eitaa logo
اِࢪیحا(:
1.1هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
555 ویدیو
35 فایل
حرفی، پیشنهادی: https://harfeto.timefriend.net/16676543863446 پیامهاتون خونده میشه🚶🏽‍♂🎈
مشاهده در ایتا
دانلود
سعے دارد ڪودڪش را در عبا پنهان ڪند باید او تن را جدا؛ سر را جدا پنهان ڪند
گریه ے اصغر، صداے هلهله، با تیر خود حرمله باید صدا را در صدا پنهان ڪند
مشتے از خون علے را ریخت سمت آسمان خواست تا جرم زمین را در هوا پنهان ڪند
با غلاف خنجرے، بابا پسر را دفن ڪرد ڪربلا را خواست تا در ڪربلا پنهان ڪند
گیرم اصلا طفل خود را پشت خیمه دفن ڪرد خنده‌هاے آخرش را در ڪجا پنهان ڪند..
...(:💔
• . او یک تنہ‌خود ، سپاه باباست..
هدایت شده از اِࢪیحا(:
|●°بِسمِ‌رب‌ِ‌النّور°●|
‌ ما دخیݪیم بھ گہواࢪھ ے فرزندِ حسیڹ (علیه السلام) گࢪ نباشد چھ شود زندگے فانےمان... 🖊
https://eitaa.com/Shahidzadeh/21050 سلام و عرض ادب🌿 احوال‌تون نیڪ و عزادارےهاتون قبول . . براے این حدیثے ڪہ آوردم'و من برادر و عموزاده . . .' این حدیث از زبان بزرگان خیلے گفتہ شده با تغییر! براے مثال 'ابن خلدون' میگن ڪہ'و قد بعثت إلیڪم أخي، و ابن عمي ، و ثقتي من أهل بیتۍ مسلم بن عقیل*' [و من عموزاده و فرد مورد وثوق خویش از خاندانم، مسلم بن عقیل را بہ سوے شما فرستادم.] یعنۍ ایشون معتقد بودن امام حضرت مسلم[علیہ‌السلام] رو برادر خودشون ندونستن، و میگن فقط عضوے از خانواده‌شون بوده همین . . ولۍ بنده از بین بزرگان ڪلام شیخ مفید رو نوشتم، همہ‌ے جملات درستہ ولے من این رو نوشتم🖤' باز هم سوالۍ بود در خدمتم(: *تاریخ‌ابن‌خلدون،ج۳،ص۲۲. []
تنها مسیر 1_جلسه بیست و سوم پارت 4.mp3
5.05M
پارت4 🌹🌈 🔹چسبید به زمین و از هوای نفس تبعیت کرد و مثل او مانند سگ است.. 🔹جمهوری اسلامی یعنی همه نظر بدن تا زمانی که مخالف با دین نباشه. 🔹اگر حق از هوای نفس مردم تبعیت بکنه فساد این مردم به آسمان ها میرسه. ✓•°|پِیٰامِ‌مَعْنَوی|°•✓ ✓•°|اُسْتٰادْ‌پَنٰاهٓیٰانْ|°•✓ ـ‌شہید‌زاده‌ـ
یاحسین... حُر‌پشیمان‌تواَم ! | Eitaa.com/shahidzadeh
[– مسلم . . . مسلم بن عقیل'علیہ‌السلام' ، ناپدید شده! ڪوفیان تنهایش گذاشتند! ڪوفیان سفیر حسین بن علے'علیہ‌السلام' را تنها گذاشتند!] . • آن روز پس از نماز عشاء💔(:
اِࢪیحا(:
[– مسلم . . . مسلم بن عقیل'علیہ‌السلام' ، ناپدید شده! ڪوفیان تنهایش گذاشتند! ڪوفیان سفیر حسین بن علے
