فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 دعای مظلوم
▫️ امام سجاد در آخر عمرش به امام باقر (سلام الله علیهما) این وصیت را دارد؛ به امام باقر در آخرین لحظات زندگی خود که #وصیت می کند، می فرماید من تو را وصیت می کنم به امری که پدرم در آخرین لحظات زندگی خود مرا به آن امر وصیت کرد، فرمود ظلم همیشه حرام است و بد؛
ولی آن مظلومی که هیچ پناهی جز خدا ندارد به او ستم نکن!
▫️ «إِیاك وَ ظُلْمَ مَنْ لَا یجِدُ عَلَیكَ نَاصِراً إِلَّا اللَّه»، چون آن #آه فقط به «الله» می رسد.
یک وقت است مظلومی است که قدرتی دارد، سِمَتی دارد، منصبی دارد، قبیله ای دارد، فرزندی دارد، قوم و خویش دارد، قدرتی دارد، بالاخره به همه اینها تکیه می کند؛ اما کسی که هیچ پناهی ندارد، این دعای او #دعای_خالص است؛ فرمود: «إِیاك وَ ظُلْمَ مَنْ لَا یجِدُ عَلَیكَ نَاصِراً إِلَّا اللَّه».
آپارات:
https://aparat.com/v/A6EYc
#آیت_الله_العظمی_جوادی_آملی
#باز_نشر
#فلسطین
📚 درس تفسیر سوره مبارکه جاثیه جلسه 3
تاریخ: 1394/12/10
https://eitaa.com/erfanvamanaviyat
روزی خدمت پدر- علامه حسن زاده آملی- بودم. ایشان درحال بیان مسئلهای نسبت به حیوانات بودند که فرمودند: «حیوانات را اذیت و آزار نکنید زیرا آنها هم موجودات خداوند هستند» سپس این مطلب را نقل کردند و گفتند:
فردی در آمل با پاهای شکسته و عصازنان نزد من آمد و گفت آقا! من چند روز پیش که از منزل خارج میشدم، دیدم یکی از اردکها یک لنگ کفشم را در دهانش گرفته و دو متر آن طرفتر برده است؛ من هم سنگی برداشتم و از دور به سمت اردک پرتاب کردم؛ آن سنگ به پای اردک خورد و پای آن شکست و به پوستش آویزان شد؛ یعنی شدت ضربه به حدی بوده که پای حیوان قطع شده بود!
این اردک برگشت و نگاهی به من کرد. من نیز کفشم را پوشیدم و به سمت خیابان رفتم. هنوز چند دقیقهای طول نکشیده بود که تصادف کردم و جفت پاهایم شکستند!
آنگاه علامه فرمودند:
خیال نکنید که حیوانات، چون اسم حیوان روی آنهاست کاری از دستشان ساخته نیست. روایت است که بعضی از پرندگان حلال گوشت، فردا در قیامت از دست شخصی که او را شکار کرده است، شکایت میکنند و میگویند این فرد نیازی به گوشت من نداشت و برای سرگرمی، من را شکار کرد. ایشان میفرمودند:
مواظب حیوانات باشید!
https://eitaa.com/erfanvamanaviyat
آیت الله سید شهاب الدین مرعشی نجفی از قول پدر گرامیشان ،آیت الله سید محمود مرعش نجفی نقل می کنند:
برای نخستین بار راه ایران را در پیش گرفتم و به قم آمدم و پس از زیارت، به شهر ری رفتم و آنجا بودم که سیل قبر جناب صدوق را تخریب نموده و بدن شریف ظاهر شده بود. ما به همراه گروهی از علمای تهران رفتیم و پس از نهصد سال از رحلت آن مرحوم، پیکر پاکش را دیدم که تر و تازه مانده بود و دست او را بوسیدم».
از جمله علمای حاضر در کنار قبر صدوق، عبارت بودند از آقای میرزا ابوالحسن جلوه، آقای حاج ملا محمد اندرمانی، آخوند رستم آبادی، آقا علی حکیم، سید ابراهیم لواسانی و آقای مدرّس که همگی به زیارت صدوق آمده بودند و بدن شریف او را دیدند.
📚منبع:کرامات صالحین،ص269
https://eitaa.com/erfanvamanaviyat
♦️قساوت دلها از علائم آخرالزمان
✅ العبد محمدتقی بهجت:
⭕️ یکی از علائم آخرالزمان و قیام و ظهور حضرت مهدی عجلاللهتعالیفرجهالشریف آن است که: «بَعْدَ قَسْوَةِ الْقُلُوبِ؛ هنگامی که دلها قساوت پیدا کنند».
