eitaa logo
⚡️ݥعڔڣٺ ۏ زݩــ❣ـ.ڋڱے إښــݪأݥے
1.5هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
1.9هزار ویدیو
247 فایل
🔻 با ما همراه باشید با 🔻 🔸بشارت های آخرالزمانی و مهدوی 🔸تحلیل های سیاسی و منطقه ای ارتباط با خادم کانال : به صورت ناشناس 👇👇 http://payamenashenas.ir/entezaar313yaar به صورت مستقیم 👇👇 @Sarbaze_eslam
مشاهده در ایتا
دانلود
◾️خدایا تو را به رحمت ات قسم زندگی مان را به گوشه چادری پیوند بزن، که فردای قیامت به برکت نامش، شفیع ما باشـد #سلام_روزتون_متبرک_به_دعای #مادرمون_خانم_فاطمه_زهرا_س @entezaar313 ⚡️ݥعڔڣٺ ۏ زݩــ❣ـ.ڋڱے إښــݪأݥے🌈
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽ ﻋﻤﺮےسٺ ڪﻪ ﺩﺭ ﺳﻮﺯ ﻏﻢ ﻓﺎطمہ هستے ﺩﻟﺴﻮختہ‌ے ﻋﻤﺮ ڪمِ ﻓﺎطمہ هستے ﻣﻦ ﻣﻄﻤﺌﻨﻢ ﺭﻭﺯ ﻇﻬﻮﺭٺ ﺍﻭل ﺩﺭ ﻓڪﺮ ﺑﻨﺎے ﺣﺮﻡ ﻓﺎطمہ هستی آجرڪ_الله_یا_صاحب_زمان_عج😭 تعجیل در ظهور پنج #صلوات اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ @entezaar313 ⚡️ݥعڔڣٺ ۏ زݩــ❣ـ.ڋڱے إښــݪأݥے🌈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جـایِ سیلی بـر رُخ مـاهت نشست بشڪند دستی ڪه بازویت شڪست تـا قیامت مورد لـعـن خـداست آن ڪه راهت را میـان ڪوچه بـست فرا رسيدن ایام شهادت ام ابيها حضرت فاطمه زهرا(س) تسليت باد🏴 #ایام_فاطمیه_تسلیت_باد @entezaar313 ⚡️ݥعڔڣٺ ۏ زݩــ❣ـ.ڋڱے إښــݪأݥے🌈
نریمانی . مرو یار جوونم.mp3
7.34M
#سیدرضانریمانے🎤 نرونرو‌نرومادرسآدات توقرارمنۍزهراکس‌وکارمنۍ توخودت‌گفـتۍ‌همیشه‌غمخوارمنے(: #فاطمیه 😔😔😔😔😔😔 @entezaar313 ⚡️ݥعڔڣٺ ۏ زݩــ❣ـ.ڋڱے إښــݪأݥے🌈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣️✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍂🌺 ✨ ❣﷽❣ 63 🔹🔶🔹🔶🔹 استاد پناهیان: مودبانه سر نماز ایستادن، یعنی چی؟ سروقت نماز خوندن . مودبانه سر نماز ایستادن یعنی چی؟ قرائت درست داشتن. ✅🌺 مودبانه سر نماز ایستادن یعنی درست نماز خوندن . ✅مستحبات حداقلی نماز رو رعایت کردن . بابا ، یواش ، هووووول نباش ، میخوای نخونی ، نخون . 😒 میخوای به اهل عالم اعلام کنی که این خدا ، کسی نیست که لازم باشد من به او احترام بذارم ، ❌🔴⛔️😐😑 اومدی بندگی کنی در خونه ی خدا ؟ یا خدا رو خراب کنی . خدا میگه من که گفتم دلت و برا من بیار اما دل به این سادگیا گیر نمیاد . دلت در میره پس بدنت و بیار ، نترس ، اذیتت نمیکنم . ❤️😢 حالا ماها که تو مرحله ی اولیم ان شاءالله اگر خدا خواست ، شبهای بعد نماز مودبانه رو یه قدم بریم جلوتر ، به نمازای خوشگلتریم میرسیم . ولی فعلا نماز مودبانه. ✅🌸✅❤️ ... 🌸الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌸 @entezaar313 ⚡️ݥعڔڣٺ ۏ زݩـ❣️.ڋڱے إښـݪأݥے🌈 ✨ ✨🍃🌺 ✨⭐️🍂 ❣️✨✨✨✨
