eitaa logo
عرفان و خودشناسی و آخرالزمان
81 دنبال‌کننده
279 عکس
3 ویدیو
91 فایل
172 ج کتاب و صدها مقاله(رایگان): خودشناسی،عرفان،تکامل، روح،آخرالزمان،انسان کامل،امام زمان ،اسمای الهی،مدرنیزم،اخلاق ،مردم شناسی،دجال،شیطان،ازدواج و طلاق و تربیت،عرفان درمانی،مسخ و تناسخ،زندگینامه استاد و عرفا،مرد و زن https://zil.ink/khodshenasivaerfan
مشاهده در ایتا
دانلود
آسیب شناسی عرفانی امراض (طب اسلامی) 21- اگر بخواهیم که عناصر کفر بشری را که منابع امراض و عذابهای او هستند نام ببریم عبارتند از: حرص، انکار، حسد، دروغ، کبر،ستم،تهمت ناحق، بدبینی، عداوت با حق، ناسپاسی، رحمت ناپذیری و خودپرستی که در نقطه مقابل این صفات قرار دارند که صفات ایمانی بشرند: قناعت، تصدیق، سخاوت، تسلیم، تواضع، عدالت، حق جوئی، خوش بینی، خیرخواهی، شکر نعمات، پذیرش محبت و تقوا. از کتاب مبانی عرفان عملی تألیف استاد علی اکبر خانجانی
فلسفه حجاب زن همه اسرار دین و احکام شریعت ها ریشه در راز خلقت آدم و حوا دارد از جمله مسئله حجاب. می دانیم که طبق کتب مقدس، حوا از بطن چپ آدم بیرون آمده است یعنی از دل مرد. و لذا همواره محبوب مرد است و از او دل می برد. ولی در عین حال به مثابة دل عریان شده مرد نیز می باشد پس باید دارای حفاظ و مصونیت ویژه باشد مخصوصاً زن شوهر دار که مظهر دل مردش می باشد. و این همان حق حجاب زن است. زنی که دارای حجب و حیای پوشش و نگاه و رفتار و گفتار نباشد بر دل هر مردی وارد می شود و به بسیاری از مردان مبتلا می گردد و عنان عقل و اراده اش از دست می رود و این همان زمینه روانی فحشاء و اسارت و فساد اخلاقی زن است و نیز مردانی که به او به لحاظ نفسانی ابتلاء یافته اند . هر چیزی که لطیف تر است بایستی مصون تر باشد مثل مروارید در صدف . پس آزادی و اراده باطنی زن و رهایی از اسارت مردان ، راهی جز حجاب ندارد. و اما در قرآن کریم آیه ای وجود دارد که معروف به آیه حجاب است بدین مضمون که :«زنان مؤمنه بهتر است که خود را بپوشانند تا به پاکی شناخته شده تا از آزار کافران مصون باشند». از همین یک آیه می توان فلسفة اجتماعي حجاب و مسائل شرعی و عرفی آنرا درک نمود. اولا اینکه زنان مؤمنه مخاطب هستند و نه زنانی که به ادعا و یا به وراثت و اکراه مسلمان هستند تا چه رسد به زنان غیر مسلمان . زن مؤمن هم زنی است که دین در وجودش قلبی باشد (طبق تعریف قرآن از ایمان ) یعنی به دین علاقه طبیعی و فطری داشته باشد. پس واضح است که این معضله را جز خود زن در نمی یابد. پس معلوم می شود که حجاب امری کاملاً خصوصی و عبادی است و نه حکمی حقوقی و جزانی . و دوم اینکه در این آیه از قید «بهتر است» استفاده شده که بدان معناست که حجاب امری مستحب است و نه واجب . و سوم علت و خاصیت اجتماعی حجاب است که همانا معرفی شدن زن به پاکی و عصمت است تا مردان هرزه و کافران از آنان نومید باشند و به تعقیب و آزارشان نپردازد. این خاصیت هم هر چند که از جامعه است ولی امری کاملاً فردی و مربوط به خود زن است. و اما جنبه ضمنی دیگری از حجاب که اصل ماهیت آن است جلب نظر نکردن زن در رابطه با مردان نامحرم می باشد. همین مسئله بخوبی نشان میدهد که یک زن مؤمن اگر بخواهد بطور کامل حفظ حجاب کند