eitaa logo
هیئت رزمندگان اسلام استان اصفهان
806 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
2.4هزار ویدیو
27 فایل
🔷️کانال اطلاع رسانی هیئت رزمندگان اسلام استان اصفهان 🔶 ارتباط با ادمین کانال 👇 @esfheyat_admin 🔶 اینستاگرام👇 www.instagram.com/esfheyat 🔶 تلگرام👇 t.me/esfheyat 🔶 سایت👇 http://www.esfheyat.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید احمد کاظمی‌ در سال ۱۳۳۷ در نجف آباد اصفهان دیده به جهان گشود و همچون سایر جوانان، سرگرم تحصیل گردید. با پیدایش جرقه‌های انقلاب اسلامی‌دوشادوش ملت به مبارزه علیه رژیم ستم شاهی پرداخت و در بیست و سومین بهار زندگی خود، در اوایل سال ۵۹ به کردستان رفت تا با رزمی‌بی امان، دشمنان داخلی انقلاب را منکوب نماید. او دوران جوانی خود را با لذت حضور در جبهه‌های نبرد از کردستان گرفته تا جای جای جبهه‌های جنوب در صف مقدم مبارزه با متجاوزان بعثی در سِـمت‌هایی چون: دو سال فرماندهی جبهه فیاضیه آبادان، شش سال فرماندهی لشکر ۸ نجف، یکسال فرماندهی لشکر ۱۴ امام حسین(ع)، هفت سال فرماندهی قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع) و قرارگاه رمضان و پنج سال فرماندهی نیروی هوایی سپاه را به عهده داشت .➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🆔 t.me/Esfrzmheyat 🆔 eitaa.com/Esfrzmheyat 🌎 instagram.com/Esfrzmheyat 🌐 http://www.Esfrzmheyat.ir ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
شهید تورجی زاده در سال چهل و سه در شهر شهیدان اصفهان به دنیا آمد . در همان دوران کودکی عشق و ارادت به خاندان نبوت و امامت داشته و با شور وصف ناپذیر در مجالس عزا داری شرکت می نمود . در کودکی بسیار با وقار نظیف و تمیز بوده به گونه ای که در میان همگنان ممتاز بود. ایشان دوران تحصیل را همراه با کار و همیاری در مغازه پدر آغاز نمود . پدرش به دلیل علایق مذهبی برای دوره ی راهنمایی به مدرسه ی مذهبی احمدیه ثبت نام نمود . در سال شصت و یک به جبهه عزیمت نمود و در تیپ نجف اشرف به خدمت مشغول شد . و در عملایات های محرم والفجر ها و کربلا ها شرکت نمودند .پس از عزیمت به جبهه در جمع رزمندگان به مداحی و نوحه سرایی پرداخت و بسیاری از رزمندگان جذب نوای گرم و دلنشین او می شدند و در وصیت نامه های خود تقاضا داشتند در مراسم هفته ی آن ها ایشان دعای کمیل را بخوانند . این علاقه و تقاضا های رزمندگان بود که باعث شد ایشان هیئت گردان یازهرا را تاسیس کنند که هر دوشنبه در جبهه در محل گردان و در هنگام مرخصی در اصفهان برگذار می شد . که این هیئت بعد ها به هیئت محبان حضرت زهرا و هیئت رزمندگان اسلام شهر اصفهان تغییر نام داد. سر انجام این مجاهد خستگی ناپذیر در پنجم اردیبهشت سال شصت و شش در ارتفاعات شهر بانه در استان کردستان در ساعت هفت و سی دقیقه صبح حین فرماندهی گردان یا زهرا در سنگر فرماندهی به شهادت رسیدند . ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🆔 t.me/Esfrzmheyat 🆔 eitaa.com/Esfrzmheyat 🌎 instagram.com/Esfrzmheyat 🌐 http://www.Esfrzmheyat.ir ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
شهید مصطفی ردانی پور در سال 1337 ه ـ ش در یکی از خانه‌های قدیمی منطقه‌ی مستضعف‌نشین (پشت مسجد امام) شهر اصفهان متولد شد. پدرش از راه کارگری و مادرش از طریق قالی‌بافی مخارج زندگی خود را تأمین و آبرومندانه زندگی می‌کردند و از عشق و محبت سرشاری نسبت به ائمه‌ی اطهار (ع) و حضرت زهرا (ع) برخوردار بودند، تا آنجا که با همان درآمد ناچیز جلسات روضه‌خوانی ماهانه در منزلشان برگزار می‌شد. سخت‌کوشی و تلاش، با زندگی مصطفی عجین شده بود، به طوری که در شش سالگی )قبل از آنکه به مدرسه راه یابد) به مغازه‌ی کفاشی می‌رفت و در ایام تحصیل نیز نیمی از روز را به کار مشغول بود. با شروع جنگ تحمیلی، شهید ردانی‌پور به همراه عده‌ای از همرزمان خود از کردستان وارد جنوب شد و با نیروهای اعزامی از اصفهان (سپاه منطقه‌ی 2) که در نزدیکی آبادان «جبهه‌ی دارخوین» مستقر بودند، شروع به فعالیت کرد. ایشان » معروف بود، علیه دشمن بعثی به مبارزه*با رزمندگان اسلام در خطی که به «خط شیر پرداخت و از مهمترین علل شش ماه مقاومت مستمر نیروها در این خط، وجود این روحانی عزیز و دلسوز بود که به آنها روحیه می‌داد، سخنرانی می‌کرد و یا مراسم دعا برگزار می‌نمود. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🆔 t.me/Esfrzmheyat 🆔 eitaa.com/Esfrzmheyat 🌎 instagram.com/Esfrzmheyat 🌐 http://www.Esfrzmheyat.ir ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
شهید حسین خرازی سال 1336 ه.ش در يكي از محله‌هاي مستضعف‌نشين شهر شهيدپرور اصفهان بنام كوي كلم، در خانواده‌اي آگاه، متقي و با ايمان فرزندي متولد شد كه او را حسين ناميدند. . از آنجا كه والدين او براي تربيت فرزندان اهتمام زيادي داشتند، او را به دبستاني فرستادند كه معلمانش افرادي متعهد، پايبند و مراقب امور ديني و اخلاقي بچه‌ها بودند. علاوه بر آن، اكثر اوقات پس از خاتمه تكاليف مدرسه، به همراه پدر به مسجد محله ؛مي‌رفت و به خاطر صداي صاف و پرطنيني كه داشت، اذان‌گو و مكبر مسجد شد. شهيد خرازي با شروع جنگ تحميلي بنا به تقاضاي همرزمان خود، پس از يك‌سال خدمت صادقانه در كردستان راهي منطقه جنوب شد و به سمت فرمانده اولين خط دفاعي كه مقابل عراقيها در جادة آبادان-اهواز در منطقه دار خوين تشكيل شده بود و بعداً در ميان رزمندگان اسلام، به «خط شير» معروف شد؛ منصوب گشت. خطي كه نه ماه در برابر مزدوران عراقي دفاع جانانه‌اي را انجام داد و دلاوراني قدرتمند را تربيت كرد. اين در حالي بود كه رزمندگان از نظر تجهيزات جنگي و امكانات تداركاتي شديداً در مضيقه بودند، اما اخلاص و روح ايمان بچه‌هاي رزمنده، نه تنها باعث غلبه سختيها و مشكلات بر آنها نشد بلكه هر لحظه آماده شركت در عمليات و جانفشاني بودند. در عمليات شكست حصر آبادان، فرماندهي جبهه دارخوين را به عهده داشت و دو پل حفار و مارد را كه عراقيها با نصب آن دو پل بر روي رود كارون، آبادان را محاصره كرده بودند، به تصرف درآورد. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🆔 t.me/Esfrzmheyat 🆔 eitaa.com/Esfrzmheyat 🌎 instagram.com/Esfrzmheyat 🌐 http://www.Esfrzmheyat.ir ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
شهید جلال افشار در سال 1353 به مدرسه حقانی قم رفت و از محضر آیت ‌الله بهاءالدینی بهره جست. از آن روز به بعد جلال مدام در حال تبلیغ دین بود. در اجتماع مردم قم در تاریخ 17 دی ماه 1356 شجاعانه ایستاد و درخشید با پیروزی و شکوفایی انقلاب جزء عناصر اولیه‌ی کمیته‌ی دفاع شهری حرکت های مردمی اصفهان را سازماندهی کرد. قبل از آن نیز در جریان تحصن تاریخی مردم در منزل آیت ‌الله خادمی در مورد اعتصاب غذای زندانیان سیاسی نقش بسزایی ایفاء کرده بود. جلال آن روز‌ها‌ هم در خانه تدریس اخلاق داشت و هم مصاحبه و پذیرش نیروی جدید با او بود. در مرکز آموزش 15 خرداد نیز اخلاق تدریس می ‌کرد. همیشه در جلسات سپاه و مراکز فرهنگی آموزشی که هدفشان هدایت نسل جوان بود و پایگاه 15 خرداد شرکت داشت. برای مدتی هم به سیستان و بلوچستان رفت تا با اشرار مبارزه کند. بعد از آن نیز به جبهه رفت آخرین بار او را در لباس سبز سپاه پاسداران بدرقه کردیم. بیست و سوم ماه مبارک رمضان پرستوی آشیانه‌ام هنگام اذان ظهر در حالی که نام مبارک رسول ‌الله (ص) را بر لب داشت پر کشید -دوستانش گفتند- در روز بیست و چهارم تیرماه سال 1360 (عملیات رمضان) از ناحیه‌ی پهلو مجروح شد و چند دقیقه بعد آسمانی گشت. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🆔 t.me/Esfrzmheyat 🆔 eitaa.com/Esfrzmheyat 🌎 instagram.com/Esfrzmheyat 🌐 http://www.Esfrzmheyat.ir ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
