eitaa logo
انتشارات صریر
136 دنبال‌کننده
552 عکس
76 ویدیو
2 فایل
ناشر تخصصی دفاع مقدس فروشگاه : تهران-خیابان انقلاب-بین دوازده فروردین و فخر رازی پلاک۱۲۶۶ تلفن ۰۲۱۶۶۹۵۴۱۰۸ خرید کتاب اینترنتی sarirpub.ir فروشگاه : @shop_sarir ارتباط با ما‌ @defaae_moghaddas
مشاهده در ایتا
دانلود
انتشارات صریر
#چاپ_ششم منتشر شد ... 📖 عصمت ✍️ نوشته‌ی سیده رقیه آذرنگ 📚انتشارات صریر 🌐ادامه مطلب و خرید اینترن
📚🇮🇷برشی از کتاب "عصمت" به قلم سیده رقیه آذرنگ بمناسبت سالگرد رحلت بنیانگذار جمهوری اسلامی، امام‌خمینی(ره) 🖤عصمت، عاشق امامش بود🖤 ▪️راوی مادر شهید عصمت پورانوری: تابستان بود. هر چه صدایش زدم جواب نمی داد. در هال را باز کردم. ديدم نشسته و در دفترش مطلب مي نويسد. صدايش زدم، عصمت، جواب نداد، دوباره بلندتر گفتم: عصمت بازم چيزي نگفت. با عجله رفتم کنارش و گفتم: «دختر پس حواست کجاست! » تازه گفت: «چي شده؟ » گفتم: «هيچي! ميدوني چندبار صدات زدم. » سخنراني امام پخش می شد. به صورتش نگاه کردم. از شدت گرما زرد و بي‌حال شده بود. ولي بازم مي‌نوشت و به حرفهاي من گوش مي‌داد. با عصبانيت گفتم: «رنگ روي خودت رو ديدي؟ براي چي اينقدر خودت رو اذيت ميکني؟» گفت: «مادر يه لحظه صبر کن چرا ناراحت ميشي؟» گفتم: «ناراحت تواَم؟ تو به فکر سلامتي خودت نيستي؟» با همان ادب هميشگي اش همين طور که داشت می‌نوشت، سرش را بلند کرد و گفت: «مغز من خيلي جا داره حالا حالا ها پر نميشه، من می‌نويسم که حرف الهي ياد بگيرم. » کنارش نشستم تا سخنراني امام تمام شد. گفتم: «بلند شو بريم پشت بام هواي اينجا خيلي گرم شده. » گفت:«مادر تو برو اذيت نشي، خودم ميام. بايد اين نوشته‌ها رو چند بار بخونم که نکنه کلمه يا حرفي از سخنان امام عزيزم جابه جا بشه. آخه اين حرفهاي با ارزش بايد تو رگ و خونم جاري بشه.» برگرفته: از 📖کتاب "عصمت" خاطرات شهیده عصمت پورانوری. 🖋نویسنده: سیده رقیه آذرنگ 🌐ادامه مطلب و خرید اینترنتی 👇 https://sarirpub.ir/product/عصمت @entesharat_sarir