علاوه بر حجاب نگاه و رفتار از چه نوع پوششی استفاده کند. و این امر مربوط به عرف جامعه ای می شود که در آن زندگی میکند. مثلاً اگر زن مؤمنی در شهر لندن مبادرت به استفاده از چادر و نقاب نماید بدون تردید بر جلب نظر می افزاید و این امر بر خلاف هدف ذاتی حجاب است. البته این بدان معنا نیست که مثل برخی عریان شود بلکه از عرف و عادات زنان آن جامعه پیروی کند. و اصولاً خود زن بهتر از هر کسی می داند که چگونه می تواند جلب نظر کند یا نکند. بنابر این زن اگر مؤمنه نباشد و نخواهد حجاب کاملی رعایت کند می تواند با چادر و نقاب هم بگونه ای ویژه جلب نظر کند و هیچکس مانع چنین امری نمی تواند بود. همانطور که مثلاً شاهد زنان روسپی با چادر هستیم که زنان مؤمنه را نیز بد نام ساخته و بلکه تهمت و معصیتی عظیم بر دین می کنند که این امر به یک لحاظ حاصل اکراه در دین میباشد که اصل دین و حجاب را مخدوش کرده است پس اگر فلسفه ذاتی حجاب چیزی جز جلب نظر نکردن مردان نامحرم نیست پس آیا هیچ کس جز خود زن قادر به رعایت آن می باشد؟ این بدان معناست که حجاب بایستی امری کاملاً انتخابی و آزاد باشد همانطور که آیه حجاب از چند جنبه که ذکرش رفت این حق را عیان می کند . اینکه امـر حجاب و عفت هیچ دشمنی خطرناکتر و مکارتر و خانمانسوزتر از حجاب اجباری ندارد و ما در تجربه کشورمان به اندازه کافی از این بابت خساراتی مهلک دیده ایم . پس آیا بهتر نیست که به قرآن باز گردیم ؟ از کتاب دائرةالمعارف عرفانی جلد دوم ص 138 تألیف استاد علی اکبر خانجانی
* عبادات اصلی و اولیه و واجب و جهادی عبارتند از : راستگوئی، بی ریائی، قناعت، صبر بر بلایا، اجتناب از حرام خواری و حرص و حسد و تجاوز به حقوق دیگران،دوری از زنا و ربا و زیاده خواهی ، دوری از تهمت و افتراء و غیبت، دوری از فاسقان و تبهکاران و منافقان، دوری از خودفروشی و دین فروشی. تن ندادن به ظلم و زور، ساده زیستی، تواضع و گذشت و مهرورزی با زیردستان، خویشتن داری و عفو، و در همه حال مراقبه بر نفس و تفکر و تامل در احوال و امیال و اعمال خویشتن. اینها اصول عملی دین است که از بطن و متن آن، اصول نظری و عقیدتی دین در ذهن پدید می آید و ایمان و حب قلبی نسبت به خداوند رخ می دهد که موجب نماز و روزه و زکات و حج و جهاد و امر بمعروف و نهی از منکر می شود که عبادات ثانویه و مستحبی و اجری هستند که حاصل لطف خداوند بر ذهن و دل انسان است. در ذهن خداباوری و در دل خدادوستی پدید می آید که اجر است. ذهن موحد می شود و دل هم عابد می گردد. عابد یعنی عاشق و پرستنده. که نتیجه نهائی این عبودیت ذهنی و قلبی عبارت است از حکمت و معرفت و علم لدنی و الهام و کشف و شهود ملکوتی و معراج الهی و لقاء الله. از کتاب عبادت صدیقین ،صفحه 6 تألیف استاد علی اکبر خانجانی
