eitaa logo
اِࢪیحا(:
1.1هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
555 ویدیو
35 فایل
حرفی، پیشنهادی: https://harfeto.timefriend.net/16676543863446 پیامهاتون خونده میشه🚶🏽‍♂🎈
مشاهده در ایتا
دانلود
صداے هله بزوار أبوسجاد آرامت میڪند
اِࢪیحا(:
صداے هله بزوار أبوسجاد آرامت میڪند
38.7K
+‌° حتۍ اگر مرده باشی، صداے "اے زائراݧ أبوسجاد خوش آمدید" تو را زنده میڪند!
اما ...
چشم باز میڪنۍ و میبینۍ در خانہ‌ایی و زیارت نرفتہ‌اے ! خواب ِ خوش ِ پیادهـ روے نجف تا ڪربلا تمام میشود ...
و آه حسرت وجودت را فرا میگیرد و اشڪ امانت نمیدهد ...
اشڪ و نگاهـ و حسرت و تصویر ِ ڪربلا ایݩ است روزگار ِ زیارت نرفتہ ها
در روز ِ اربعیݧ همہ ما را شناختند با نام ِ مستعار ِ زیارت نرفتہ ها ...
جا ماندهـ‌ایم و حوصلہ ے شرح قصہ نیست ...
💔
اللهم‌عجل‌لولیڪ‌الفرج والعافیه‌والنصر واجعلنامن‌خیرانصاره‌واعوانه وشیعته‌والمستشهدین‌بین‌یدیه اللهم‌احفظ‌قائدناالخامنه‌ای ثبت‌قلوبناعلي‌دینڪ وثبت‌قلوبنا‌علي‌حب‌الحسین♥️
https://harfeto.timefriend.net/654920181 نظراتتون رو درباره محفل امروز بهمون بگین🙃
التماس دعا یاعلے ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... 🎥خیلیا دوست دارن عاشق خدا بشن! ✓•°|پِیٰامِ‌مَعْنَوی|°•✓ ✓•°|اُسْتٰادْ‌پَنٰاهٓیٰانْ|°•✓ @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... کربلایت سهم ما بد ها نشد این اربعین پابرهنه می روم سمتی که بغضم بشکند @Shahidzadeh
4_6017112691930302734.mp3
4.33M
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... راسی راسی از اربـ؏ـیݩ جاموندیم:)💔.. @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... کاروان غمت ای عشق چهل روز كه هیچ تا چهل قرن اگر گریه كند باز كم است... @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... نام مڔا بنویسید بیݩ اربعینےها ‌ مݩ دݪ بہ راهٺ دادم آقا ‌ پا بہ راهٺ نہ! 💔 @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... أَشتَقتُ اِلى هَواكَ... وَ هَل مِن سَبيلَ اِلَى لِقئاك برای دلی که تنــگ شده... آیا راهی برای دیدار هست؟! @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... مصطفی يا اصلاً نخوابيده يا نيمه شب پر گريه ای داشته است. اين را چشمان قرمزش فرياد می زند. نماز صبح که می خوانم انقدر امواج منفی افکار، اذيتم می کند که به حياط پناه می برم. صدای مرغ و خروس ها فضا را پر کرده است. تمام دنيای گذشته ام زنده می شود. روحم چنان به فشار می افتد که طاقت نمی آورم؛ يا بايد فرياد بزنم، يا فرار کنم. بر می گردم به اتاق پيش مصطفی. کنار سفره دنيا می نشينم. لقمه می گيرد برايم. نمی خورم تا بخورد. مثل ديوانه ها عمل می کنم. گاهی قهرم، گاهی عاشق. وقتی هست می خواهمش. وقتی نيست نمی توانم قضاوتش نکنم. چند لقمه ای می خورد و می خورم. سفره را جمع می کنم و می برم. کاش می گذاشت چند روزی اينجا تنها بمانم. مصطفی دو چای کمرنگ می ريزد و می آورد. کنار کرسی می نشينم و لحاف را روی پاهايم می کشم. با ليوان چايم مشغول می شوم. سکوت پر گفت و گو و منتظر را می شکند: - سه سال پيش بود که يه روز شيرين زنگ زد و گفت آش نذری پخته ن ، برم بگيرم. مکث می کند و کمی از چايش می خورد. - من يکی دو سال بود که کمتر خونه خاله مهين می رفتم و مراعات می کردم. چون حس می کردم رفتار های شيرين، خيلی خالی از حرف نيست. يه سری پيام ها و نوشته های مزخرف هم داده بود. دوباره مکث می کند. اينبار طعم تلخ دارد سکوتش. - چند باری هم بيرون با پسر های غريبه ديده بودمش. دلم نمی خواست که درگيرش بشم. صبر کردم تا پدر بيايند و بروند. پدر که آمد حالشون خوب نبود قرار شد خودم برم. خبر نداشتم که خاله رفته بيرون و کسی نيست. خدا می دونه که نمی دونستم شيرين تنهاست. سه باره مکث