namazz63.mp3
3.5M
63 ✍ نماز باید به روحت قدرت بده! جوری که راحت،همه خستگیهای بدنت رو بگیره❗️ برای رسیدن به لحظه باشکوه تولد نو، آماده باش @entezaar313 ⚡️ݥعڔڣٺ ۏ زݩــ❣ـ.ڋڱے إښــݪأݥے🌈
4_5985791316506706634.mp3
3.5M
🔊 #کلیپ_صوت_مذهبی 💽 خدا بی قرار چه کسانی است؟ 🎤 #حاج_آقا_ماندگاری 👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی 🎧 گوش کنید و نشر دهید 📡 @entezaar313 ⚡️ݥعڔڣٺ ۏ زݩــ❣ـ.ڋڱے إښــݪأݥے🌈
🌺🍃🎉🎊‌∝∝🎀∝∝🎊🎀 🍃🌸✨ 🎉✨🌺 🎊 🎀 ❣﷽❣ 🌹🌴 🌴🌹 😘 ⃣ مليكا از جا برمى خيزد و به سوى پنجره مى رود، نگاهى به آسمان مى كند. چشمانش به ستاره روشنى خيره مى ماند. او با خود سخن مى گويد: بار خدايا! مرا براى چه برگزيده اى؟ بين اين همه مسيحى كه در اين سوى جهان بى خبر و غافل زندگى مى كنند مرا انتخاب كردى تا به دست بانويم فاطمه(ع) مسلمان بشوم. اين چه سعادت بزرگى است! او بى اختيار به سجده مى رود تا خدا را شكر كند. او منتظر است تا شب فرا برسد و محبوبش به ديدارش بيايد. نسيم میوزد و بوى بهشت مى آيد. حسن(ع) به ديدار مليكا آمده است. ــ آقاى من! دل مرا اسير محبّت خود كردى و رفتى! ــ اگر من به ديدارت نيامدم براى اين بود كه تو هنوز مسلمان نشده بودى، بدان كه هر شب مهمان تو خواهم بود. از آن شب به بعد هر شب، حسن(ع) به ديدار مليكا مى آيد. مليكا در خواب او را مى بيند و با او سخن مى گويد. كم كم مليكا مى فهمد كه حسن(ع)، امام است، او با مقام امام آشنا مى شود و مى فهمد كه خدا همه هستى را در دستِ امام قرار داده است. حالِ مليكا روز به روز بهتر مى شود، خبر به قيصر مى رسد. او خيلى خوشحال مى شود. مليكا ديگر با اشتها غذا مى خورد و بعد از مدّتى سلامتى كامل خود را به دست مى آورد. او هر شب محبوب خود را مى بيند، اگر چه اين يك رؤياست; امّا شيرينى آن، كمتر از واقعيّت نيست. او تمام روز منتظر است تا شب فرا برسد و به ديدار آفتاب نائل شود. روزها مى گذرد و او در انتظار وصال است.24 * * * امشب فكرى به ذهن مليكا مى رسد، او بايد حرف دلش را به حسن(ع) بگويد. او تا كى مى خواهد در هجران بسوزد؟ بايد از محبوبش بخواهد كه او را پيش خود ببرد. رؤياى امشب فرا مى رسد، حسن(ع) به ديدار او مى آيد. مليكا سر به زير مى اندازد و آرام مى گويد: ــ آقاى من! از همه دنيا ديدار شما مرا بس است; امّا مى خواهم بدانم كى در كنار شما خواهم بود؟ ــ به زودى پدربزرگ تو، سپاهى را براى مبارزه با لشكر اسلام مى فرستد. گروهى از كنيزان همراه اين سپاه مى روند. تو بايد لباس يكى از اين كنيزان را بپوشى و خودت را به شكل آنها در آورى. ــ سرانجام اين جنگ چه مى شود؟ ــ در اين جنگ، مسلمانان پيروز مى شوند و همه سربازان و كنيزان رومى اسير مى شوند. مسلمانان، كنيزان رومى را براى فروش به بغداد مى برند. وقتى تو به بغداد برسى من كسى را به دنبال تو خواهم فرستاد. تو در آنجا منتظر پيك من باش! مليكا از شوق بيدار مى شود. اكنون او بايد پاى در راه بنهد و به سوى محبوب خود برود. به راستى او چگونه مى تواند از اين قصر بيرون برود؟ مليكا فكر مى كند، به ياد يكى از كنيزان قصر مى افتد كه سال هاست او را مى شناسد. مليكا مى تواند به او اعتماد كند و از او كمك بخواهد. مليكا با كنيز قصر صحبت كرده است و قرار شده كه او براى مليكا لباس كنيزها را تهيّه كند. همه چيز با دقّت برنامه ريزى شده است. خبر مى رسد كه سپاه روم به سوى سرزمين هاى مسلمانان مى رود، همه براى بدرقه سپاه در ميدان اصلى شهر جمع شده اند. قيصر پرچم سپاه را به دست يكى از بهترين فرماندهان خود مى دهد و براى پيروزى او دعا مى كند. سپاه حركت مى كند امّا مليكا هنوز اينجاست. تو رو به مليكا مى كنى و مى گويى: ــ مگر قرار نبود كه همراه آنها بروى؟ ــ صبر داشته باش. من فردا از شهر خارج خواهم شد. امروز نمى شود، همه شك مى كنند. فردا فرا مى رسد. مليكا هوسِ طبيعت كرده است و مى خواهد به دشت و صحرا برود. او با همان كنيز مورد اطمينان از قصر خارج مى شود. چند سواره نظام آماده حركت هستند. آنها حركت مى كنند، مليكا راه ميان برى را انتخاب مى كند تا بتواند زودتر به سپاه برسد. آنها با سرعت مى روند. نزديك غروب مى شود، سپاه روم در آنجا اتراق كرده است. مليكا مى خواهد سپاه روم را ببيند و سربازان را تشويق كند. او ابتدا به خيمه كنيزان سپاه مى رود. آنها مشغول آشپزى هستند. حواسشان نيست. باور نمى كنند كه دختر قيصر روم به اين بيابان آمده باشد. مليكا داخل خيمه اى مى شود و سريع لباسى را كه همراه دارد به تن مى كند. ديگر هيچ كس نمى تواند او را شناسايى كند. او شبيه كنيزان شده است. او از خيمه بيرون مى آيد، يكى از كنيزان صدايش مى زند كه در آشپزى به او كمك كند. هوا ديگر تاريك شده است. چند سربازى كه همراه مليكا بودند خيال مى كنند كه مليكا امشب مى خواهد در اينجا بماند. ... ✨🌺الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌺✨ @entezaar313 ⚡️ݥعڔڣٺ ۏ زݩـ❣️.ڋڱے إښـݪأݥے🌈 🎀 🎊 🎉✨🌺 🍃🌸✨ 🌺🍃🎉🎊∝∝🎀∝∝🎊🎀
▪️بشکند پای کسی که لگدش سنگین بود ▪️تا که زد سلسله ی آل عبا ریخت به هم... ◾️ثلث سادات میان در و دیوار افتاد ▪️نسل سادات به یک ضربه ی پا ریخت به هم... 🏴لعنت الله علی قوم الظالمین🏴 @entezaar313 ⚡️ݥعڔڣٺ ۏ زݩــ❣ـ.ڋڱے إښــݪأݥے🌈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 تفسیر بسیار زیباااا سوره نور در #شأن_حضرت_زهرا_سلام_الله 🎤 استاد رائفی پور 📣📣لطفاً حتماااا دانلود کنید و این کلیپ زیبا را از دست ندهید و تا میتوانید نشر دهید . @entezaar313 ⚡️ݥعڔڣٺ ۏ زݩــ❣ـ.ڋڱے إښــݪأݥے🌈