مسیح و مهدی ۴۳- مسیح و مهدی هر دو زنده و در میان مردم هستند بصورت تجلیات متفاوتی در مؤمنان و عشاق خودشان در هر عصر و زمینی حضور دارند و مردم را شفاعت می کنند. مسیح، شافی خلق است و مهدی هم هادی طالبان. و گاه این دو در یکی جمع هستند. و اینست معنای وجودی امام و ناجی زنده بر روی زمین. که بدون او دین و ایمان و نجات و هدایتی ممکن نیست. این امر بلحاظ درک عقلانی بسیار ساده و محسوس است. هرگاه کسی را شدیداً دوست بداری همچون او می شوی. اینست آن قانون ولایت حق و قلمرو تجلی امامت در پیروان مؤمن و عاشق مهدی و مسیح. عشق است که عاشق را همچون معشوق می کند و این صراط المستقیم هدایت است. عرفان هم محصول این عشق است: عشق به انسانی موحد و برحق: اینست شریعت آخر الزمان. و لذا بی چنین عشقی تلاش در جهت اجرای احکام شرع جز منافق نمی پرورد. همانطور که پیامبر اسلام می فرماید: «هر که احکام شریعت مرا مو به مو اجرا کند ولی تحت ولایت امامی زنده نباشد کافری منافق از دنیا می رود». بقول حافظ شیرازی : هرکه عاشق وش نیامد در نفاق افتاده بود . از کتاب انسان کامل جلد اول تألیف استاد علی اکبر خانجانی
شکر چیست؟ ۱- روزی پیرزنی رنجور بمن گفت صد تا درد بی درمان دارم نه می میرم و نه درمان می شوم برایم درمانی کنید یا دعا کنید تا بمیرم. ۲- گفتم مادر من علاج کار شما اینست که ذره ای شکر و قدرشناسی در این دنیا ندارید و از عالم و آدمیان و بلکه خود خداوند طلبکارید. کمی نعمت هایش را شکر کنید مشکل شما علاج می شود . 3- گفت: من روزی هزار بار تسبیح شکر میزنم چرا بمن تهمت می زنید . ۴- گفتم : شما تسبیح را شکر می کنید نه خدا را شما آیا خدا را می بینی و شکرش می کنی؟ خدا هم گفته است که : شما مرا شکر نمی کنید بلکه خودتان را شکر می کنید . بنابراین شما روزی هزار بار از خودت تشکر می کنی و به همه اطرافیانت فحش میدهی و به زمین و زمان نق میزنی . کمی از اطرافیانت تشکر کن که اینست شکر خدا . ۵- فردا به دیدارش رفتم دیدم بکلی دگرگون شده است و امراض او هم کاهش یافته و دیگر عذاب آور نیست و با اعضای خانه اش خوش و بش می کند و با همه مهربان شده است. ۶- به او گفتم این تسبیح را هم کنار بگذار تا حالت بهتر شود و فرصت شکر از مخلوق را بیشتر داشته باشی که خود او گفته است که: شکر خالق ، شکر مخلوق است. از کتاب نامه های عرفانی ص 144 تألیف استاد علی اکبر خانجانی
اصول سلامتی 1 1- با راستگوئی و بی ریائی به سلامتی روان میرسی. 2- با غلبه بر آرزوهایت به سلامت اعصاب میرسی. 3- با غلبه بر نخوت و غرورت به سلامت دل میرسی. 4- با کم خوری به سلامت خون میرسی که سلامت حیات است. 5- با سخاوت به سلامت دستانت میرسی. 6- با قطع رابطه کردن از ریاکاران به سلامت پاهایت میرسی. 7- با چشم فروبستن از مال مردم به سلامت چشم میرسی. 8- با گوش فروبستن از حرف مردم به سلامت گوش میرسی. 9- با پذیرش تنهائی و صبر به سلامت عقل میرسی 10- با غلبه بر حسد خویش به سلامت وجدان میرسی. از کتاب خلقت دوباره تألیف استاد علی اکبر خانجانی ص 23
🔶ممکن نیست که … مقاله ۸ *ممکن نیست که مؤمن پخمه و کودن باشد . *ممکن نیست که گرسنگی موجب فساد اخلاقی شود . *ممکن نیست که احساس مالکیّت موجب دزدی نشود . *ممکن نیست که دروغگو ، دزد و هیز هم نباشد . *ممکن نیست که هیچ دروغی بی مصلحت باشد. *ممکن نیست که همنشین تبهکاران ، دوست مؤمنان باشد. *ممکن نیست که انسان فحاشی مؤمن باشد . *ممکن نیست که دعایی اجابت نگردد. *ممکن نیست که اعتمادی موجب خسران شود . *ممکن نیست که مال حرام به صاحبش لذت بخشد. *ممکن نیست که که عشقی موجب نفرت نشود. *ممکن نیست که بازیگری ،مؤمن باشد. *ممکن نیست که ثروتمندی آرامش داشته باشد. *ممکن نیست که نژادپرست ، کافر نباشد . *ممکن نیست که چاپلوسی ، دوست باشد. *ممکن نیست که بی غیرت با وفا باشد. *ممکن نیست که پول پرست ، عاقل باشد. *ممکن نیست که خبر چین ، راستگو باشد. *ممکن نیست که هیچ «بلی » بی بلا باشد. *ممکن نیست که عیش بی مرض باشد. *ممکن نیست که خیری دارای شّر نباشد. *ممکن نیست که امری ناممکن باشد. از کتاب دائرةالمعارف عرفانی جلد سوم مولف: استاد علی اکبر خانجانی