•°🖤 خُداے ڪوچہ گَردِ غَریبِ ڪُوفِہ رُخْصَت؟(:' .. ! در با شدت ڪوبیده شد بلند داد زدم: – هانے؟در را باز ڪن! هانے بلند چشمے گفت و در را باز ڪرد ڪہ ارباب با شدت داخل شد و هراسان اطرافش را نگاه ڪرد ، چشمش ڪہ بہ من خورد با شتاب بہ طرفم آمد: – ڪجاست؟هان؟فائقہ ڪجاست؟ زبان باز ڪردم حرفۍ بزنم، ڪہ صداے خانم آمد: – چہ شده سلیمان؟خانہ را روے سرت گذاشتہ‌اے؟ ارباب بہ طرف خانم چرخید: – دیدے گفتم؟گفتم ڪوفیان وفا ندارند تو خندیدے و گفتے از دنیا عقبم! با قهقهہ بہ هانے اشاره ڪد سطل آبۍ بیاورد و خودش از پلہ‌ها بالا رفت: – دهان باز ڪن مرد!جآن بہ سَرَم ڪرده‌اے! میگے چہ شده یا نہ؟ هر دو داخل سرسرا شدند و دیگر نشنیدم حرف‌هایشان را، قلبم محڪم میزد! بہ افڪار منفۍ مغزم دهن ڪجے ڪردم و میان انگشت شصت و اشاره‌ام را میگزم'ساڪت شو اسماء!خدا نڪند!مسلم[علیہ‌السلام] ڪہ تنها نیست! هشت هزار یار و یاور دارد!' هانے داخل سرسرا شد، امانم بے امان شد سبد سیب ها را روے زمین گذاشتم و آهستہ ڪنار پنجره ایستادم: – مسلم[علیہ‌السلام] تنها شد! انگار ڪہ بہ خاطر دستگیرے هانے بن عروة مسلم[علیہ‌السلام] با یاران و بیعت ڪنندگان و مرادیان * داراِلماره رو محاصره ڪردند، عبیدالله بن زیاد هم بہ آن دستہ از اشراف ڪوفہ ڪہ در قصر بودند دستور داد ڪہ با قوم خود حرف بزنند و بیم را بہ آنها القا ڪنند! بلند داد میزند: – آآآآآے خدا لعنتت ڪند هانے!شانہ‌ے آدمیزاد است! خانم ڪلافہ میگوید: – ادامہ بده!دق دادے! – ها چہ میگفتم؟ آرے محاصره میڪندد تا غروب!غروب اطراف مسلم[علیہ‌السلام] خالے میشود! هیچڪس باورش نمیشود ڪہ ڪوفیان آنقدر ترسو باشند! از هشت هزار نفر فقط پنجاه نفر مانده بودند! یواااااش پدر خدابیامرز! داشتم میگفتم؛ مسلم [علیہ‌السلام] با همان افراد باقے مانده بہ مسجد میرود ، نماز عشاء را ڪہ میخواند میبیند تنها سے تن از افراد باقے ماندند! خلاصہ با همان سے نفر راهے ڪوچہ ها میشود؛ غریب بود و راه را پیدا نمیڪرد میچرخد طرف آنها ڪہ مبیند هیچڪس نیست! بعد از آن هم ڪسۍ او را ندیده! – هنوز نصف شب هم نشده مرد! یعنے چہ ڪہ ڪسۍ او را ندیده؟مگر میشود؟حتماً ڪسۍ پناهش داده! ارباب با حالتے خمار لب میزند: – مگر مغز خ‌ر خورده باشند تا او را راه دهند! صداے هانے مۍآید: – انگار ڪسۍ آنجاست! سریع و آهستہ بہ طرف اتاق خودمان میروم: – مسلم . . . مسلم بن عقیل[علیہ‌السلام] ، ناپدید شده! ڪوفیان تنهایش گذاشتند! ڪوفیان سفیر حسین بن علے[علیہ‌السلام] را گذاشتند! نویسنده: []
هدایت شده از اِࢪیحا(:
|●°بِسمِ‌رب‌ِ‌النّور°●|
خِس خِس سینه ات انداخت زِ پا بابا را به زمین هِے نڪش آنقدر عزیزم پا را
پیرمردم! همه ے دلخوشے من برخیز برنمےخیزے اگر باز ڪن این لبها را
دشت پُر گشته زِ تو یا ڪه تو از دشت پری؟ به زمین ریخته اے مینگرم هر جا را
سهم آهوے من از زندگے اش صیاد است بست با نیزه به رویش رَه این صحرا را
پهلویت آمدم و پهلویت آزارم داد باز دیدم وسط آتش در، زهرا را
خُنڪاے جگرم بے تو نمےخواهم من به خدا لحظه اے از زندگے دنیا را
تو تجلاے غم پنج تنے یا ولدے ڪه به هر زخم به تصویر ڪشیدے ما را