🚩 درهرحال، با ما اتمام حجت کردهاند که اگر در این زمان تکلیف خود را بدانیم و بدان عمل نماییم، باید از خوشحالی کلاهمان را به هوا بیندازیم…
📚 کتاب حضرت حجت عجلاللهتعالیفرجهالشریف، ص٢۶۵
https://eitaa.com/erfanvamanaviyat
💠 ضرورت تربیت در مکتب ولایت!
🔹انسان باید خود را در تحت تربیت قرار بدهد! آن کسی که خدا را میشناسد، پیغمبر را میشناسد، عالم به حقیقت قرآن است، صلاح را از فساد تشخیص میدهد، نفوس را میشناسد، دوای هر فرد را میشناسد، به انسان دستور میدهد که: «باید این کار را بکنی!» این میشود ولایت. و مردم زیر بار این معنا نمیروند! چون مشکل است! مکتب ولایت، مکتب تربیت است و مردم نمیخواهند تربیت بشوند؛ چون تربیت، ریاضت دارد.
🔹اسب، دوست دارد مهار خود را پاره کند و خود را در میان مزرعه و زراعت مردم بزند، از طبعِ انسان و از اینکه در تحت اوامری باشد گریزان است. و برای اینکه انسان به مقام کمال برسد، چارهای نیست که تربیت بشود.
🔹بچّهای که میرود مدرسه، یک روز دیده نشده که این بچّه با میل، با عشق برود سر کلاس بنشیند؛ تا زنگ تفریح بشود، خوشحال همه میریزند بیرون! اگر یک روز خبر بیاورند که: مدیر مریض است، امروز مدرسه تعطیل است، شادی میکنند و به هوا میپرند و کلاس را تعطیل کنند! اگر یک روز خبر بیاورند که: «امروز زنگ شما دو برابر شده است و دو ساعت اضافه باید در مدرسه توقّف کنی!» آن روز ماتم میگیرند. طبع از تربیت دارد فرار میکند، ولی چارهای نیست. بچّه برای اینکه تربیت بشود باید برود و در تحت تعلیم استاد باشد.
🔹هیچ کس از پیش خود چیزی نشد
هـیـچ آهـن، خـنـجـر تـیـزی نـشـد
🔹هـیچ حلوائی نشد اسـتاد کار
تـا کـه شـاگـرد شـکـر ریـزی نـشـد (مولانا رحمهالله)
📝 علامه طهرانی قدّساللهسرّه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📚 #مبانی_تشیع، ص 89
#عرفان #ولایت #تربیت #تهذیب_نفس #ریاضت
https://eitaa.com/erfanvamanaviyat
🗝کلام اولیاء الهی برای عبور دادن ما از کریوه هایی است که در نفسمان پنهان شده است...
#کلام_اولیاء #دستور #مراقبه
https://eitaa.com/erfanvamanaviyat
✅العبد محمدتقی بهجت:
✨خدا کند از رضای این خانواده (اهلبیت علیهمالسلام) که رضای خدا است، خارج نشویم.
اگر رضای دیگران را بخواهیم پشیمان خواهیم شد و معلوم نیست که بتوانیم تدارک(جبران) کنیم.
