات کنی؟! مگه قراره چی کار کنی؟ فقط صحبت میکنید فقط درد و دل فقط مشورت کمکش میکنی بهتر تصمیم بگیره هردو مومن و مذهبی هستین پس اشکالش چیه (ادمین:امان از مکر شیطان!!!!😒) و خلاصه اون شب با همین حرفا خودم و قانع کردم و کلیم با هستی حرف زدم تا باهام آشتی کرد ... رفته رفته قُبح(=زشتی) خیلی کارا واسمون ریخته شد استیکر هایی که واسش میفرستادم 😍😘🔞 گیف هایی که واسم میفرستاد ‌‌‌ اوایل سرخ میشدم ولی بعد برام عادی شد ... و حتی ...لذت بخش!!!⛔️ همش با خودم میگفتم من فقط به خاطر هستی حاضرم گناه کنم ولاغیر 😵 فقط تو این موضوع گناه میکنم و کار غلط اونم چون میدونم تهش مال همیم... کار دوتا آدم مذهبی رسیده بود به رد و بدل گیف ها و استیکرها و فیلم های منفی هجده 🔞 فیلم هایی که حتی تصورشم نمیکردم یه روزی نگاشون کنم حالا شده بود یه بخشی از زندگیم دیگه عملا بین من و اون دختر نامحرم هییچ پرده و حجابی نبود...🔥 جوری باهم صحبت میکردیم که انگار محرمیم و زن و شوهر ... - - - - - - - - - - - - - - - - - - ☕️ اصلا واسم مهم نبود که چه قدر سنش کمه مهم نبود تفاوت فرهنگ خانواده هامون اصلا هیچی واسم مهم نبود! فقط و فقط هستی واسم مهم بود و بس!!!🤦🏻‍♂ چند بار بهش گفته بودم که میخوام با بابات حرف بزنم ولی هربار طفره میرفت و نمیفهمیدم دلیل واقعی طفره رفتنش چیه... کلافه شده بودم از امروز فردا کردنش از اینکه درست جوابم و نمیداد داشتم دیونه میشدم...🤯 تا اینکه یه روز از شدت بی حوصلگی و بی اعصابی زدم به دل خیابان و تو دل راه کسی و دیدم که هیچ وقت فکرشم نمیکردم ببینمش...❗️ سید امیرحیدر الگوی کل عمر من ...✨ از بچگی آقا حیدر واسم خاص بود مردونگیش تو کل محل و اقوام زبان زد خاص و عام بود ورزشکار بود و خوش قد و بالا چهره اش یه نور عجیبی داشت ...🍃 اصلا خودش یه آدم عجیب غریبی بود با من فقط ۱۰ سال تفاوت سنی داشت ولی از همون بچگیاش بزرگ منش بود و بزرگ مرد ‌‌‌... اینکه این همه تعجب کردم از دیدنش به خاطر این بود که سال ها بود که رفته بود سوریه دفاع از بی بی...💔 روم نشد برم سمتش آخه از بچگی استاد من بود و شاگردش بودم درواقع بهترین شاگردش بودم همه جا با افتخار منو ب عنوان شاگرد خودش معرفی میکرد و حالا.... قطعا خبر بهش رسیده بود ک چه قدر فرق کردم.... 😓 ... •┈┈••✾•💐💕💐•✾••┈┈ 🌟 @enghelabbii 🌟 •┈┈••✾•💐💕💐•✾••┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 نقش حضرت در قم شدن قم به مناسبت سالروز نزول اجلال حضرت معصومه به قم ━━═━━⊰❀♢❀⊱━━═━ @enghelabbii ━━═━━⊰❀♢❀⊱━━═━
{🦋} 🎞 ‌‏ھمࢪزم‌شھید: یڪےدوࢪوزقبل‌ازشھادت‌بابڪ‌بود.🖤مصادف‌با شھادت‌امام‌حسن(؏)همࢪزممون‌سࢪداࢪصمد؎،🙎‍♂ ࢪفت‌ࢪو؎مین‌☄ڪناࢪجاده‌ا؎،دوڪیلومتࢪقبل‌تࢪاز محل‌شھادت‌بابڪ‌بہ‌شھادت‌ࢪسید.تیم‌ماوࢪود؎ بوڪمال‌مستقࢪبود.همہ‌بایدازڪناࢪماشین‌🚘هاࢪد میشدن‌؛ࢪاننده؎سࢪداࢪگفت:یڪ‌نفࢪولازم‌داࢪیم بࢪه‌ڪمڪ‌ڪنہ‌پیڪࢪشھیدࢪوبیاࢪه‌.😊 بابڪ‌چون‌بچه؎حࢪف‌گوش‌ڪنےبود😇بابڪ‌ࢪو فࢪستادم.آمبولانس‌🚑ڪہ‌حࢪڪت‌ڪࢪد،بابڪ‌اومد پیشم‌گفت‌:اونےڪہ‌تو؎آمبولانس‌🚓بودڪےبود؟ گفتم:سࢪداࢪصمد؎بنده‌خداخیلےناجوࢪشھیدشده بود.😖😣 شب‌پست‌نگھبانے👮‍♂بودیم‌دیدم‌داࢪه‌گریہ‌میڪنہ،😢😭 گفتم:چࢪاگࢪیہ‌میڪنے؟گفت:منم‌دوست‌داࢪم‌شھید بشم گفتم:پس‌خانوادت‌چے؟ گفت:اوناࢪوسپࢪدم‌بہ‌حضࢪت‌زینب(س) •♥️• @enghelabbii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