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
نامه شصت و هفتم: دانائی و فهمائی ۱- آنچه که از مدرسه و تحصیل و کتاب و رسانه ها دریافت می شود اخبار است و نه علم . و حداکثر اخبار علم علماست و سرفصل ها و عناوین مکاشفات و فهمائی اهل تفکر است که در حافظه ثبت می شود. علم نیست بلکه درباره علم است. ۲- همانطور که آنچه از مدارس و تعالیم دینی عاید می گردد هم دین نیست بلکه اخبار دینی و درباره دین است. 3- عالم کسی است که از نزد خودش و در خودش و بدون واسطه اخبار و معلومات و حافظه قبلی خود در امری می اندیشد و به حقایقی می رسد . ۴- متفکر کسی است که بیواسطه درباره چیزی می اندیشد و عالم کسی است که در تفکرش به مکاشفاتی می رسد . ۵- پس تعلیم بمعنای برانگیختن و احیای قدرت تفکر بیواسطه در دیگران است و نه انتقال اطلاعات علما به دیگران . ۶- برای کسب اطلاعات سائر علما نیازی به معلم نیست زیرا از طریق کتب هم قابل حصول است آنهم با صرف وقت و هزینه کمتری. ۷- معلمی که تفکری خودی و علم لدنی را در دیگران تحریک و تشویق نکند معلم نیست . 8- و آن روحانی که در قلوب دیگران شمع ایمان نیفروزد نیز روحانی نیست. از کتاب نامه های عرفانی ص 175 تألیف استاد علی اکبر خانجانی
ذکر‌ (روش شناسی قرآن در خلق جدید انسان) اثر استاد علی اکبر خانجانی ۱۱۹- و امّا ذكر ديگری وجود دارد كه واقعه ای جمعی بين مؤمنان ذاكر است كه منجر به نزول ذكری پايدار می شود به مصداق اين آيه در سوره مجادله كه چون عده ای از مؤمنان گرد هم آيند و اسرار خود را نجوا كنند خدا با آنان خواهد بود و همواره تا قيامت با آنان خواهد ماند. اين نوع ذكر مربوط به محفل انس و حلقه اهل ذكر و عرفان است كه معمولاً عده ای مريدان بر گرد شيخ ذكر خود جمع می آيند و دلها را بر محورش متحد می كنند كه منجر به نزول ذكری می شود كه اين ذكر گاه به شهود می انجامد. بهرحال طبق آيه مذكور ذكری كه حاصل می آيد دائمی است چون می فرمايد «هركجا كه باشند با آنهاست» و اين عين مصداق دائم الذكر بودن است كه دل خانه خدا شده است و دائماً به ياد خدا و با او همزيست شده اند. ۱۲۰- ياد خالصانه خدا در هر جمع واقعاً مؤمنانه و ذاكرانه منجر به ذكری برتر می شود اهميت نماز جماعت از همين بابت است بشرط آنكه اقامه صلوة به نيت ذكر يعنی تقرب الی الله و بلكه لقاءالله باشد نه صرفاً بقصد انجام فريضه و ثوابهای آن. بشرط آنكه امام جماعت هم انسانی اهل ذكر باشد قلباً! و اينكه يكی از شروط واجب امام جمعه عادل بودن اوست عدل بمعنای علوی آن يعنی مقيم در جايگاه الهی خود بودن كه عين اهل دل و الساعه بودن و دائم الذكر بودن می باشد. يعنی اگر يكی قلباً اهل ذكر باشد چون مؤمنانی گرد او آيند به ذكر می رسند و اين تعالی درجه