📚 نکتههای ناب از آیتاللهالعظمی بهجت، ص٧٣
https://eitaa.com/erfanvamanaviyat
به مناسبت سالگرد آیت الله بهجت رحمت الله علیه:
*یک هفته قبل از وفات مرجع العارفین حضرت آیت الله بهجت رضوان الله تعالي عليه دور آقا نشسته بودند ؛*
*آقای بهجت فرمودند :*
*امسال برای من ، مشهد خانه اجاره نکنید من امسال حرم امام رضا نمیروم .*
*علی آقا ( پسر آقای بهجت ) گفت :*
*حاج آقا ما فرستادیم همان ساختمان سابق در کوچه باقری را اجاره کنند .*
*آقا فرمودند :*
*زنگ بزنید و بگویید برگردند ، من امسال مشهد نمی روم .*
*علی آقا از جا بلند شد و موضوع را به مادرش گفت ؛ مادرش گفت :*
*آشیخ محمد تقی چی گفتید ؟*
*آقای بهجت فرمود :*
*سر و صدا نکنید ، من این هفته یکشنبه ساعت پنج بعدازظهر می میرم ؛ عمرم دیگه تمام شده .*
*یک ربع مانده به ساعت پنج بیهوش شدند ؛ علی آقا ایشان را گذاشت داخل ماشین تا به دکتر ببرند ، یک لحظه آقا چشمانشان را باز کردند و آرام گفتند :*
*نبرید ! نبرید !*
*سر چهار راه بعدی که رسید*
*آقا بلند شدند و دستشان را روی سینه گذاشتند و گفتند :*
*" السلام علیک یا صاحب الزمان "*
*و دقیقاً راس ساعت پنج از دنیا رفتند.*
آقا این یک هفته آخر عمرشان را شبها تا صبح بیدار بودند ، یک لحظه نخوابیدند ؛ روزها که برایشان غذا می آوردند یک لقمه می خورد و می گفت :
*" بسم الله و بالله و الیک اعود " خدایا به سوی تو میام .*
خانم شان میگفت : آقا یک حال دیگری داشتند ، قرآن می خواند و گریه می کرد و می گفت :
خدایا خیلی قرآن را دوست دارم ، روز قیامت هم برام قرآن میاری ؟ بعد فرمود برام گریه نکنید .
آقا صبح دوشنبه می آمدند حرم حضرت معصومه (س).
علی آقا میگوید :
صبح دوشنبه بعد از زیارت قبر آیات عظام ،
آقا دست من را گرفتند و گفتند :
پسرم من را اینجا دفن می کنند .
من این مطلب را جایی نقل نکردم .
صبح روز دفن ، هنگامی که جنازه را آوردیم برای دفن ، دیدم همان جایی است که پدرم آدرس داد ،
به آقای مسعودی (تولیت حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها) گفتم:
چه شد اینجا دفن کردید ؟
آقای مسعودی گفت :
هر کجا داخل حرم دنبال قبر رفتیم پیدا نشد ، فقط همین جا را پیدا کردیم .
هديه به روح پاك آیت الله العظمی بهجت "قدّس سرّه" اللّهــم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهــم 🌹🌹🌹🌹
.
آیت الله بهجت میفرماید:
تکان می خوری بگو یا صاحب الزمان.
می نشینی بگو یا صاحب الزمان.
برمی خیزی بگو یاصاحب الزمان.
صبح که از خواب بیدار میشوی مؤدب بایست، صبحت را با سلام به امام زمانت شروع کن و بگو آقا جان دستم به دامنت،
خودت یاریم کن، شب که می خواهی بخوابی اول دست به سینه بگذار و بگو السلام علیک یا صاحب الزمان بعد بخواب، شب و روز را به یاد محبوب سر کن. اگر اینطور شدی شیطان دیگر در زندگی تو جایگاهی نداره، دیگر
نمی توانی گناه کنی، دیگر تمام وقت بیمه امام زمان هستی.
وخود آقا امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده است که: در حیرت دوران غیبت فقط کسانی بر دین خود ثابت می مانند که
با روح یقین مباشر و با مولا و صاحب خود مأنوس باشند.
🍁اللهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفرج 🍁
💌در صورت تمایل
حداقل برای یک نفر جهت سلامتی و شادی دل آقا و مولا، سید و سالار زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، ارسال فرمایید.التماس دعا
اللهم عجل الولیک الفرج🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲https://eitaa.com/erfanvamanaviyat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 اسوه خوبان
▫️ اگر فضیلتی برای #فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها ذکر شد، ما هم می توانیم و هم #موظفیم که این راه را طی کنیم. آن وقت زیارت کردن این بی بی به این معناست که از خدا بخواهیم تا اوصاف کمالی که خدا به او داد به ما هم بدهد، راهش را هم به ما بدهد.
تنها ثواب نیست، تعلّم هم است، تدرّس هم است، #لقای_الهی هم است؛ زیارت این بی بی این خاصیت ها را هم دارد... .
#وفات_حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
#آیت_الله_العظمی_جوادی_آملی
🔸امام صادق علیه السلام:
«إِنَّ لِلَّهِ حَرَماً وَ هُوَ مَكَّةُ، وَ لِرَسُولِهِ حَرَماً وَ هُوَ الْمَدِينَةُ، وَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ حَرَماً وَ هُوَ الْكُوفَةُ، وَ لَنَا حَرَماً وَ هُوَ قُمُّ وَ سَتُدْفَنُ فِيهِ امْرَأَةٌ مِنْ وُلْدِي تُسَمَّى فَاطِمَةَ، مَنْ زَارَهَا وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ.»
🔸«برای خدا حَرَمی است که مکّه میباشد. برای رسول خدا نیز حَرَمی است که مدینه میباشد. برای امیرالمؤمنین نیز حَرَمی است که شهر کوفه میباشد.
برای ما اهل بیت نیز یک حَرَم میباشد که آن شهر قم است و بزودی در این شهر بانویی از فرزندان من دفن میگردد که نامش فاطمه است؛ هر کس او را زیارت کند بهشت بر او واجب است.»
🎙 حضرت آیة الله حاج سید محمد محسن حسینی طهرانی قدّس الله سرّه:
«قم سرزمینی است که مرحوم علامۀ طهرانی - رضوان الله عليه - آن را تالىتلوِ نجف اشرف و مرقدِ مولا أميرالمؤمنين عليه السّلام مىدانستند.»
📚. بحارالانوار، ج ۴۸، ص ۳۱۷. اسرار ملکوت، ج ۲ ص ۴۲۷؛ با ویرایش
📌 #حضرت_معصومه علیها السلام
https://eitaa.com/erfanvamanaviyat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❓سؤال : کسی که خیلی مشکلات زندگی به او فشار آورده چهکار کند؟
🌷 آیتالله بهجت(ره) :
✍ تا میتواند «أستغفرالله» بگوید، «أتوب إلى الله» بگوید ، «صلوات» بفرستد. سلاحی که بهدست ما داده شده همینهاست.
📚 بیانات در درس خارج فقه ، کتاب حج ، ٢٠ فروردین ١٣٨٧
https://eitaa.com/erfanvamanaviyat
.
🔸آیت الله حسن زاده آملی در همایش بزرگداشت مقام شیخ عارفان
آخوند ملاحسینقلی همدانی فرمودند:
حضرت آیة الله ملاحسینقلی همدانی پس از بیست و دو سال نتیجه گرفت و کسانی که دیر نتیجه می گیرند، پخته تر، قویتر و بهتر نتیجه میگیرند؛ چون آمادگی و استعدادشان بیشتر می شود.
قضیه هم از این قرار بود که آخوند در نجف در ایوانی نشسته بود، چشمش به تکه نان خشکی افتاد که کبوتری برای خوردن آن پر کشید و آمد، ولی نتوانست با منقارآن را خرد کند.
رفت و بار دیگر بازگشت، چند بار رفت وآمد تا این که بالاخره تکه نان را خرد کرد و خورد و دلش آرام گرفت و رفت. جناب آخوند از این واقعه الهام گرفت که باید صبوری کرد.
به خاطر همین مقام روحی بو که آخوند سیصد تن از اولیاء الله را تربیت کرد و آنها را سه دسته کرده بود. یک دسته روزها به محضرش می آمدند، یک دسته شبها بعد از نماز مغرب و عشا و یک دسته هم سحرها
#ملاحسینقلی_همدانی
https://eitaa.com/erfanvamanaviyat
آیت الله سید علی قاضی طباطبایی :
"مشغول نماز که می شوم آهنگ افلاک را می شنوم.
از خدا خواسته ام که این سماع را از من بر ندارد."
https://eitaa.com/erfanvamanaviyat
تو که هنوز جوارحت را از #معاصی پاک نکرده ای، چگونه منتظری که در شرح احوال #قلب چیزی به تو بنویسم،
پس البدار، البدار الی التوبة الصادقة،
ثمّ العجل، العجل، فی الجدّ و المراقبة.
[پس بشتاب، بشتاب به سوی توبه راستین سپس بشتاب بشتاب در کوشش و مراقبت ]
در نامه ایی از عارف بزرگ
آیت الله ملا حسینقلی همدانی (ره)
به یکی از شاگردانش
https://eitaa.com/erfanvamanaviyat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ديـگـر آنـكـه ، اگـر چـه ايـن حرفها آهن سرد كوبيدن است ،
ولى بنده لازم است بگويم ،
اطـاعـت والدين ،
حسن خلق ،
ملازمت صدق ،
موافقت ظاهر با باطن
و ترك خدعه و حيله
و تقدم در سلام
و نيكويى كردن با هر بر و فاجر، مگر در جايى كه خدا نهى كرده .
