5.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌼ولادت با سعادت حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) و روز پاسدار مبارک
از طرف کانون شهید عباس دانشگر شهرستان مرودشت
#رفیق_شهیدم
#شهید_عباس_دانشگر
📱@enqelabi_taraz_57
✍ #متن_ارسالی
.
پاسدار بودی و فهمیده اندیشه امام حسین(علیهالسلام)
آگاهانه انتخاب کردی
شجاعانه جنگیدی
و مظلومانه شهید شدی
🌷🌷🌷
تو پاسدار بودی از مکتب امام حسین(علیهالسلام)
حرکت کردی و
و به امام حسین (ع) پیوستی
پاسدار یعنی...
عباس شهیدم🌷🌷🌷
ای پاسدار حریم عشق🌷🌷🌷
نمیتوان بینام و یاد تو در فرهنگ لغت این سرزمین به مفهوم دفاع رسید.
# امام_حسین(علیهالسلام)
#شهید_عباس_دانشگر
#روز پاسدار
📱@enqelabi_taraz_57
📸دو تصویر ناب شهید عباس دانشگر عزیز که امشب به مناسبت شب میلاد حضرت اباعبدالله الحسین(علیهالسلام) و در آستانه روز پاسدار، برای اولین بار در فضاي مجازي منتشر میگردد.
#ولادت_امام_حسین(علیهالسلام)
#روزپاسدار
#شهید_عباس_دانشگر
📱@enqelabi_taraz_57
6.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
- فرازی از وصیت نامه:
شهید شهادت را به چنگ می آورد راه درازی را طی میکند تا به آن مقام می رسد اما من چه!|✍🏻
#شهید_عباس_دانشگر
#مدافع_حرم
📱@enqelabi_taraz_57
6.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌼 من شوق رسیدن به قدم های تو هستم"
🌺 یک شهر دلش رفت که من دل به تو بستم"
تولدت مبارک داداش عباس🎂❤️🌸
#جوان_مومن_انقلابی
#شهید_عباس_دانشگر
📱@enqelabi_taraz_57
29.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام به عاشقان شهدا
حالا که سالروز تولد داداش عباس هست بیاید یکم از مهربانی ها و دلسوزی هایی که داداش عباس در حق ما کرده رو جبران کنیم.
ما که تا الان هیچ کاری نکردیم ولی داداش عباس انقدر هوای مارو داره حالا فکرش بکنید توی روز تولدش یک کار خوب به نیت شهید انجام بدیم ببینید چیکار میکنه برامون😍
پیشنهاد من اینه توی سالروز تولد داداش عباس یک کار خوب به نیت ایشون انجام بدیم البته پیشنهاد من گرفتن روزه به نیت داداش عباس توی روز تولد ایشون هست البته کسایی که شرایط ندارن میتونن یک کار خوب حالا هرچی میتونه باشه انجام بدن تا دل داداش عباس شاد کنن.
#انجام یک کار خوب[روزه] به نیابت از شهید🌹
#بهترین داداش دنیا😊
#تولدت مبارک💚
#جوان_مومن_انقلابی
#شهید_عباس_دانشگر
#تولدشهید 🌹
📱@enqelabi_taraz_57
هر چی گشتم زیر گنبد ِکبود ،
تو رفاقت کسی مثل ِ شهدا نبود :))
#شهید_عباس_دانشگر🕊
📱@enqelabi_taraz_57
✅ برشی از دل نوشته و
وصیتنامه شهید
🔺#طرح_فلسطین
💠
#به_نیت_رفیق_شهیدم
#شهید_عباس_دانشگر
#فلسطین
#غزه
#اسرائیل_باید_محو_شود
#ישראל_צריכה_להימחק_מע
#مرگ_بر_اسرائیل
🇮🇷🇵🇸🇸🇾🇱🇧🇾🇪🇮🇶
مجموعه جدید خاطرات و محبتهای شهید عباس دانشگر
💠 آقای سرتیپی از استان سمنان
✍
افتخار هملباسی با شهیدانی چون عباس، مدالی بود که از مکتب سرخ شهادت، از تشنهلب کربلا، حضرت اباعبدالله الحسین (علیهالسلام)، دریافت کرده بودم. لباس مقدس سپاه، نماد تعهد، ایثار و گامنهادن در مسیری بود که با خون پاک شهیدان آبیاری شده است. در ادامهی این راه، برای رسیدن به آرمانهایم، تصمیم به خدمت در دانشگاه تربیت پاسداری امام حسین (علیهالسلام) گرفتم؛ جایی که عباس نیز خدمت میکرد؛ جایی که شبها در محوطهی رژه، با نظم و تلاش، میدوید و ورزش میکرد؛ مکانی که سه شهید گمنام، همچون مرواریدهای ناب، در آن آرمیده بودند. او با قرائت زیارت عاشورا پیش از نماز صبح، با یکی از شهدای گمنام، همان رفیق شهیدش، اُنس دیرینه داشت. من نیز آرزو داشتم در محیطی تلاش کنم که رفیق شهیدم، عباس دانشگر، در آن توفیق خدمت یافته بود.
قلب بیقرارم در جستجوی آرامشی بود که تنها در سایهی خدمت به مردم و جامعهام معنا مییافت. با اشتیاق، پیگیر کارهای انتقالیم بودم؛ اما هر بار با دری بسته مواجه میشدم. گویی تقدیر، آزمونی دیگر برای صبر و توکلم رقم زده بود. در این میان، وسوسههایی به سراغم میآمد: شاید وقتم را تلف میکنم؛ شاید این انتقال هرگز اتفاق نیفتد؛ شاید بهتر است دست از تلاش بردارم و به همین شرایط عادت کنم. اما نمیتوانستم؛ این انتقال، فقط یک تغییر شغلی نبود؛ بلکه فرصتی بود برای بهتر شدن، برای نزدیکتر شدن به آرمانهایم.
به لطف خداوند متعال، ایمانم به وعدههای الهی، همچون سپری محکم، در برابر این وسوسهها از من محافظت می کرد.
مثل همیشه، به خدا توکل کردم. یاد گرفته بودم که گاهی برای وصلشدن به پروردگار، نیازمند واسطههایی هستیم که خودشان نزد خدا منزلت و آبرو دارند. چه کسی بهتر از عباس، رفیق شهیدم؟ کسی که با لبخندش قلبم را تسخیر کرده بود و با نگاهش، مرا به ادامهی درست زندگی امیدوار میساخت.
توفیقی دست داد تا سر مزارش حاضر شوم. وقتی وارد محوطهی مزار شدم، عطر گلاب تمام فضا را پر کرده بود و حس سبکی و رهایی به من میداد. انگار تمام غصهها و دلنگرانیهایم در همان لحظه از وجودم رخت بر بستند. در کنار مزار مطهرش زانو زدم و با لحنی دوستانه گفتم: «رفیق، گرفتار شدهام. میدانی که چقدر به این انتقالی نیاز دارم. به یاریات محتاجم، عباس جان»
کمتر از یک هفته بعد رؤیای مهمی دیدم: در دشتی وسیع و بیانتها، در فضایی سرشار از برکت و آرامش، در اردوی راهیان نور بودم؛ همان سرزمین عشق، همان جایی که خاکش متبرک به خون شهداست. نخلهای سوختهاش، شاهد نوای «اللَّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ» جوانانی بود که الگوی خود را حضرت علیاکبر (علیهالسلام) قرار داده بودند.
در آن فضای آکنده از شور و معنویت، ناگهان عباس را دیدم؛ با شلوار نظامی و پیراهن سفیدی که بر تن داشت، با چهرهای نورانی و زیبا، با همان لبخند دلربایش، با من حرف زد و اطمینان خاطر داد که انتقالم به دانشگاه امام حسین (علیهالسلام) درست خواهد شد.
همان جا، در اعماق وجودم، متوجه شدم که حاجتم را گرفتهام. آرامش، تمام وجودم را فراگرفت. بعد از نماز صبح دوباره خوابیدم. ناگهان با صدای زنگ گوشی همراهم از خواب پریدم. ساعت حدود ۸ صبح بود. صاحب صدا از آنسوی خط خود را معرفی کرد: «من مسئول نیروی انسانی دانشگاه امام حسین (ع) هستم… آقای سرتیپی، خدا را شکر، با درخواست انتقالتان به دانشگاه موافقت گردید»
انگار دنیا را به من داده بودند. لحظهای زبانم بند آمد و نتوانستم چیزی بگویم. انگار باری سنگین از روی دوشم برداشته شده بود. در آن لحظه، فقط یک چیز در قلبم گذشت: «خدایا شکرت که حواست بهم هست» فهمیدم که عباس واسطهی این خیر محضر اهلبیت (علیهمالسلام) شده است. دعا و نگاه عباس، قفلها را گشوده و مسیرم را هموار کرده بود. اشک شوق، پهنای صورتم را پوشاند. تپش قلبم را با تمام وجودم حس میکردم. باورش سخت بود؛ اما یقین پیدا کردم که شهدا زندهاند و یاریمان میکنند.
این تجربه، درسی بزرگ به من آموخت: هیچگاه از درگاه الهی ناامید نشوم و همواره به واسطههایی که نزد او آبرو دارند، متوسل شوم. فهمیدم که رفاقت با شهدا، نوری است که مسیر زندگی را روشن میکند و دستی است که در لحظات سختی، یاریرسان ما خواهد بود. از آن روز به بعد، هرگاه در زندگی با مشکلی روبرو میشوم، با سعی و تلاش و پیگیری، در صدد رفع آن هستم و پس از آن، برای شهید عباس دانشگر، هدیهای معنوی میفرستم و از او میخواهم که دستم را بگیرد.
میدانم که با توکل به خداوند متعال، توسل به اهلبیت (علیهمالسلام) و عنایت شهدا، اگر به صلاح ما باشد، گره از کارها باز خواهد شد.
📗
نویسنده: مصطفی مطهرینژاد
#خاطرات_جدید
#شهید_عباس_دانشگر
📱@enqelabi_taraz_57
ماه #محرم که فرا میرسید پیراهن مشکی به تن میکرد و چفیه سبز رنگی به گردن میانداخت، #شورحسینی او را به هیئت میکشاند.
می توان عشق و محبت او به #سیدالشهداء (ع) را در چهره اش دید اما او به شور اکتفا نمیکرد. به هیأتی میرفت که بار علمی و معنوی بیشتری داشته باشد.
کنار دوستانش مینشست و سینه زنی که شروع میشد، عاشقانه سینه میزد.
#شهید_عباس_دانشگر
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
📱@enqelabi_taraz_57
ماه #محرم که فرا میرسید پیراهن مشکی به تن میکرد و چفیه سبز رنگی به گردن میانداخت، #شورحسینی او را به هیئت میکشاند.
می توان عشق و محبت او به #سیدالشهداء (ع) را در چهره اش دید اما او به شور اکتفا نمیکرد. به هیأتی میرفت که بار علمی و معنوی بیشتری داشته باشد.
کنار دوستانش مینشست و سینه زنی که شروع میشد، عاشقانه سینه میزد.
#شهید_عباس_دانشگر
#امام_حسین
#وعده_صادق
#مرگ_برآمریکا
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
📱@enqelabi_taraz_57