eitaa logo
هشتادیای انقلابی😎🌠
1هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
2.8هزار ویدیو
15 فایل
♥️❁⇜دشمنـٰان‌انقلـٰاب‌بدانند،وقتۍمــٰا ازجانمــان‌گذشٺیم؛ دیگـࢪهیچ‌ࢪاھـۍبࢪاۍٺسلط‌بـࢪمـانداࢪند! -شہیدآوینۍ! +کپی با ذکر صلواتی برای سلامتی و ظهور امام زمان آزاده🌳💚☘ ❌تبادل نداریم...
مشاهده در ایتا
دانلود
دستی نداری تا بگیرم از زمین پاشی میشه دوباره باز علمدار حرم باشی؟ این‌بچه‌ها دیگه نمیخوان آب؛ تو رو میخوان میشه براشون باز سقاشی؟ وقتی خجالت میکشی شرمنده تر میشم سقا بدون دست هم سقاست باور کن تو چشم عباسم نبینم اشک غم باشه بی تو حسین تنهاست باور کن دریا تو دستاته برادر ممنون دستاتم علمدار چشمات پر از خون شد عزیزم دلتنگ چشماتم علمدار #تاسوعا #محرم #حضرت_عباس 🌹یا کاشف الکرب عن وجه الحسین 🌹اکشف کربی بحق اخیک الحسین #صلی_‌الله_‌علیک_‌یااباعبدالله @ya_aba_saleh_al_mahdi
Mahmoud Karimi - Ye Ghalb Mobtala To Sinast.mp3
15.48M
🏴سرم مال اباالفضله 🏴دل تنگم دنبال اباالفضله 🏴دلم مدیون چشماته 🏴لبم مهمونه دریاته 🏴دلِ زینب دلِ زهرا 🏴اسیر قد و بالاته #صلی_‌الله_‌علیک_‌یااباعبدالله #محرم #تاسوعا #حضرت_عباس #محمود_کریمی #تاسوعای_حسینی_تسلیت @ya_aba_saleh_al_mahdi
🏴جمال حق ز سر تا پاست عباس 🏴به یکتایی قَسم یکتاست عباس 🏴شب عُشاق را تا صبح محشر 🏴چراغ روشن دلهاست #عباس 🏴اگر چه زاده #ام_البنین است 🏴ولیکن مادرش #زهراست عباس #محرم #تاسوعا #حضرت_عباس #صلی_‌الله_‌علیک_‌یااباعبدالله @ya_aba_saleh_al_mahdi
هشتادیای انقلابی😎🌠
❤️قسمت سی‌وچهار: دلم پر بود. چند روز پیش هم سر دستکاری کردن دوز قرص هایش بحثمان شده بود. سرخود دردش
❤️قسمت سی‌وپنج: توی فامیل پیچیده بود که ربابه خانم و تیمور خان، دختر شوهر نداده اند، انگار خودشان شوهر کرده اند، بس که با ایوب مهربان بودند و مراعات حالش را می کردند. اوایل که بیمارستان ها پر از مجروح بود و نداشت، ایوب را نیمه بیهوش و با لباس بیمارستان تحویلمان می دادند. تاکسی آقاجون می شد اتاق ریکاوری، لباس ایوب را عوض می کردم و منتظر حالت های بعد از بی هوشیش مینشستم تا برسیم خانه. گاهی نیمه هشیار دستگیره ماشین را می کشید وسط خیابان پیاده می شد. آقاجون می دوید دنبالش، بغلش می کرد و بر می گرداند توی ماشین. 😔 مامان با اینکه وسواس داشت، اما به ایوب فشار نمی آورد. یک بار که حال ایوب بد بود، همه جای خانه را دنبال قرص هایش، گشت حتی توی کمد دو در قدیمی مامان. ظرف های چینی را شکسته بود. دستش بریده بود و کمد خونی شده بود. مامان بی سر و صدا کمد را برد حیاط تا اب بکشد. حالا ایوب خودش را به آب و آتش می زد تا محبتشان را جبران کند. تا می فهمید به چیزی احتیاج دارند حتی از راه دور هم آن را تهیه می