اينها را كه عـرض كـردم و امـثـال ايـنـهـا را مـواظـبـت نـمـايـيـد!
الله الله الله كـه دل هيچ كس را نرنجانيد!
تا توانى دلى به دست آور
دل شكستن هنر نمى باشد
-وصیت نامه #آیتالله_سید_علی_قاضی
ديـگـر آنـكـه ، اگـر چـه ايـن حرفها آهن سرد كوبيدن است ،
ولى بنده لازم است بگويم ،
اطـاعـت والدين ،
حسن خلق ،
ملازمت صدق ،
موافقت ظاهر با باطن
و ترك خدعه و حيله
و تقدم در سلام
و نيكويى كردن با هر بر و فاجر، مگر در جايى كه خدا نهى كرده .
اينها را كه عـرض كـردم و امـثـال ايـنـهـا را مـواظـبـت نـمـايـيـد!
الله الله الله كـه دل هيچ كس را نرنجانيد!
تا توانى دلى به دست آور
دل شكستن هنر نمى باشد
-وصیت نامه #آیتالله_سید_علی_قاضی
https://eitaa.com/erfanvamanaviyat
مرحوم قوچاني(ره) نقل كردند از آقاي سيد محمد كلانتر ( يكي از طلّاب معروف آن زمان و يكي از علماي فعلي اين زمان نجف اشرف ) كه :
در ماه هاي مبارك رمضان ، مرحوم قاضي در منزل خود چهار ساعت از شب گذشته تا دو ساعت ، مجلسي براي رفقاي خود داشتند . يك شب من هم رفتم ببينم چه خبر است ، ولي در داخل اطاق نرفتم و در ايوان مجاور نشستم و به فرمايشات ايشان گوش مي دادم . حالتي در آن شب بر من دست داد كه چون بيرون آمدم و از كوچه هاي نجف عبور مي نمودم با خود مي گفتم : يا من امشب ديوانه شده ام ؛ و يا تمام مردم نجف غير از من ، همه ديوانه اند !
https://eitaa.com/erfanvamanaviyat
آیت الله بهجت:
ما پیش علامه نایینی در نجف اشرف نشسته بودیم یک طلبهای از طلبههای فاضل آنجا بود گفت من این قسمت مقتل حضرت عباس (ع) را قبول ندارم [شاید حدود ۲۰ مجتهد در آنجا نشسته بودند] که میگویند عباس (ع) وارد شریعه شد، وقتی وارد شد تشنه بود، تشنگی شدید او را فرا گرفته بود به جای اینکه آب بخورد تا قویتر شود بتواند خوب بجنگد آب نخورد ...!!!
چرا آب نخورد؟
این خلاف عقل است اگر آب میخورد نیرو میگرفت و با قدرت بیشتری میجنگید.
من این قسمت مقتل را قبول ندارم.!!!
آیت الله بهجت میفرمود: آقای نایینی مرد شماره ۲ اصول در حالی که نشسته بود و به دیوار تکیه داده بود با آن چهره علمایی بلند شد و فرمود آقا تو از عباس چه میفهمی؟ دخالت نکن، قضایای عباس قضایای استدلال و منطق نیست قضایای عباس و کار عباس،کارعشق است.
کربلا یعنی عشق. به آن عشق برس بعد قضاوت کن. همینجوری حرف نزن.
عشق به سیدالشهدا به اندازهای داشت که در سیدالشهدا ذوب بود.
آب را آورد مقابل لبانش از بس عاشق سیدالشهدا بود نمیتوانست آب را بخورد چرا چون احساس میکرد سیدالشهدا در جان او وجود دارد من آب بخورم و حسین تشنه بماند ...
کتاب حماسه عاشورا جلد ۱ صفحه ۱۴۳
https://eitaa.com/erfanvamanaviyat
حاج اقا رحیم ارباب :
آسيد جمال نامهاي براي من نوشته اند و در آن نامه سفارش كرده اند که:
در طول هفته هر عمل مستحبي را يادت رفت،اين را يادت نرود كه عصر جمعه صد مرتبه سوره قدر را بخوانی
https://eitaa.com/erfanvamanaviyat
تواضع زیاد
سید علی آقا قاضی وقتی سبزیجات می خرید، می پیچید گوشه عبایش و با همان حالت در کوچه و بازار حرکت می کرد و از اصالة القیافه درست کردن دوری می جست و این چنین متواضعانه زندگی می نمود و از این راه به مقامات عالیه دست یافـته بود.