4_6032743306281092106.mp3
5.28M
▫️فرزندان کوثر، سادات زمین اند... و سرور سادات، چشم به راه روزی است که با زلال کوثر، زمین مرده را احیا کند. #روضه_مادر #محفل_فاطمی @entezaar313 ⚡️ݥعڔڣٺ ۏ زݩــ❣ـ.ڋڱے إښــݪأݥے🌈
4_435750524105523510.mp3
5.16M
❣ #سه_شنبه_هاے_جمڪرانی همہ هسٺ آرزویـم ڪہ ببینـم از تـو رویـی 😍 دعاے #توسل امشب فراموش نشود❤️ #اللﮩـم_عجـل_لولیڪ_الفـرجــ 🎤 حاج مهدی میرداماد @entezaar313 ⚡️ݥعڔڣٺ ۏ زݩــ❣ـ.ڋڱے إښــݪأݥے🌈
─═इई 🍃🌸🍃ईइ═─ #تهمت تو را بالا نمی‌برد، #غیبت به تو آرامش نمی‌هد، #دروغ کار تو را حل نمی‌کند، #ربا به مالت برکت نمی‌دهد، #فحش تو را کول نشان نمی‌دهد … فقط #راستی @entezaar313 ⚡️ݥعڔڣٺ ۏ زݩـ❣️.ڋڱے إښـݪأݥے🌈
💫خدایا... ⭐️امشب ڪوله پشتی ما را پرڪن از آرزوهای زیبا 🌙و دوست داشتنی ... ⭐️تا صبح فردا خندان باشیم 🌙و از غم و اندوه جدا باشیم🙏 ☘آمین☘ 💫 #شبتون_بخیر💫 @entezaar313 ⚡️ݥعڔڣٺ ۏ زݩـ❣️.ڋڱے إښـݪأݥے🌈
🌸صبحتون پرخیر وبرکت 🌼روزتون به زيبايى اسماء خدا 🌺روزتون به زيبايى خورشيد 🌸روزتون به زيبايى آسمان 🌼روزتون به زيبايى صداى پرندگان 🌺 #سلام_روزتون_بخير_و_شادى @entezaar313 ⚡️ݥعڔڣٺ ۏ زݩــ❣ـ.ڋڱے إښــݪأݥے🌈
❣ #سلام_امام_زمانم ❣ #أین_منتقم_الزهراء؟😭 من مهدی ام در دست تیغ انتقامم مادربه قبر مخفی ات بادا سلامم #عرض_تسلیت_آقا_جان تعجیل درظهور پنج #صلوات ✿ @entezaar313 ⚡️ݥعڔڣٺ ۏ زݩــ❣ـ.ڋڱے إښــݪأݥے🌈
▪️ سوزنده تر از داغ تو، داغی نَبُود پژمرده تر از تو، گل به باغی نبود ▪️ روشنگر دل هایی و اما افسوس بر گمشده قبر تو، چراغی نبود #شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا_س_تسلیت_باد @entezaar313 ⚡️ݥعڔڣٺ ۏ زݩــ❣ـ.ڋڱے إښــݪأݥے🌈
کربلایی_جواد_مقدم_از_چه_مادر_سر.mp3
5.3M
🏴از چه مادر سر تو بر زانو گرفتی 😭😭😭 🔊کربلایی جواد مقدم دلت💔 شکست برای ظهور مهدی 🙏دعا کن @entezaar313 ⚡️ݥعڔڣٺ ۏ زݩــ❣ـ.ڋڱے إښــݪأݥے🌈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣️✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍂🌺 ✨ ❣﷽❣ 64 استاد پناهیان؛ ⭕همه اهل جهنم بوی بهشت به مشامشان میرسه به جز متکبرین ، ❌متکبرین تو جهنم هم بوی بهشت به مشامشون نمیرسه . یه در جهنم داره فقط مخصوص متکبرین اونا جای ویژه جهنم میرن . ❌آقا میگه بذار اول من به بچم اصول عقاید یاد بدم ،بعدا نماز خون میشه 🤔 صبر کن آقاااا ، شما از هفت سالگی اول بچه ت و وادار کن به نماز خوندن ، ✅🌺 نماز که خوند ، قلبش و عقلش سالم میشه ، بعد تازه میتونه بفهمه این خدا یعنی چی ؟ ✅🌺 میگه بچه که هنوز اصول عقاید زیاد نمیفهمه ☹️ ✅ یه چیز مختصر میفهمه ، همون چیز مختصر کافیه 👈⭕فعلا باید تکبر از دلش بره ؛ رفقا اصل گرفتاری ما تکبر ماست در مقابل خدا ، ✅ اول بیاین این تکبر و بزنیم . ❌⭕❌ تکبر رو بزن تا نمازت خوب بشه ✅✅✅ ادامه دارد... 🌺اللهم عجل لوليک الفرج🌺 @entezaar313 ⚡️ݥعڔڣٺ ۏ زݩـ❣️.ڋڱے إښـݪأݥے🌈 ✨ ✨🍃🌺 ✨⭐️🍂 ❣️✨✨✨✨
namaaz64.mp3
5.18M
#نماز_سکوی_پرتاب 64 مراقـ⛔️ـب باش❗️ چند تا کار هست که باعث میشه نمـــازت بجای پرواز،بشه عامل سقوطت!😳 ⁉️می پرسی چجوری؟ 👌باهم گوش می کنیم @entezaar313 ⚡️ݥعڔڣٺ ۏ زݩــ❣ـ.ڋڱے إښــݪأݥے🌈
🌺🍃🎉🎊‌∝∝🎀∝∝🎊🎀 🍃🌸✨ 🎉✨🌺 🎊 🎀 ❣﷽❣ 🌹🌴 🌴🌹 😘 ⃣1⃣ هوا ديگر تاريك شده است. چند سربازى كه همراه مليكا بودند خيال مى كنند كه مليكا امشب مى خواهد در اينجا بماند. صبح سپاه حركت مى كند، آن سربازها هر چه منتظر مى شوند از مليكا خبرى نمى شود، نمى دانند چه كنند. به هر كس مى گويند كه دختر قيصر روم كجا رفت، همه به آنها مى خندند و مى گويند: "شما ديوانه شده ايد؟ دختر قيصر در اين بيابان چه مى كند؟". سپاه به پيش مى رود و مليكا با هر قدم به محبوب خود نزديك و نزديك تر مى شود.25 * * * همسفرم! آنجا را نگاه كن، سپاه مسلمانان به اين سو مى آيند، جنگ سختى در مى گيرد. در اين هياهو من ديگرمليكا را نمى بينم! نمى دانم چه سرنوشتى در انتظار اوست. اسب ها شيهه مى كشند، صداى شمشيرها به گوش مى رسد، تيرها از هر سو مى آيند، عدّه اى بر روى خاك مى افتند و در خون خود مى غلتند. هيچ كارى از دست ما برنمى آيد، اگر اينجا بمانيم خيال مى كنند كه ما هم از سربازان روم هستيم. بيا تا اسير نشده ايم با هم فرار كنيم! ما بايد به سوى سامرّا برويم، گويا اين عشق ملكوتى، فرجام زيبايى دارد. چند روز می گذرد.... ما الآن پشت دروازه سامرّا هستيم، متأسفانه دروازه شهر بسته است، مثل اينكه بايد تا صبح اينجا بمانيم. نظر تو چيست؟ جوابى نمى دهى. وقتى نگاهت مى كنم مى بينم كه خوابت برده است. من هم سرم را زمين مى گذارم و مى خوابم. صداى اذان مى آيد، بلند مى شويم، نماز مى خوانيم. من كه خيلى خسته ام دوباره مى خوابم; امّا تو منتظر مى مانى تا دروازه شهر باز شود. بعد از لحظاتى، دروازه شهر باز مى شود، پيرمردى از شهر بيرون مى آيد. او را مى شناسى. به سويش مى روى، سلام مى كنى. حال او را مى پرسى. ــ آقاى نويسنده، چقدر مى خوابى؟ بلند شو! ــ بگذار اوّل صبح، كمى بخوابم! ــ ببين چه كسى به اينجا آمده است؟ ــ خوب، معلوم است يكى از برادرانِ اهل سنت است كه مى خواهد اوّل صبح به كارش برسد. پيرمرد مى گويد: "از كى تا به حال ما سُنى شده ايم؟". اين صدا، صداى آشنايى است. چشمانم را باز مى كنم. اين پيرمرد همان "بِشر انصارى" است كه قبلاً چند روزى مهمان او بوديم. يادم مى آيد دفعه اوّلى كه ما به سامرّا آمديم، هيچ آشنايى نداشتيم، او ما را به خانه اش دعوت كرد. بلند مى شوم، بِشر را در آغوش مى گيرم و از او عذرخواهى مى كنم، با تعجّب مى پرسد: ــ شما اينجا چه مى كنيد؟ چرا در اينجا خوابيده ايد؟ چرا به خانه من نيامديد؟ ــ ما نيمه شب به اينجا رسيديم. دروازه شهر بسته بود. چاره اى نداشتيم بايد تا صبح در اينجا مى مانديم. ــ من خيلى دوست داشتم شما را به خانه مى بردم، امّا... ــ خيلى ممنون من تعجّب مى كنم بِشر كه خيلى مهمان نواز بود، چرا مى خواهد ما را اينجا رها كند و برود؟ ما هم گرسنه هستيم و هم خسته. در اين شهر آشناى ديگرى نداريم. چه كنيم؟ حتماً براى او كار مهمّى پيش آمده است كه اين قدر عجله دارد، خوب است از خودش سؤال كنم: ــ مثل اينكه شما مى خواهيد به مسافرت برويد؟ ــ آرى. من به بغداد مى روم. ــ براى چه؟ ــ امام هادى(ع) به من مأموريّتى داده است كه بايد آن را انجام بدهم. ــ آن مأموريّت چيست؟ ــ من ديشب خواب بودم كه صداى درِ خانه به گوشم رسيد. وقتى در را باز كردم ديدم فرستاده اى از طرف امام هادى(ع) است. او به من گفت كه همين الآن امام مى خواهد تو را ببيند. ــ امام با تو چه كارى داشت؟ ــ سريع به سوى خانه امام حركت كردم. شكر خدا كه كسى در آن تاريكى مرا نديد. وقتى نزد امام رفتم سلام كرده و نشستم. امام به من گفت: "شما هميشه مورد اطمينان ما بوده ايد. امشب مى خواهم به تو مأموريّتى بدهم تا همواره مايه افتخار تو باشد". ــ بعد از آن چه شد؟ ــ امام نامه اى را با كيسه اى به من داد و گفت در اين كيسه 220 سكّه طلاست و به من دستور داد تا به بغداد بروم. او نشانه هاى كنيزى را به من داد و من بايد آن كنيز را خريدارى كنم. با شنيدن اين سخن مقدارى به فكر فرو مى روم. امام و خريدن كنيز! آخر من چگونه براى جوانان بنويسم كه امام مى خواهد كنيزى براى خود بخرد. در اين كار چه افتخارى وجود دارد؟ چرا امام به بِشر گفت كه اين مأموريّت براى تو افتخارى هميشگى خواهد داشت؟ در همين فكرها هستم كه صداى بِشر مرا به خود مى آورد: ــ ... ✨🌺الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌺✨ @entezaar313 ⚡️ݥعڔڣٺ ۏ زݩـ❣️.ڋڱے إښـݪأݥے🌈 🎀 🎊 🎉✨🌺 🍃🌸✨ 🌺🍃🎉🎊∝∝🎀∝∝🎊🎀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_مهدوی 🎤 #صابرخراسانی 📽<<کلیپ جدید>> بسیار تکان دهنده‼️ 💽بهتره با هم صادق باشيم!😭 ما به دل امام زمانمان غم گذاشتیم!😭 💢ببینید و نشر دهید📡 @entezaar313 ⚡️ݥعڔڣٺ ۏ زݩــ❣ـ.ڋڱے إښــݪأݥے🌈