کرد. بیست سال از عمر یخچال مامان می گذشت و زهوارش در رفته بود. بدون آنکه به مامان بگوید برایش یخچال قسطی خریده بود و با وانت فرستاد خانه ایوب فهمیده بود آقاجون هر چه می گردد کفشی که به پایش بخورد پیدا نمی کند، تمام را گشت تا یک جفت کفش مناسب برای آقاجون خرید. ☺️ ایوب به همه محبت می کرد. ولی گاهی فکر می کردم بین محبتی که به هدی می کند، با پسرها فرق دارد. بس که قربان صدقه ی هدی می رفت.👩 هدی که می نشست روی پایش ایوب آنقدر میبوسیدش که کلافه می شد، بعدخودش را لوس می کرد و می پرسید: -بابا ایوب، چند تا بچه داری؟ جوابش را خودش می دانست، دوست داشت از زبان ایوب بشنود: _من یک بچه دارم و دو تا پسر. هدی از مدرسه آمده بود. سلام کرد و بی حوصله کیفش را انداخت روی زمین ایوب دست هایش را از هم باز کرد: "سلام بانمکم، بدو بیا یه بوس بده" هدی سرش را انداخت بالا "نه،دست و صورتم را بشویم ،بعد" _نخیر، من این طوری دوست دارم، بدو بیا و هدی را گرفت توی بغلش مقنعه را از سرش برداشت. چند تار مو افتاد روی صورت هدی ایوب روی موهای گیس شده اش دست کشید و مرتبشان کرد. هدی لب هایش را غنچه کرد و سرش را فشرد به سینه ی ایوب "خانم معلممان باز هم گفت باید موهایم را کوتاه کنم." موهای هدی تازه به کمرش رسیده بود. ایوب خیلی دوستشان داشت، به سفارش او موهای هدی را میبافتم که اذیت نشوند. با اخم گفت: "من نمیگذارم، آخر موهای به این مرتبی چه فرقی با موهای کوتاه دارد؟ اصلا یک نامه می نویسم به مدرسه، می گویم چون موهای دخترم مرتب است، اجازه نمی دهم کوتاه کند. فردایش هدی با یک دسته برگه آمد خانه گفت: معلمش از دستخط ایوب خوشش آمده و خواسته که او اسم بچه های کلاس را برایش توی لیست بنویسد رسیدگی به درس بچه ها کار خودم بود. ایوب زیاد توی خانه نبود. اگر هم بود خیلی سختگیری می کرد. چند بار خواست به بچه ها بگوید همین که اولین غلط املایشان را دید، کتاب را بست و رفت. مدرسه ی بچه ها گاهی به مناسبت های مختلف از ایوب دعوت می کرد تا برایشان سخنرانی کند. را قبول نمی کرد، می گفت: "من که جانباز نیستم، این اسم را روی ما گذاشته اند، وگرنه جانباز است که جانش را داد" از طرف بنیاد، جانبازها را می برند و هر کدامشان اجازه داشتند یک مرد همراهشان ببرند. ایوب فوری اسم آقاجون را داد. وقتی برگشت گفت: "باید بفرستمت بروی ببینی" گفتم: "حالا نمیخواهم، دلم میخواهد وقتی من را میفرستی، برایم گاو بکشی، بعد برایم مهمانی بگیری و سفره بندازی از کجاااا تا کجااا" 😊 برایم پارچه آورده بود و لوازم آرایش. هدی بیشتر از من از آن استفاده می کرد، با حوصله لب ها و گونه هایش را رنگ می کرد و می آمد مثل عروسک ها کنار ایوب می نشست. ایوب از خنده ریسه می رفت و صدایم می کرد: "شهلا بیا این پدرسوخته را نگاه کن" هدی را فرستاده بودم جشن تولد خانه عمه اش. از وقتی برگشته بود یک جا بند نبود. می رفت و می آمد، من را نگاه می کرد. می خواست حرفی بزند، ولی منصرف می شد و دوباره توی خانه راه می رفت. + چی شده هدی جان؟ چی میخواهی بگویی؟ ایستاد و اخم کرد😠 _ من نوار میخواهم، دلم می خواهد برقصم. میخواهم مثل دوست هایم لاک بزنم. جلوی خنده ام را گرفتم: + خب باید در این باره با بابا ایوب حرف بزنم، ببینم چه می گوید. ایوب فقط گفت: "چشمم روشن" 😶 @noore_quran
11.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مقام حضرت عباس در اروپا 🔹در سال ۱۶۲۰میلادی برخی از مؤمنین مقداری از خاک مزار را برای تبرّک و طلب به بردند و... به کانال هشتادیای انقلابی بپیوندید🇮🇷 @enghelabii_80✌🏻😎✌🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ارمنی‌ها میان در خونت، بس که تو دردا رو دوا کردی😭 ... به کانال هشتادیای انقلابی بپیوندید🇮🇷 @enghelabii_80✌🏻😎✌🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بچه‌دار نمیشده، بهش بچه داده اینطوری تشکر میکنه😍 به کانال هشتادیای انقلابی بپیوندید🇮🇷 @enghelabii_80✌🏻😎✌🏻
🔻 هرچه می‌خواهی از آقاقمربنی‌هاشم بخواه. می‌گفت: «گر گدا کاهل بود تقصیر صاحبخانه چیست؟!» نسبت به ایجاد ارتباط و تمرکز در توسل به آقاقمربنی‌هاشم کوتاهی از ماست؛ والّا مگر می‌شود کسی با داشتن این بزرگوار پشت در بسته‌ی حوائج بماند. 🔸 اگر ما می‌مانیم معادلاتمان غلط است. اگر ما می‌مانیم نقطه‌های حل نشده‌ی ذهن ما، ما را دچار توهم کرده است. در دنیا و آخرت بگو «یا ابوالفضل». در دنیا و آخرت بگو «یا قمربنی‌هاشم». کارهای آقاسیدالشهدا دست این بزرگوار است. 🔹 الآن باب‌الحوائج آقاقمربنی‌هاشم است. هرکاری داری این پیوند را یادت باشد. اگر در بن‌بستی ماندی در اینکه این بزرگوار باب‌الحوائج است تردید نکن. راه کیفیت ارتباط را پیدا کن. 🔸 اگر سراغ آقا قمربنی‌هاشم رفتی درست رفتی. اما اگر نتیجه ندیدی، نتوانسته‌ای این ارتباط را برقرار کنی. آن را برقرار کن. هرجا بروی باید این مقدمه را حل کنی. ادب را نسبت به آقا قمربنی‌هاشم نگاه دار. 🔹 او فضیلت می‌خرد، خودش هم اهل فضیلت، ادب، وفا، ایثار و تعبد است. مخصوصاً نسبت به برادرش آقاسیدالشهدا خیلی غیرتی است. کد ۱۲۲۷۴ ┄┅═✧❁ااا❁✧ به کانال هشتادیای انقلابی بپیوندید🇮🇷 @enghelabii_80✌🏻😎✌🏻
محمد علیزاده_ خدای احساس.mp3
3.83M
سلام آقا سلام خدای احساس درمون درد من حضرت عباس صد دفعه گفتمو دوباره میگم آقای من آقای خوب دنیاست عموی بچه‌ها نجاتم بده یه قدری مهربونی یادم بده سایه‌تو از روی سرم برندار صدات که می‌زنم جوابم بده خدای احساس نجاتم بده جوابم بده به کانال هشتادیای انقلابی بپیوندید🇮🇷 @enghelabii_80✌🏻😎✌🏻