••📚🔗 [ ] قطعا بهش رسیده بود که دیگه هیئت نمیرم احترام بزرگ تر نگه نمیدارم 🤦🏻‍♂ نمازم یکی در میون شده اخلاقم ۳۶۰ درجه چرخیده و خلاصه دیگه آسید عباس قبل نیستم ....🙃 سرم و انداختم زیر و از یه گوشه سعی کردم بدون دیده شدن رد بشم که یهو حس کردم یکی داره میزنه رو شونه ام 🙈 تا اومدم برگردم کمرم به سینه ی پهنی خورد و صدای گرمش کنار گوشم پیچید (کجا میری اخوی؟ از کسی فرار میکنی؟)😉 شکه شده ب طرفش چرخیدم چشمم که به چشمای قهوه ایش خورد حس کردم نابود شدم ... حس شرم و خجالت کل وجودم و در بر گرفته بود...😖 نگاه سید حیدر هییچ تغییری نکرده بود نه سرزنش توش بود و نه دلخوری دقیقا عین ده سال پیش بود😇 عین همون موقع که ازم خداحافظی کرد و با خنده گفت ان شاءالله قسمت تو....🦋 چه قدر از اون موقع تاحالا عوض شده بودم شایدم عوضی شده بودم (: ... ━━═━━⊰❀♢❀⊱━━═━ @enghelabbii ━━═━━⊰❀♢❀⊱━━═━
شلوار یخ زده و پاهاے خونی ◽️آخرین مسئولیتش فرمانده دسته بود. در والفجر 8 از ناحیه دست و شڪم مجروح شد، اما ڪمتر ڪسے می‌دانست ڪه او مجروح شده است. ◽️اگر ڪسے در باره حضورش در جبهه سوال می‌ڪرد، طفره می‌رفت و چیزے نمی‌گفت. یڪدفعه در منطقه خواستیم از یک رودخانه رد شویم. زمستان بود و هوا به شدت سرد بود. شهید پلارک رو به بقیه ڪرد و گفت:" اگر یک نفر مریض بشود. بهتر از این است ڪه همه مریض شوند." ◽️یڪے یڪے بچه‌ها را به دوش ڪشید و به طرف دیگر رودخانه برد. آخر ڪار متوجه شلوار او شدیم ڪه یخ زده بود و پاهایش خونے شده بود 🌷🌷 ━━═━━⊰❀♢❀⊱━━═━ @enghelabbii ━━═━━⊰❀♢❀⊱━━═━
هدایت شده از یاران موعود
4_435750524105523510.mp3
5.16M
دعا توسل با نوای🎤حاج مهدی میرداماد ━━═━━⊰❀♢❀⊱━━═━ @YaraneMooud_313 ━━═━━⊰❀♢❀⊱━━═━
هدایت شده از مهـــدیــار
⁉️ ؟ ⁉️ 🔆قراره از این به بعد تمرین کنیم با همدیگه تا از جملات منفی کمتر استفاده کنیم 🦋و‌جملات مثبت ر‌و‌ و کنیم توی گفته ها و رفتار هامون☺️😉 ❌سعی کنیم به جای گفتن: «ببخشید مزاحمتون شدم😶» پایان یا شروع هر مکالمه ✅بگیم: «ممنون که وقتتون رو در اختیار من گذاشتید🥰» 🔻 @mahdyar_59 🔺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پرسید:🌱 اگرالان را‌ملاقات کنی‌،چه‌میکنی؟! گفتم‌:به‌دست‌وپایش‌می‌افتم، چون‌پروانه‌به‌دورش‌می‌گردم‌و....|🦋 گفت‌اگر‌پرسید:در‌راهِ‌ما‌چه‌کردی‌چه؟ چه‌بارهایی‌برداشتی؟ با‌شیعیان‌ودوستانِ‌گرفتارِ‌ماچه‌کردی؟ چه‌جوابی‌داری؟!🤷🏻 به‌چشمانم‌نگاهی‌سرشارازمحبت‌نمودوادامه‌داد: خودت‌باری‌بردوشِ‌ نباشی؟!🥲 این‌راگفت‌ورفت؛ به‌دنبالش‌دویدم؛ پس‌چه‌کنیم؟ فرمود: مالک‌اشتر‌به‌دنبال نبودند که‌فقط‌رویش‌راببینند؛🌸 بلکه‌عهده‌دارِ اُموری‌می‌شدند‌که‌رضایت (ع)درآن‌بود،ولوفرسنگ‌هاازاو دور بودند و زبیرها درکنارِ‌علی(ع)بودند ولی‌طاقتِ‌امرِ‌اورانداشتند ودرمقابلِ‌اولشگر کشی‌کردند! ،فقط اشک‌و آه‌و...نیست! بلکه‌کسب‌نمودنِ‌رضایت‌ِ‌ شرط است، و راه‌یافتن‌به‌صراط‌و‌ازسَیبل‌ها‌گذشتن و به‌صراط‌رسیدن.... گفتم: عاجزم!!💔 گفت: اگرسالکی‌و‌به‌عجز و اضطرار‌رسیدی ، به‌اعتصام‌واستعانت‌از به‌صراط‌میرسی‌و‌نجات‌می‌یابی.. مواظب‌باش‌درسَیبل‌ها‌نمانی..! [خاطره‌ای‌از‌استادعلی‌صفائی♥️] ━━═━━⊰❀♢❀⊱━━═━ @enghelabbii ━━═━━⊰❀♢❀⊱━━═━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا