eitaa logo
انتخابات مدیا
6.9هزار دنبال‌کننده
185 عکس
39 ویدیو
178 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
خودت انتخاب کردی... مجموعه پادکست ویژه - شماره ۱ https://eitaa.com/joinchat/3976659619Cf8c5113b71
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فتوکلیپ انتخابات - شماره ۲
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فتوکلیپ انتخابات - شماره ۴
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فتوکلیپ انتخابات - شماره ۵
انتخاب قورررئیس! قورباغه ها تو خونه هاشون خواب بودن که یکهو صدای غُرغُرِ قوربابا، بلند شد. _قوررررر! افتضاحه! داغونه! از این بدتر نمیشه! قورباغه های برکه به غرغرهای قوربابا عادت داشتند، اما غوکا کوچولو از خواب پرید و با چند تا پَرش بلند، خودش رو به قوربابا رسوند. _ قورباباجونم چی شده!؟ _ بچه جوووون، برو و قوربابا رو به حال خودش بگذار! وای پاهام! ااااای زانوام! چه دردی میکنه! دیگه نمیتونم بپرم! وقتی میپرم زانوم از ده جا در میره بابا! غوکا کوچولو به دور و برشون نگاه کرد تا شاید بفهمه چرا قوربابا انقدر ناراحته و غُر میزنه! _عه قوربابا میخواستین از رو اين تپه بپرین؟!وای چقدرم بوی بدی میده! _ تپه نیست ک باباجان! قُلُمبه ی دِقِّه! مایه ی دردسره! کوهِ آشغاله، یکی نیست بگه آخه کی این همه آشغالو اینجا ریخته! قوربابا کلی غرغر دیگه هم کرد اما غوکا کوچولو فقط گوش داد و هیچ چی نگفت. به قوربابا کمک کرد تا از تپه رد بشه. خودشم به خونه برگشت تا صبحانه بخوره.‌ _ ابجی قوووررررناز! صدای قوربابا رو شنیدی!؟ خیلی شاکی بود! بیچاره پشتِ یک تپه آشغال گیر کرده بود و راهش بسته شده بود.‌ _ داداش قوووری! تو بار اوله که این‌ حرفها رو میشنوی! اما من خیلی وقته میدونم که قوربابا اصلا از تمیزی برکه راضی نیس. _ خب کی اون همه اشغالو اونجا ریخته؟ _ داداش قوووورجون، خب معلومه همه این برکه نشین ها دیگه، پس کی؟! پروانه ها، سنجاقک ها، پرنده ها، قورباغه ها و اوووه، خیلی های دیگه... _ وااای خب حالا کی باید اونا رو جمع کنه؟! _ قوربابا هم از همین ناراحته، اونی که رییس برکه اس باید یک فکری بکنه! _ قووور قووور، رییس برکه! اولین باره میشنوم! کلی سوال درباره رییس برکه دُورِ سر غوکاکوچولو می چرخید. رفت پیش مامان و باباش که روی برگ های نیلوفر نشسته بودن و برای ناهار، پشه ریزه می گرفتن. پرسید: _ باباقورقور! مامان قورقور! میگم رئیس برکه کیه!؟ _ قووور پسرم، رئیس این برکه، بوفو بوفوه. یه وزغِ خیلی گُنده و پرزور! _ بوفو بوفو کجاست!؟ چکار میکنه!؟‌ _ ما که خیلی وقته اونو این طرف ها ندیدیم! از وقتی رییس شد، چند تا قورباغه درختی رو مامور کرد که از بالای درخت ها حواسشونو به برکه بدن! ولی اونها هم صبح تا شب به فکر خودشونن. با برکه کاری ندارن. غوکا کوچولو خیلی دلش می‌خواست رییس رو ببینه. پُرسون پُرسون رفت تا خونه بوفو بوفو؛ اما هر چی صدا کرد جوابی نشنید. یکهو صدای بامزه ای از زیرِ یک لاکِ گنبدی بیرون اومد: _ سلام فسقلی! بوفو بوفو رو میخوای!؟ چکارش داری؟! _ سلام عمو لاک پشت! ارررره اره! آخه اون رئیس ماست! میخوام باهاش حرف بزنم! _ اون سَفَره!‌ حالا حالاها هم بر نمیگرده! اخرین باری که یادم میاد، کُلی کوفته کِرمی از سنجاقک ها گرفت و به ماهی ها داد تا راضی شون کنه قایقِ نیلوفریشو دور تا دورِ برکه بچرخونن! الانم معلوم نیست کدوم طرف، پیِ خوشگذرونیِ خودشه! غوکا کوچولو با ناراحتی به خونه شون برگشت. خیلی فکر کرد و تصمیمِ خوبی گرفت. فردا صبح، صدای قوووورِ گنده ای توی برکه پیچید. چیزی نگذشت تا لاک پشت ها، سنجاقک ها، پروانه ها، قورباغه ها و همه برکه نشین ها با ترس و نگرانی دورِ هم جمع شدند. اخه فکر کردند بوفو بوفو اومده. غوکا کوچولو از توی شیپورِ خَطَر فریاد زد: مامان ها! بابا ها! بوفو بوفو از این جا رفته تا گردش کنه و قوربابا نمیتونه از روی تپه های آشغال بپره! همه اش تقصیرِ بوفو بوفوه! قور و قور اهالی برکه بلند شد. _ وا! این حرف ها به یک قورباغه کوچولو نیومده! خانم قورقور، اقاقورقور! نمیخواین به بچه تون چیزی بگین؟! چرا این وقتِ صبح، ما رو از خواب پرونده و مزاحم مون شده؟! قوربابا لرزون لرزون از راه رسید و گفت‌: _ به نوه کوچولوی من کاری نداشته باشین! خب راست میگه. همه اش تقصیرِ شماست که از هیکلِ گنده اون بوفو بوفو ترسیدین و هیچ چی بهش نگفتین. اخه رییسِ بیکار به چه درد می‌خوره!؟ تازه الان کجاس؟! _ قوربابا راست میگه! اگه بوفو بوفو هیچ کاری نکنه و فقط چون گُنده اس، ازش بترسیم، تپه آشغالی روز بروز بزرگتر میشه. بهتره به فکر انتخاب یه رییس دلسوز و زرنگ باشیم که اهالی برکه هم به حرفش گوش بدن! غوکا کوچولو از خوشحالی چند بار بالا و پایین پرید و گفت: _ اخ جووون! پس قراره یک قووووررئیسِ خوب داشته باشیم. https://eitaa.com/joinchat/3976659619Cf8c5113b71