شهید حاج علی قوچانی درروز اول تیرماه ۱۳۴۲در شهر اراک دیده به جهان گشود.وی در کودکی به همراه پدر و مادرش از اراک به اصفهان آمد، شرایط معیشتی ایجاب می کردکه درمحل های مختلفی زندگی کنند. از همان کودکی باکاستی ها وسختی ها انس گرفت وسازندگی او از همین دوران آغازشد. ازهمان کودکی حالاتی کنجکاوانه داشت. بسیار جسور و چالاک و فعال بود. در دوران انقلاب با اینکه سن چندانی نداشت به اندازه توان خود در رویداد های انقلاب شرکت و فعالیت کرد.هنوز در اوان جوانی بود که بعد از انقلاب،روستاهای سمیرم و بوئین میاندشت را زیرپاگذاشت ودر خدمت انقلاب، به کمک محرومان و مستضعفان آنجاشتافت. با شروع درگیریهای کردستان با سن کم و جثه کوچک، به هرنحو ممکن، خود را به آنجا رساند. در کردستان شاهد درگیریها و خیانتهای مدعیان طرفداری از خلق یعنی دمکراتها و چپ گراها بود و در آنجا کم کم چهره خود را نشان داد.سالها شرکت فعالانه و مستمر او در جبهه های خون و آتش و درگیری با گروههای محارب و منافق در جنوب وغرب از او فرمانده ای ساخته بود شجاع، صبور و رازدار. زاهد شب بود و شیر روز. بارها تا مرزشهادت پیش رفت. در سال ۱۳۶۳ به مکه معظمه مشرف شد وپس از چندی ازدواج کرد. او به عنوان فرماندهی مدیر ولایق، هدایت بخشی از نیروها را در حمله به فاو،بعهده داشت. در منطقه استراتژیکی کارخانه نمک از خود رشادتهای فراوان نشان داد و سرانجام پس از شش سال رشادت و جانبازی، در سن ۲۲ سالگی، در یک عروج آسمانی، تماشاگر راز شد و روح و جسم خود را نثار دوست کرد. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🆔 t.me/Esfrzmheyat 🆔 eitaa.com/Esfrzmheyat 🌎 instagram.com/Esfrzmheyat
شهید علیرضا کریمی متولد 22 شهریور سال 1345 مقارن با ایام ماه مبارک رمضان در محله سیچان اصفهان بدنیا آمد. بدلیل بیماری شدیدی که داشت پزشکان معتقد بودند که زیاد زنده نمی ماند. به طوری که در 4 سالگی کبد وی از بین رفته و دیگر امیدی به زنده ماندنش نبود. روزی سیدی سبزپوش به مغازه پدرش مراجعه کرده و بی مقدمه می گوید کار خوبی کردی که علیرضا را نذر آقا ابالفضل(ع) کردی. همین امروز سفره آقا ابالفضل (ع) را پهن کن و به مردم غذا بده، 3 مجلس روضه برای حضرت در حرمش نذر کرده ای که من انجام می دهم. سپس اسکناسی را جهت برکت کاسبی به پدر می دهد. آن روز بچه به طرز معجزه آسایی شفا می یابد به طوری که سال ها بعد قهرمان ورزش های رزمی می شود. در عملیات محرم در اثر اصابت گلوله خمپاره سر و دست و پای او مجروح می شود. بعد از پایان دوران مجروحیت به جبهه باز می گردد. فرمانده گردان امیرالمؤمنین(ع) به خاطر شجاعت و مدیریتی که علیرضا از خود نشان داده بود، مسئولیت دسته دوم از گروهان ابالفضل(ع) را به او می دهد. در آخرین دیدار با خانواده اش به مادر می گوید ما مسافر کربلائیم راه کربلا که باز شد بر می گردیم. در پایان آخرین نامه ای که فرستاد نوشته بود به امید دیدار در کربلا. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🆔 t.me/Esfrzmheyat 🆔 eitaa.com/Esfrzmheyat 🌎 instagram.com/Esfrzmheyat 🌐 http://www.Esfrzmheyat.ir ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
شهید ابراهیم نصر آزادانی نام پدر : محمود تاریخ تولد : 23/1/1338 محل تولد : اصفهان- ماربین-محله آزادان و لادان تاریخ شهادت : 2/3/1361 نحوه شهادت : اصابت گلوله به پشت گردن محل شهادت : خرمشهر محل دفن : گلستان شهدای استان اصفهان عملیات : بیت المقدس آخرین مسئولیت : جانشین فرمانده گردان امام سجاد(علیه السلام) لشکر14 امام حسین(علیه السلام) ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🆔 t.me/Esfrzmheyat 🆔 eitaa.com/Esfrzmheyat 🌎 instagram.com/Esfrzmheyat 🌐 http://www.Esfrzmheyat.ir ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