هم ایشان در مجلس روضه ابا عبدالله (ع) خودش کفش های مهمانان امام حسین (ع) را جفـت کرده و آن ها را تمیز می کند بدون توجه به آن ها که خرده می گیرند که آدم بزرگ نباید چنین کاری بکند.
آیت الله سید ابوالقاسم خوئی می فرمود: «من هر وقت می رفـتم مجلس آقای قاضی، کفش هایم را می گذاشتم زیر بغلم که مبادا کفشم آن جا باشد و آقای قاضی بیاید آن را تمیز یا جفـت کند.»
دخترش در مورد او چنین می گوید: «پدر ما خودش را خیلی پایین می دانست و وقتی شاگردانشان می آمدند می گفـتند: من خوشم نمی آید بگویید من شاگرد فلانی هستم. در مجالسی که در منزل می گرفـتند بالای مجلس نمی نشستند و می گفـتند آن جا جای مهمانان است و وقـتی با شاگردانشان راه می رفـتند، پدرم عقب همه آنها راه می رفـت و هر چه می گفـتند: آقا شما جلو باشید، می گفـتند: نه، شما جلو بروید.»
هیچ گاه در صدر مجلس نمی نشست و با شاگردانش هم که بیرون می رفـت جلو راه نمی رفـت، و آن گاه که در منزل، شاگردان و مهمانان سراغشان می آمدند برای همه به احترام می ایستاد.
آیت الله نجابت نقل می کردند: «او آن قدر مبادی آداب است که وقتی در منزل مهمان دارد برای خواندن نماز اول وقتش از مهمانش اجازه می گیرد.»
آیت الله سید عباس کاشانی در این باره می فرماید: من آن موقع سن کمی داشتم، ولی ایشان اهل این حرف ها نبود. بچه های کم سن و سال هم که به مجلسشان می آمدند بلند می شدند و هر چه به ایشان می گفـتند اینها بچه هستند، می فرمودند: «خوب است بگذارید این ها هم یاد بگیرند.»
باز آیت اله کاشانی نقل کردند: زمانی که عده ای از ایران خدمتشان می رسند و می گویند که ما از شما مطالبی شنیدیم و تقلید می کنیم، ایشان گریه می کنند، بعد دستشان را بالا می برند و می فرمایند: «خدایا تو می دانی که من آن نیستم که این ها می گویند و بعد می فرمایند که شما بروید از آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی تقلید کنید.»
و این همان اوصافی است که امیرالمؤمنین (ع) در وصف عارفان مکتبش می فرماید: «لا یرضون من اعمالهم القلیل و لا یستکثرون الکثیر فهم لا نفسهم متهمون و من أعمالهم مشفقون إذا زکی احدهم خاف مما یقال له فیقول: أنا أعلم بنفسی من غیری، و ربی اعلم بی من نفسی، اللهم لا تؤاخذنی بما یقولون، واجعلنی أفضل مما یظنون، واغفرلی مما لا یعلمون. از کردار اندک خود خرسندی ندارند، و طاعت های فراوان را بسیار نشمارند، پس آنان خود را متهم شمارند و از کرده های خویش بیم دارند. و اگر یکی از ایشان را بستایید، از آن چه ـ درباره او ـ گویند بترسد، و گوید: من خود را بهتر از دیگران می شناسم و خدای من مرا از خودم بهتر می شناسد، بار خدایا! مرا مگیر بدان چه بر زبان می آورند، و بهتر از آنم کن که می پندارند و بر من ببخشای آن را که نمی دانند.»
https://eitaa.com/erfanvamanaviyat
کرامتى از حاج سید على قاضى
استاد مرحوم آیت اللّه حاج شیخ ابوالفضل نجفى خوانسارى فرمودند:
شبى همراه با چند تن از تربیت شدگان استاد، در معیت استاد، به مسجد کوفه براى عبادت و مناجات و راز و نیاز رفـتیم. در کنار استاد به عبادت مشغول شدیم و با خدا به راز و نیاز پرداختیم. پس از پایان کار چون آماده بیرون رفـتن از مسجد شدیم، ناگهان مارى بسیار خطرناک و وحشت زا نزدیک جمع ما حاضر شد. جمع دوستان به جز استاد که در آرامشى عجیب قرار داشت به وحشت افـتادند و در ترسى سخت فرو رفـتند.