ذكر تا لقاءالله است. فقط لقای وجه رب است كه در اهلش منجر به ذكری ابدي و روحی می شود كه چنين فردی را ذاكر گويند كه حامل علم وحی است (در قرآن كريم) و در عاليترين مقامات معنوی قرار دارد. ۱۲۱- اصلاً ديدار مؤمنان يكی از شرايط هميشگی پيدايش ذكر است تا آنجا كه آمده «چون مؤمنی به ديدار مؤمنی رود خدا ديدار می شود»- و اهميت و توصيه های فراوانی كه درباره ديدار بزرگان معنوی آمده از همين روی است كه مولّد ذكر است يعنی دل را به ياد خدا می اندازد. و اصلاً يكی از علائم اوليای ذاكر اينست كه ديدارشان فرد ديدار كننده را به ياد خدا می اندازد و دل چنين يادی را به آسانی فراموش نمی كند و اين ارزشی عظيم است كه در اينصورت دل آدمی از هر شركی پاك می شود چون ياد خدا در دل رخ دهد غير خدا می رود و اين فتح و اجابت و نجات بزرگی است زيرا ذكر موتور محركه كارخانه خلق جديد انسان است كه انسان را قرآنی و اهل قلم حق می سازد. ۱۲۲- پس ديدار مؤمنان اهل ذكر حجی است رايگان و قطعی! زيرا چه بسا انسان ممكن است به طواف خانه كعبه برود و باز هم دلش ذاكر نشود ولی ديدار انسانی زنده كه حامل ذكر است و خدا با اوست بدون شك دل را منقلب و زنده و ذاكر می سازد و اين بزرگترين واقعه ای است كه می تواند در زندگی برای آدمی رخ دهد چرا كه انسانی كه ذاكر شد يعنی با خدا شده و با خدا زندگی می كند بشرط آنكه پس از دريافت قلبی ذكر، به منی كردن آن نپردازد و شيطانی اش نسازد. بسياری از اشقياء و ظالمان بزرگ تاريخ حاصل چنين واقعه ای بوده اند آنانكه با رسول خدا يا ائمه هدی ديدار داشته و قلبشان ذاكر شده و سپس به منی كردن آن پرداخته اند مثل ابوسفيان و معاويه و عمرعاص و ابن ملجم و امثالهم. www.akhar-zaman.com www.khanjany.com https://www.sites.google.com/site/aliakbarkhanjany https://t.me/khanjanyaliakbar/1692
نامه هفتاد و یکم: ارکان تقوا ۱- تقوا یعنی پرهیز از خود و همه متعلقات مادی و معنوی و تاریخی و اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و تربیتی و نژادی و جنسی و قومی و طبقاتی و عقیدتی و عاطفی و روانی خود هر آنچه که انسان را از امر حق بازمی دارد. ۲- امر حق : چیست پاکدامنی عزّت نفس ،آزادگی ،استقلال ،ایمان عقلانیت معرفت توحیدی، عدالت، شرافت، صلح، محبت، وحدت، زیبائی، وفا ابلاغ ،حقیقت جهاد در راه ،خدا ،صداقت ،عصمت انجام وظیفه خدمت به زیردستان، ،سلامت، امنیت، شجاعت و .... و همه ارزشهای فطری و اخلاقی . 3- ترس برای جان و نان و رفاه و ریاست و عافیت و حفظ منافع خصوصی و خانوادگی و علایق دنیوی و عاطفی و جایگاه طبقاتی و اجتماعی جملگی عوامل و انگیزه های ضد تقوا هستند که انسان را از حقوق ذاتی و الهی اش باز می دارند و به عرصه ظلم می کشانند که دو روی ستمگری و ستم بری دارد در انواع صور و اشکال و اعمال . ۴- تقوا یعنی پرهیز از هر امر باطنی و ظاهری که آدمی را وادار به ظلم و دروغ و فساد و بی تفاوتی در قبال حق می کند. ۵- تقوا یعنی مبارزه با هر چیزی که آدمی را از آدمیت ساقط کند . ۶- کمال تقوا همان خود - براندازی در جهت احیای ارزشهای الهی - انسانی است زیرا " خود " ذاتاً ضد خداست . از کتاب نامه های عرفانی ص 180 تألیف استاد علی اکبر خانجانی