شهید رضا مجیدی نام پدر : تقی تاریخ تولد : 4/7/1338 محل تولد : اصفهان تاریخ شهادت : 22/12/1361 نحوه شهادت : اصابت ترکش به ریه و قلب محل شهادت : شلمچه محل دفن : گلستان شهدای اصفهان عملیات : بیت المقدس آخرین مسئولیت : جانشین فرمانده لشکر 30 زرهی سپاه ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🆔 t.me/Esfrzmheyat 🆔 eitaa.com/Esfrzmheyat 🌎 instagram.com/Esfrzmheyat 🌐 http://www.Esfrzmheyat.ir ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
شهید محمود حری نام پدر : حسین تاریخ تولد : 10/10/1338 محل تولد : نجف آباد اصفهان تحصیلات : دیپلم ریاضی تاریخ شهادت : 16/2/1361 نحوه شهادت : اصابت ترکش محل شهادت : جاده اهواز خرمشهر محل دفن : نجف آباد عملیات : بیت المقدس آخرین مسئولیت : فرمانده محور و فرمانده زرهی لشکر 8 نجف اشرف ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🆔 t.me/Esfrzmheyat 🆔 eitaa.com/Esfrzmheyat 🌎 instagram.com/Esfrzmheyat 🌐 http://www.Esfrzmheyat.ir ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
هیئت رزمندگان اسلام استان اصفهان
محسن حججی در سال ۱۳۷۰ در شهر نجف‌آباد اصفهان به دنیا آمد و از جمله رزمندگان دلاور مدافع حرم بود که در خاک سوریه به شهادت رسید. زندگی‌نامه و وصیت‌نامه شهید محسن حججی محسن حججی از جهادگران و اعضای فعال مؤسسه شهید احمد کاظمی بود که در عملیاتی مستشاری نزدیک مرز سوریه با عراق به اسارت گروه تروریستی داعش درآمد و پس از دو روز به‌دست تروریست‌های تکفیری در سوریه به شهادت رسید. داعش چندی پس از انتشار فیلمی که ادعای به اسارت درآوردن محسن حججی را داشت، اعلام کرد که وی را به قتل رسانده است. شهید حججی دهمین عضو از لشکر زرهی ۸ نجف اشرف است که طی جنگ در خاک سوریه به شهادت رسیده‌اند. این جهادگر فرهنگی از فعالان ترویج و تبلیغ کتاب بود و اقدامات جهادی را در اردوهای سازندگی برای خدمت به مناطق محروم انجام داده و از خادمین راهیان نور در مناطق عملیاتی دوران دفاع مقدس بود. «پسرم، دفاع مقدس و رشادت و مجاهدت برای اسلام و دین هیچ‌وقت تمام‌شدنی نیست و تا دنیا هست مبارزه بین حق و باطل هم خواهد بود ان‌شاءالله روزی هم نوبت تو خواهد شد» همچنین شهید حججی در مدارس به تبلیغ کتاب می‌پرداخت و از زمره پیشگامان معرفی کتاب در نماز جمعه بود. او در نجف‌آباد استان اصفهان به معرفی و تبلیغ کتاب می‌پرداخت. شهید محسن حججی در سال 1391 ازدواج کرد، ثمر ازدواجش پسری به‌نام علی است. این جوان رشید پاسدار در دومین اعزام خود به سوریه در مرز عراق با این کشور در روز دوشنبه 16 مرداد 1396 به اسارت داعش درآمد و در روز چهارشنبه 18 مرداد 1396 در منطقه‌ای به نام تنفت به شهادت رسید. وصیت‌نامه شهید محسن حججی شهادت «محسن حججی» کربلایی در دل‌های اهل دل برپا کرده است تا آنجا که وقتی سری به صفحات اینستاگرام و یا شبکه‌های ارتباطی می‌زنیم بیشتر از هر اسم دیگری نام شهید حججی و تصویر او را می‌بینیم. شهید محسن حججی که پس از دو روز اسارت به‌دست نیروهای تکفیری داعش به شهادت رسید، حرف‌های ناگفته خود را در وصیت‌نامه‌اش نوشته و این وصیت‌نامه هم‌اکنون به دست تمام ملت ایران رسیده است. در ادامه، متن این وصیت‌نامه را می‌خوانید: حالا که دستهایم بسته است می‌نویسم نه با قلم که با نگاه و نه با جوهر که با خون، رو به دوربین ایستاده‌ام و ایستاده‌ام رو به همه شما، رو به رفقا، رو به خانواده‌ام، رو به رهبر عزیزم و رو به حرم. حرامزاده‌ای خنجر به دست است و دوست دارد که من بترسم و حالا که اینجا در این خیمه‌گاهم هیچ ترسی در من نیست. تصویرم را ببرید پیشکش رهبر عزیز و امامم سید علی خامنه‌ای و فرمانده‌ام حاج قاسم و به رهبرم بگویید که «اگر در بین مردمان زمان خودت و کلامت غریبید ما اینجا برای اجرای فرمان شما آمده‌ایم و آماده تا سرمان برود و سر شما سلامت باشد». آسمان