استاد، با همان آرامش و طمأنینه مخصوص به خود رو به مار کردند و گفـتند: اى مار بمیر. مار چون چوبى خشک، بى جان و بى حرکت برجاى ماند و ما هم با آرامشى که به دست آوردیم به طرف بیرون مسجد حرکت کردیم.
چون چند قدم دور شدیم یکى از دوستان براى اطمینان یافـتن از این واقعه که آیا مار در حقیقت با خطاب استاد مرده یا نه به عقب برگشت و با پاى خود به مار زد و مار را در حقیقت مرده یافـت، سپس به جمع ما پیوست و همه راه خود را به سوى نجف ادامه دادیم، ناگهان استاد رو به آن شخص کرد و فرمود: مار با خطاب من بى جان شد، لازم نبود شما به عقب برگردید و از این واقعه تفحص کنید و مرا امتحان نمایید!
https://eitaa.com/erfanvamanaviyat
خبر از امور
آقاى سید محمد حسن قاضى، بیان کردند که: یکى از افراد فامیل به ما وعده داد که اگر برویم به منزلشان، به ما، هـم جـریـان بـرق را نـشـان بـدهـد و هم رادیو و سر آن را براى ما کشف نماید. ما هم شاید مـخـفـیـانـه رفـتـیـم مـنـزل آن فـامـیـل و دیـدیـم آنـچـه ندیده بودیم و آن دستگاه شگفـت آور انتقال صوت را (که تازه آمده بود)، یعنى رادیو را هم دیدیم و برخى آهنگهایى را که پخش مى کرد شنیدیم. در این میان، نمى دانم به چه مناسبت بحث و صحبت از خدا و پیامبران خدا به میان آمد و این شـخـص صـاحـبخانه چنان وانمود کرد که منکر هم شده است، حتى حقانیت خدا و معاد را. خیلى شگفـت زده شدم و قدرى بحث و مناقشه کردم؛ ولى فایده اى نداشت. قرار بر این شد که روز بعد با مهیا شدن بیشتر، به بحث و مناقشه بپردازیم .
روز بـعد، در صحن مطهر حضرت على (ع) که میعادگاه همگان بود، در زاویه اى نـشـسـتـه بودم و منتظر فامیل که بیاید و با هم برویم منزلشان. در این اثنا و به طور غـیـره مـنتظره پدرم رسید و پرسید: منتظر کسى هستى؟ من که مى دانستم پدرم از این فرد فـامـیـل و پـدرش خـوشـش نـمـى آیـد، نخواستم بگویم که منتظر چه کسى هستم. و ایشان فـرمـودنـد: بیا با من! و من همراه پدر به راه افـتادم. در صحن مطهر درى هست به سوى بـازار عبا دوزها. وارد بازار شدیم و رفـتیم نشستیم در مغازه یکى از دوستان قدیمى ایشان و با هم مشغول صحبت شدیم .
من گاهى دلم شور مى زد که نکند فلانى سر وعده بیاید و مـن خـلاف وعـده کـردم بـاشـم. ایـشـان در فـرصـتـى کـه صـاحـب مـغـازه مـشغول صحبت با مشترى بود، رو به من کرد و گفـت: او را فراموش کن، او نخواهد آمد و حـتـى اگـر بـیـایـد، بحثهاى شما نتیجه اى ندارد جز ضیاع وقت. او با متانت از آن عـبـا دوز خـواسـت کـه عـبـاى زیـبـا و مـد آن روز را بـراى مـن بـدوزد و مـن هـم خـیـلى خوشحال شدم و روز بعد رفـتم و عبا را گرفـتم و ایشان هم دید و از من پرسید: از این عـبا خوشت آمد؟ گفـتم: آرى
گفـت: به اندازه خوشحالى اى که از غلبه بر فلان حـاصـل مـى شـد، یا کمتر یا بیشتر؟
یک مرتبه من متوجه شدم که گویا پدر از تمام مـسـائل روز قـبـل آگـاه اسـت و غـرض از رفـتـن بـه خـانـه فـامـیـل و دیـدن بـرق و شـنـیـدن رادیـو را بـراى مـا نـقـل مـى کـنـد، بدون کم و کاست! پرسیدم: چه کسى این مطلب را براى شما بازگو کرده است؟ سکوت کرد و چیزى نگفـت.
https://eitaa.com/erfanvamanaviyat