eitaa logo
موسسه خیریه احسان الرضا (ع)
127 دنبال‌کننده
526 عکس
404 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فیلمی از آرامش حرم حضرت زینب (س) در سوریه و زیارت زائران گزارش ها حاکی از آن است که وضعیت حرم و محدوده زینبیه سوریه آرام و امن است و زائران حرم حضرت زینب کبری سلام الله علیها در امنیت به زیارت می پردازند.
۱۹ آذر ۱۴۰۳
انتقال وجه کارت به کارت از کارت 1372-****-**63-5894به کارت 5320-****-**10-5892 به مبلغ 8,000,000 ریال در تاریخ ۱۴۰۳/۰۹/۲۹ساعت۰۱:۲۳:۱۷ متعلق به خیریه احسان الرضا علیه السلام با موفقیت انجام شده است
۲۹ آذر ۱۴۰۳
باسلام و عرض تبریک،بابت ارزاق شب یلدای نیازمندان،باتشکروالتماس دعا🙏🙏
۳۰ آذر ۱۴۰۳
شک نداشته باش ؛ که در سخت ترین شرایط هم تواناییِ این را داری که بهترین باشی ... این خودت هستی که در بدترین حالاتِ روحی هم می توانی به خودت فرمانِ شادی و لبخند بدهی و در چشم به هم زدنی حالِ خودت را خوب کنی ... گاهی یک تلقینِ مثبتِ "من قوی هستم" ، معجزه می کند ... باور کن ...
۱ دی ۱۴۰۳
وقتی سرمایه ات خوبی باشد آنوقت دیگر ثروتت پول نیست ثروتت همان کمکی ست که به مستمندی میکنی یا آبیست که به تشنه ای میدهی یا همان تکه نانی به گرسنه ای و حتی دانه ای به پرنده است
۱ دی ۱۴۰۳
‏اندازه‌هات رو ڪه بدونے ‏ همیشه محترمی، ‏اندازه "گلیمت" اندازه "دهنت" ‏اندازه "جیبت" اندازه "محبت ڪردنت" حواسمون به اندازه‌ها باشه...
۱ دی ۱۴۰۳
🍂🍃🍂🍃🍂🍃 💯❣ ✍روزی حضرت موسی ( ع ) در خلوت خویش از خدایش سئوال می کند : آیا کسی هست که با من وارد بهشت گردد ؟ خطاب میرسد : آری ! حضرت موسی با حیرت می پرسد : آن شخص کیست ؟ خطاب میرسد : او مرد قصابی است در فلان محله ، حضرت موسی می پرسد : میتوانم به دیدن او بروم ؟ خطاب میرسد : مانعی ندارد ! 🔺فردای آن روز حضرت موسی به محل مربوطه رفته و مرد قصاب را ملاقات می کند و می گید : من مسافری گم کرده راه هستم، آیا می توانم شبی را مهمان تو باشم ؟ قصاب در جواب می گوید : مهمان حبیب خداست ، لختی بنشین تا کارم را انجام دهم ، آن گاه با هم به خانه می رویم. 🔺حضرت موسی با کنجکاوی وافری به حرکات مرد قصاب می نگرد و می بیند که او قسمتی از گوشت ران گوسفند را برید و قسمتی از جگر آنرا جدا کرد در پارچه ای پیچید و...کنارگذاشت ساعاتی بعد قصاب می گوید : کار من تمام است برویم ، سپس با حضرت موسی به خانه قصاب می روند. به محض ورود به خانه ، رو به حضرت موسی کرده و می گوید : لحظه ای تامل کن ! 🔺حضرت موسی مشاهده می کند که طنابی را به درختی در حیاط بسته ، آنرا باز کرده و آرام آرام طناب را شل کرد. شیئی در وسط توری که مانند تورهای ماهیگیری بود نظر حضرت موسی را به خودجلب کرد. وقتی تور به کف حیاط رسید ، پیرزنی را در میان آن دید با مهربانی دستی بر صورت پیرزن کشید 🔺سپس با آرامش و صبر و حوصله مقداری غذا به او داد ، دست و صورت او را تمیز کرد و خطاب به پیرزن گفت : مادرجان دیگر کاری نداری ، و پیرزن می گوید : پسرم ان شاءالله که در بهشت همنشین موسی شوی. سپس قصاب پیرزن را مجدداً در داخل تور نهاده بر بالای درخت قرارداده و پیش حضرت موسی آمده و با تبسمی می گوید : 🔺او مادر من است و آن قدر پیر شده که مجبورم او را این گونه نگهداری کنم و از همه جالب تر آن که همیشه این دعا را برای من می خواند که : ان شاءالله در بهشت با حضرت موسی همنشین شوی !‼️ چه دعایی !! آخر من کجا و بهشت کجا ؟ آن هم با حضرت موسی ! حضرت موسی لبخندی می زند و به قصاب می گوید : 🔺من موسی هستم و تو یقیناً به خاطر دعای مادر در بهشت همنشین من خواهی شد. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
۸ دی ۱۴۰۳