اینجا شبیه هیچ‌جا نیست حتی آسمان روستای دورک و وزوه که در اردوی جهادی دیده‌ام یا آسمان بیابان‌های سال‌های خدمتم، اینجا بوی دود و خون می‌آید. کم‌کم انگار لحظه دیدار است ولی این لحظه‌های آخر که حرامیان دوره‌ام کرده‌اند می‌خواهم قصه بگویم و قصه که می‌گویم کمی دلم هوایی علی کوچولویم می‌شود ولی خدا وعده داده که جای شهید را برای خانواده‌اش پر می‌کند، اما حتماً قصه‌ام را برای علی وقتی بزرگ شد بخوانید. زندگی‌نامه و وصیت‌نامه شهید محسن حججی قصه کودکی‌ام که با پدرم در روضه‌های مولا اباعبدالله الحسین(ع) شرکت می‌کردم، قصه لرزش شانه‌های پدر و من که نمی‌دانستم برای چیست. پدرم با اینکه کارگری ساده بود همیشه از خاطرات حضورش در دفاع مقدس می‌گفت و توصیه می‌کرد: «پسرم، دفاع مقدس و رشادت و مجاهدت برای اسلام و دین هیچ‌وقت تمام‌شدنی نیست و تا دنیا هست مبارزه بین حق و باطل هم خواهد بود ان‌شاءالله روزی هم نوبت تو خواهد شد». دوران کودکی و مادری که کلید رفتنم به قتلگاه در دستان اوست و او بود که اجازه داد. مادرم همیشه می‌گفت «تو را محسن نام گذاشتم به‌یاد محسن سقط‌شده خانم حضرت زهرا(س)». مادر جان، اولین باری که به سوریه اعزام شدم دریچه‌های بزرگی به‌رویم باز شد اما نمی‌دانم اشکال کارم چه بود که خداوند مرا نخرید.
هیئت رزمندگان اسلام استان اصفهان
بازگشتم و چهل هفته به جمکران رفتم و از خداوند طلب باز شدن مسیر پروازم را کردم. تا اینکه یک روز فهمیدم مشکل رضایت مادر است. تصمیم گرفتم و آمدم به دست و پای تو افتادم و التماست کردم و گفتم مگر خودت مرا وقف و نذر خانم فاطمه زهرا(س) نکردی و نامم را محسن نگذاشتی، مادرجان، حرم خانم زینب(س) در خطر است اجازه بده بروم. مادرم.... نکند لحظه‌ای شک کنی به رضایتت که من شفاعت‌کننده‌ات خواهم بود و اگر در دنیا عصای دستت نشدم در عقبی نزد حضرت زهرا(س) سرم را به‌دست بگیر و سرفراز باش چون ام‌وهب. مادر، یادت هست سال‌های کودکی و مدرسه، پس از دبستان و مقاطع تحصیلی و بالاتر، همیشه احساس می‌کردم گمشده‌ای دارم و این‌قدر به مادرمان حضرت زهرا(س) متوسل شدم تا در سال 1385 و اوج جوانی مسیری را برایم روشن کردند و آن مسیر آشنایی با شهید کاظمی و حضور در مؤسسه‌ای تربیتی‌فرهنگی به همین نام بود. زندگی‌نامه و وصیت‌نامه شهید محسن حججی همان سال‌ها بود که مسیر زندگی‌ام را پیدا کردم و حاج احمد کاظمی شد الگوی زندگی و یار لحظه لحظه زندگی من، خیلی زود حاج احمد دستم را گرفت و با شرکت در اردوهای جهادی، هیئت، کار فرهنگی و مطالعه و کتاب‌خوانی رشد کردم. انگار حاج احمد دستم را گرفت و ره صدساله را به‌سرعت پیمودم. سربازی و خدمت در مناطقی دورافتاده را انتخاب کردم و تو مادر، ببخش که آن روزها مثل همیشه چقدر نگرانم بودی. و ازدواج که آرزوی شما بود، با دختری که به‌واسطه شهدا با او آشنا شدم و خدا را شاکرم که حاج احمد از دختران پاکدامنش نصیبم کرده است، همنام حضرت زهرا(س) و از خانواده‌ای که به‌شرط اینکه به‌دلیل نداشتن فرزند پسر برایشان فرزند خوب و باایمانی باشم دختر مؤمن و پاکدامنشان را با مهریه‌ای ساده به‌عقدم درآوردند و من هم تنها خواسته‌ام از ایشان مهیا‌کردن زندگی برای رسیدن به سعادت و شهادت بود و با کمکِ هم، زندگی مهدوی(عج) را تشکیل دادیم، خانواده‌ای که در روزهای نبودنم و جهادم همسر و فرزندم را در سایه محبتشان گرفتند و من دلم قرص بود که همسر و فرزندم جز غم دوری و دلتنگی غمی نداشته باشند، همین جا بود که احساس کردم یکی از راه‌های رسیدن به خداوند متعال و قرار گرفتن در مسیر اسلام و انقلاب عضویت در سپاه است و همین جا بود که باز حاج احمد کمکم کرد و لیاقت پوشیدن لباس سبز پاسداری را نصیبم کرد. و همسرم و همسرم...