▪️روایتی از بلوغ اقتدار
جلسه با محسن رضایی با حصور حسنآقا، حاجیزاده، سیدمجید، سیدمهدی، سیوندیان و چند نفر دیگر، فردای همان روز تشکیل شد. آقا محسن چندبار سوال خود را تکرار کرد.
-شما مطمئنید که خودتان میتوانید موشک را پرتاب کنید؟
و هربار حسنآقا مطمئن تر از بار قبل پاسخ مثبت داد.
-به نظر من که اگر شما بتوانید موشک ها را شلیک کنید باز هم امید زیادی نیست. چرا که لیبیاییها با این روندی که دارند ادامه میدهند بعید است که دیگر به ما موشک بدهند. چندتا از قبلی ها مانده
+کمتر از 10 تا.
آقا محسن با شوخی ادامه داد:
-مقدم! این بچه هایی مه دور خودت جمع کردی از بهترین های جنگند. من الان فرمانده گردان نیاز دارم، فرمانده تیپ نیاز دارم. اینها را ولشان کن بیایند!
حسن آقا خندهای کرد.
+این چه حرفیست آقا محسن؟ یعنی الان از یک فرمانده گردان کمتر دارند به جنگ خدمت میکنند؟ نه! ما هرطور شده نمیگذاریم کار موشکی بخوابد...
برشی از کتاب خط مقدم روایتگر چگونگی آغاز صنعت موشکی سپاه پاسداران، مملو از ناگفته های زمان جنگ تاکنون.
لینک خرید کتاب
#برش_کتاب
@armyir