می کند. انگار دارند شکنجه اش می کنند. دستش را به صورتش می کشد. - زنگ که زدم تعارف کرد برم تو. من هم از همه جا بی خبر رفتم. وارد سالن که شدم ساکت بود. کمی شک کردم که شيرين اومد. سراغ خاله رو گرفتم. گفت الآن می آد. حالا صدايش تحليل می رود. نفسم بند آمده است. نمی خواهم بقيه اش را بشنوم. هر چه می کنم تار های صوتی ام تکان نمی خورند، يخ زده اند. سکوت بهترين حرف است. صورت مصطفی برافروخته و لب هايش خشک شده است. زبانی دور لبانش می چرخاند و آب دهانش را فرو می برد. _ برگشتم حرفی بزنم که مانتوش رو درآورد. من فقط بهِش پشت کردم. شروع کرد حرف زدن. از خواسته هايش، از محبتش. چرت و پرت می گفت. نفسم مکث می کند. - ليلا باور کن که حتی نگاهش هم نمی کردم. همون وقت ها نامه هم می داد که من نمی خواندم. چون می ديدم که از روی ضعف درونش اين کارها را می کنه صبر می کردم و به کسی نمی گفتم. بعداً مجبور شدم مادر رو در جريان بذارم که باهاش صحبت هم کرد؛ اما نتيجه اش شد لجبازی شيرين با خودش و زندگيش. چشمانم را از ماتی نجات می دهم و به صورت پر از اخمش می دوزم؛ يعنی بايد باور کنم يا دارد يک افسانه تعريف می کند. - فقط تهِ دلم از خدا می خواستم که نجاتم بده و از اين مخمصه رها بشم. می دونی ليلا نذر های عمری کردم. يک ساعت بال بال زدم. نمی گذاشت بروم. هر چی باهاش حرف نزدم، تلخی کردم، نگاهش نکردم، فرياد زدم، فايده نکرد. ديگه داشتم به اين فکر می کردم که پنجره رو بشکونم و خودم رو پرت کنم بيرون. دارد دق می کند، اما با حرارتش دارد يخ های وجودم را آب می کند. چه بساط غريبی در عالم به پا شده است. - ليلا من آدم خوبی نبودم. حالاشم نيستم؛ اما اهل اين حرمت شکنی ها هم نيستم. برای حريمی که خدا تعيين کرده احترام قائلم. به خدا گفتم حريم من رو خودت حفظ کن تا عمر دارم از حريم هات دفاع می کنم. نفسي ميکشد: - با وعده راضيش کردم. وعده اينکه فکر کنم تا هفته بعد. با حرف اينکه اگر می خواد من به قضيه ازدواجمون فکر کنم پس خودشو نفروشه به حروم. اومدم بيرون. يه راست رفتم ترمينال و با همون حالم رفتم پيش امام رضا(ع). اون عکس ها هم که نشونت داده کنار تختش من ايستادم برای همون روز کذاييه. خدا شاهده که من خطايی نکردم. فقط غفلت کردم. اينکه انقدر عکس داره از من، چون گوشی لعنتيش همش دستشه. توی هر مهمونی ای من رو زير نظر داره. توی عروسی ها حتی با يکی احوالپرسی کردم هم عکس گرفته. عکس هايی که ديروز ديدی خيلی هاش فوتوشاپه. حرف هايی که پريشب زد يا برات نوشته فقط تفکرات و خيالاتشه و الا من هيچ وقت، هيچ جا باهاش خلوت نکردم که بخوام باهاش اون حرف های... خدايا من از کجا بايد بفهمم مصطفی راست می گويد يا شيرين. عکس ها صادق اند يا حرف ها؟ @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... همیشہ‌آنلایݩ‌اسٺ...😳 بامانبودنش‌بہ‌ڪنار...😒 یارب بستہ‌اش‌تمــام‌نمےشود؟!!🤨 ! @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... 🖤👑 ازدخترمحجبہ‌پرسیدن: نظرت‌راجع‌بہ‌حجاب‌ وچادرچیہ؟!🤔 گفت؛وقتی‌ازجای شلوغی می‌خوایم‌ردبشیم،مردم‌راه روبرامون‌بازمی‌کنن...😅 ماهم‌مثل‌ملکہ‌هاردمی‌شیم😌👑 @Shahidzadeh
حضرت سیدالشهداء صلوات الله علیه با قیام خود به چه معروفی امر کردند؟.mp3
643.9K
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... 🎵 حضرت سیدالشهداء صلوات الله علیه با قیام خود به چه معروفی امر کردند؟ ✓•°|پِیٰامِ‌مَعْنَوی|°•✓ @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... یِکیٰ باید باشِه 😉 ِکه وقتیٰ نِگاش مِـیکـنِــی 👀 نَه اینکه غصِه هات یـــادِتٰ بِره نَــه🙄 فقط یـــادِتٰ بیاد ... دلَیل بزرگتری بَرایٰ «خُــوشحــال» بودن داریٰ . .😍❤️ :) @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... 💔🌙 "مثݪ هر‌شب ٺا‌سحر در خود مُرورش مے‌ڪنم" 😉 @Shahidzadeh