، می‌دانم و می‌بینم دست حضرت زینب(س) که قلب آشوبت را آرام می‌کند، همسرم شفاعتی که همسر وهب از مولا اباعبدالله شرط اجازه میدان رفتن وهب گذاشت طلب تو. خاطرات مشترکمان دلبستگی نمی‌آورد برایم، بلکه مطمئنم می‌کند که محکمتر به قتلگاه قدم بگذارم چون تو استوارتر از همیشه علی عزیزمان را بزرگ خواهی کرد و منتظر باش که در ظهور حضرت حجت به‌اقتدای پدر سربازی کند. حالا انگار سبکتر از همیشه‌ام و خنجر روی بازویم نیست و شاید بوی خون است که می‌آید، بوی مجلس هیئت مؤسسه و شبهای قدر و یاد حاج حسین به‌خیر که گفت مؤسسه خون می‌خواهد و این قطره‌ها که بر خنجر می‌غلطد ارزانی حاج احمدی که مسیر شیب‌الخضیب شدنم را هموار کرد. خدّالتریب شدنم را از مسجد فاطمه الزهرای(ع) دورک شروع کردم و به خاک آلودم تمام جسمم را تا برای مردمی که عاشق مولایند مسجد بسازیم. روی زمینی نیستم که می‌بینید، ملائک صف به صفند کاش همه چیز واقعی بود درد پهلویم کاش ساکت نمی‌شد و حالا منتظر روضه قتلگاهم، حتماً سخت است برایتان خواندن ولی برای من نور سید و سالار شهیدان دشت را روشن کرده است. اینجا رضاً برضاک را می‌خواهم زمزمه کنم. انگار پوست دستم را بین دو انگشت فشردند و من مولای بی‌سر را می‌بینم که هم‌دوش زینب آمده‌اند و بوی یاس و خون در آمیخته هستم. حرامیان در شعله‌های شرارت می‌سوزند و من بدن بی‌پیکرم را می‌گذارم برای گمنامی برای خاک زمین.
امروز برای  وقت نداریم🇮🇷 ای داغ دل لاله تو را وقت نداریم🥀 با حضرت شیطان سرمان گرم گناه است👹 ما بهر ملاقات خدا وقت نداریم😇 چون فرد مهمی شده نفس دغل ما اندازه ی یک قبله دعا وقت نداریم😰 در کوفه تن غیرت ما خانه نشین است بهر سفر کرببلا وقت نداریم تقویم گرفتاری ما پر شده از زر🗓 ای داغ دل لاله تو را وقت نداریم هر چند که خوب است شهیدانه بمیریم خوب است ولی حیف که ما وقت نداریم👋 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🆔 t.me/Esfrzmheyat 🆔 eitaa.com/Esfrzmheyat 🌎 instagram.com/Esfrzmheyat 🌐 http://www.Esfrzmheyat.ir ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🏆 🎖سردار شهید حاج قاسم سلیمانی🏅 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
🏅💐 شهید مدافع حرم علیرضا نوری 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
هیئت رزمندگان اسلام استان اصفهان
#معرفی #شهیدانه #قهرمانان🏅💐 شهید مدافع حرم علیرضا نوری 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
💐شهید مدافع حرم؛ علیرضا نوری💐 🗓علیرضا در پنجمین روز مرداد سال 1366 در روستای خیرآباد (شهرستان تیران و کرون) به دنیا آمد. در یک خانواده روستایی و با ایمان قد کشید. تفریحاتش در دوران نوجوانی رفتن بر سر قبور شهدا و خواندن زیارت عاشورا بود. تحصیلاتش را تا مقطع دبیرستان در روستای خیرآباد به پایان رساند و سال 1381 ساکن نجف‌آباد شدند. 💯در تمام این سال‌ها علیرضا عضو فعال بسیج بود و فعالیت می‌کرد. سال 1385 سربازی‌اش را در سپاه (پادگان مالک اشتر ارومیه) گذراند و بعد از گذراندن دوره نظامی در پادگان به استخدام سپاه درآمد و لباس مقدس سپاه را به تن کرد و در لشگر زرهی 8 نجف اشرف نجف‌آباد مشغول به فعالیت شد. 📛ستوان دوم پاسدار علیرضا نوری یکی از نیروهای گردان پیاده لشکر8 نجف اشرف در جنگ با تروریست‌های تکفیری 29 اسفند 1393 در کشور سوریه (شیخ هلال) در سن 28 سالگی بر اثر اصابت ترکش به سر به درجه رفیع شهادت نائل آمد و پیکر مطهرش بعد از انتقال به نجف‌آباد در گلزار شهدای این شهر به خاک سپرده شد. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🆔 t.me/Esfrzmheyat 🆔 eitaa.com/Esfrzmheyat 🌎 instagram.com/Esfrzmheyat 🌐 http://www.Esfrzmheyat.ir ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌷 💐 زندگینامه شهید سجاد مرادی 💐 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
🏆 💐شهید مدافع حرم حسین آقادادی💐 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
هیئت رزمندگان اسلام استان اصفهان
#معرفی #شهیدانه #اسطوره🏆 💐شهید مدافع حرم حسین آقادادی💐 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
🥀یکی از شهدایی که برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) عازم سوریه شد و به آرزویش رسید، شهید حسین آقادادی است. او یکی از افراد تحصیلکرده و مفید برای جامعه بود که شهادت را به تمام خوبی‌های دنیا ترجیح داد و رخت بربست و آسمانی شد. 🌹شهید حسین آقادادی 2 فروردین 1353 در اصفهان چشم به دنیا گشود، حسین تحصیلات ابتدایی خود را از سال 60 در دبستان شهید محمد قضاوی ناحیه 4  اصفهان آغاز کرد، در 16  اردیبهشت سال 61  برادر بزرگش اکبر در عملیات بیت المقدس شهید شد در حالی که حسین تنها 8  سال داشت اما از همان کودکی تصمیم گرفت در مسیر برادر که همان خط ولایت است قدم بگذارد. 🎖درجه ستوان دومی نخستین درجه نظامی بود که در طول خدمت خود در سپاه پاسداران به آن نائل شد و درجه سرداری آخرین درجه‌ای است که پس از شهادت به پاس خدمات فراوان به ایشان اعطا شد. شهید آقادادی صاحب سه فرزند به نام‌های فاطمه زهرا، ریحانه و محمدرضا است. ☺️از نظر اخلاقی بسیار خوش سیرت و صادق و با محبت بود، درمحل کار با دوستان و همکاران و حتی سربازان بسیار مهربان و خوش برخورد بود نسبت به مافوق خود بسیار با احترام و خاضع و گوش به فرمان بود. 👌در مورد پست‌ها، کارها و ماموریت‌هایی که به او محول می‌شد نه تنها اعتراضی نمی‌کرد بلکه با تمام توان سعی می‌کرد آن عمل را به بهترین شکل ممکن انجام دهد به خاطر همین حسن خلق و انجام وظیفه چندین مرتبه به عنوان پاسدار نمونه معرفی شد. ✍همسر شهید حسین آقادادی در مورد زندگی مشترکش با این شهید ولایت مدار گفتن: آقا حسین فروردین 53 به دنیا آمد و 26 مهر 96 به شهادت رسید و 4 آبان همان سال در گلستان شهدا اصفهان در کنار مزار برادر شهیدش به خاک سپرده شد. حسین آقا، به حجاب تاکید بسیار داشتند و به گفته خودشان در همان زمان خواستگاری از طرز چادر گرفتن من، خوششان آمده بود. حتی به حفظ حجاب دو دخترم تاکید بسیار داشتند و خدا را شکر که فرزندانم به این امر واقف بودند. 👏وی با بیان اینکه حسین آقا سپاه را به دلیل بار معنوی‌اش انتخاب کرد و در ابتدای ورود در یگان گروه مهندسی 40 صاحب الزمان(عج) شروع به کار کرد، گفت: قسمتی که حسین آقا خدمت می‌کرد سختی‌های خودش را داشت و به واسطه شغلش ماموریت زیاد می‌رفت ولی به دلیل اینکه هر دو عاشق سپاه بودیم، همه این سختی‌ها برایمان شیرین بود و این آرامش را خدا به ما هدیه کرد. 💐برای شادی روح شهدا صلوات💐 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🆔 t.me/Esfrzmheyat 🆔 eitaa.com/Esfrzmheyat 🌎 instagram.com/Esfrzmheyat 🌐 http://www.Esfrzmheyat.ir ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🏆 💐کتاب زیر تیغ (خاطراتی از شهید حججی)💐 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
هیئت رزمندگان اسلام استان اصفهان
#معرفی #شهیدانه #اسطوره 🏆 💐کتاب زیر تیغ (خاطراتی از شهید حججی)💐 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
📚کتاب حاضر، خاطراتی از شهید مدافع حرم محسن حججی می باشد. مطالب کتاب در شش فصل فراهم آمده است: ✅فصل اول: به روایت پدر و مادر ✅فصل دوم: به روایت همسر ✅فصل سوم: به روایت دوستان ✅فصل چهارم: به روایت مدیر ✅فصل پنجم: به روایت هم رزمان ✅فصل ششم: یادداشت ها 😇خدایا ؛ نمی دانم مرا بخشیده ای یا نه . هر بار که به گذشته ام فکر می کنم ، تک تک گناه ها و اشتباهات گذشته ام جلوی ذهنم مرور می شود و هر بار سرافکنده تر از قبل در درگاهت می شوم. خدایا! اعتراف می کنم گذشته خوبی نداشته ام . بنده ی خوبی برایت نبوده ام . خیلی ها مرا به چشم گنهکار می شناسند. خدایا! تو بیش از همه بر من اگاهی . خوب و بدم را می دانی و از گذشته ام با خبری . خدایا ! تو حر را بخشیدی، رسول ترک را خریدی ، مرا هم قبول کن . خدایا! این روسیاه پر گناه را هم به خیل شهدای درگاهت راه بده تا عالمیان به رحمتت یی ببرند. 📖در بخشی از متن این کتاب می خوانیم : 📃محسن تعریف می کرد: ـ« توی عملیات محرم داشتیم منطقه ای رو  از دست داعش آزاد می کردیم که یه گوسفند بدون صاحب رها شده رو دیدیم . چون به ما غذا نرسیده بود ، فرمانده مون به بچه ها گفت گوسفند رو بگیرین و سرش رو ببرین . بچه ها این کار رو کردن . وقتی گوسفند آماده ی خوردن شد . هر چی به من و یکی دیگه از بچه ها گفتن بیاین بخورین ، لب نزدیم . قبلا از حاج قاسم شنیده بودم که بدون اجازه حق ندارین حتی یه برگ از درختای اینجا جدا کنین . جالب این که پویا ایزدی (شهید) به من گفت : «محسن! بی خیال بابا بیا بشین بخور. ببین من الان دارم می خورم ، بعد میرم شهید میشم . 😌اگه نخوری ، شهید نمی شیا!» پویا ایزدی خورد و شهید شد، اما من هنوز موندم!»🇮🇷 ؟............... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🆔 t.me/Esfrzmheyat 🆔 eitaa.com/Esfrzmheyat 🌎 instagram.com/Esfrzmheyat 🌐 http://www.Esfrzmheyat.ir ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
هیئت رزمندگان اسلام استان اصفهان
#معرفی #شهیدانه #اسطوره 🏆 👈صد دقیقه تا بهشت👉 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
 💠معرفی 🔵بازیش توی والیبال حرف نداشت. به سه زبان عربی، انگلیسی و آلمانی حرف می زد و به طلاب، انگلیسی درس می داد. روحانی ای که نعلین نمی پوشید و به قول خودش با به ظاهر غیرمذهبی ها هم سر و کار داشت. حاضر نبود کسی حتی پشت سر دشمنانش هم بد بگوید. او در خیلی از ویژگی ها از جمله انتقادپذیری و صبر و تحمل مخالف در بین یاران انقلاب کم نظیر بود. کتاب «صد دقیقه تا بهشت» شامل صد خاطره از بهشتی بزرگ است که عکس های کمتر دیده شده ای هم از او دارد. کتاب را بنیاد آثار دکتر بهشتی چاپ نموده است. 💠گزیده 📖با بی ادبی بلند شد به توهین کردن به شریعتی. بهشتی سرخ شد و گفت: «حق نداری راجع به یک مسلمان این طوری حرف بزنی.» هول شدند و چند نفر حرف تو حرف آوردند که یعنی بگذریم. گفت: «شریعتی که جای خود! غیر مسلمان را هم نباید با بی ادبی مورد انتقاد قرار بدیم.» (ص 91) * 📑با غرور گفتند که باید مناظره کنیم. حتما هم بهشتی باید طرف مناظره ما باشد. هشت نفری نشسته بودند روبروی بهشتی برای مناظره. آخر جلسه آمده بودند برای خواهش: «خواهش می کنیم پخش نشود، آبرویمان می رود.» بهشتی سفارش کرده بود پخش نشود. هیچ وقت هم به رویشان نیاورد. انگار جلسه ای نبوده. (ص 79) * 📜به جمع رو کرد و گفت: «قدرت اجرایی و مدیریتی رجوی به درد نخست وزیری می خوره. حیف که التقاط و نفاق داره. اگر نداشت مناسب بود.» تو بدترین حالت هم انگشت می گذاشت روی نکات مثبت. (ص 33) * 📃با جدیت می گفت: «بهشتی سنیه! "اشهد ان علیا ولی الله" رو نمی گه.» گفته بود شب بیا پشت سرش نماز بخون تا بفهمی اشتباه می کنی. به بهشتی هم سپرده بود که فلانی میاد این جمله رو بلند بگو. اذان و اقامه رو گفت، ولی خبری از این جمله نشد. به بهشتی اعتراض کرد که هر شب می گفتی، حالا امشب چرا؟ گفت: «اگه امشب می گفتم به خاطر اون آقا بود. ولی من که همه وجودم محبت علی(ع) است، چرا باید برای یک نفر بگویم.» (ص 44) * 📨به قاضی دادگاه نامه زده بود که: «شنیدم وقتی به ماموریت می روی، ساک خود را به همراهت می دهی. این نشانه تکبر است که حاضری دیگران را خفیف کنی.» قاضی را توبیخ کرده بود حساس بود؛ مخصوصا به رفتار قضات ... (ص 64) * 🚶‍♂از دیدار امام برمی گشت. رفته بود توی فکر. امام خواب دیده بود عباش سوخته؛ به بهشتی گفته بود مواظب خودتان باشید. می گفت از امام پرسیدم چرا؟ جواب داده بود: «آقای بهشتی! شما عبای من هستید.» (ص 9) ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🆔 t.me/Esfrzmheyat 🆔 eitaa.com/Esfrzmheyat 🌎 instagram.com/Esfrzmheyat 🌐 http://www.Esfrzmheyat.ir ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