eitaa logo
عشق‌ مانا🇵🇸🇮🇷
62 دنبال‌کننده
319 عکس
75 ویدیو
100 فایل
🎒سفری به درون برای کشف حقایق... 🌿برای اطلاعات بیشتر درباره کلاس و ارتباط با ما به آیدی زیر پیام دهید: @eshgh_mana313
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿 اوقات شرعی امروز 🌿 🗓 تاریخ: ۱۴۰۴/۴/۲۳ 🕋 اذان صبح: ۳:۱۶ ق.ظ 🌅 طلوع آفتاب: ۴:۵۹ ق.ظ ☀️ اذان ظهر: ۱۲:۱۰ ب.ظ 🌇 غروب آفتاب: ۷:۲۱ ب.ظ 🌙 اذان مغرب: ۷:۴۲ ب.ظ 🌌 نیمه‌شب شرعی: ۱۱:۱۹ ب.ظ 📍 مکان: تهران ╭─────────────𖧷🪴𖧷╮ https://eitaa.com/eshgemana ╰──────────────────╯
☘ ذکر روز دوشنبه ــــــــــــ💚ـــــــــــ 🕋 به نیت صد مرتبه ╭─────────────𖧷🪴𖧷╮ https://eitaa.com/eshgemana ╰──────────────────╯
Ali FaniAli-Fani-Ziyarat-Ashoura.mp3
زمان: حجم: 11.7M
زیارت عاشورا🖤 التماس دعا رفقا🤲🏻 ╭─────────────𖧷🪴𖧷╮ https://eitaa.com/eshgemana ╰──────────────────
5.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگه سایه خدا بالای سر ما آدم ها نباشه ، از هم دیگه فاصله میگیرن .🤜🏻✨ توی ظاهر ممکنه پیش هم باشن اما قلب هاشون از هم‌دیگه فاصله داره و آدم ها در ظاهر دوست ، خانواده‌، همکار هستن ..👥 اما حرف همدیگر رو متوجه نمیشن یعنی نمی‌دونن چی داریم میگن و هم درک نمیکنن و در نهایت دیگه آدم ها برای هم مهم نیستن..🚶🏻‍♀ کافیه که قلب ها از هم دور بشه اون وقت که دیگه نمی‌تونیم هم درک کنیم و باعث این میشه که با هم دچار بحث بشیم 🗣 هر کسی فکر می‌کنه اون چیزی که خودش میگه درسته و اون وقت که جنگ به پا میشه ، ❔حالاچرا؟ چون وقتی قرار باشه فقط یک نفر بگه چی درسته و چی باید اینجا و اونجا باشه در نهایت کجا قرار داشته باشه ، اون یک نفر خداِ و همه ما باید دقیقا مثل اون چیزی که خدا بهمون گفته کار هامون انجام بدیم ✨🫶🏻 و این دقیقا معنی عدالت. ⁉️چرا حالا با این تعریف ما توی جامعه عدالت را نمی‌بینیم؟ چون خدا توی جامعه رنگی ندارد یعنی آدم ها یادشون رفته کار هاشون باید بر اساس حرف خدا جلو ببرن .. 🫧 کسی که دین داره عدالت رو میدونه برای خداست و کسی هم که دین قبول نداره میگه هرچی که من می‌گویم درسته و چیزی که من میخوام‌ باید بشه و دونه ی بحث و جنگ رو میکاره و اختلاف به پا میکنه.🥊 اینجا مولانا خیلی قشنگ میگه که: هر کسی از ظّن خود شد یار من از درون من نجُست اسرار من ╭─────────────𖧷🪴𖧷╮ https://eitaa.com/eshgemana ╰──────────────────╯
سو. من. سه ٫ پارت ۵.m4a
حجم: 4.1M
کتاب سو من سه📚 (پارت ۵ ) ╭─────────────𖧷🪴𖧷╮ https://eitaa.com/eshgemana ╰──────────────────╯
عشق‌ مانا🇵🇸🇮🇷
کتاب سو من سه📚 (پارت ۵ ) #کتابخانه_نور #پارت_۵ ╭─────────────𖧷🪴𖧷╮ https://eitaa.com/eshgemana ╰───
متن کتاب سو من سه📚 (پارت۵) من و جواد ریاضی میخواندیم .علی رضا و آرشام تجربی. مدرسه مان جدا شد اما رفاقتمان پابرجا ماند. هرچند علی رضا هنوز با من مچ تر است تا آرشام. امروز همان قدر حواسش پرت بود که نتوانست کتاب خانه بماند. قبل از اینکه من سوار موتورش بشوم گاز کش رفت. از وقتی که رفتیم شمال و برگشتیم متوجه یک چیزهایی شدم که برایم کمی ترس داشت. علی رضا داشت کاری میکرد که مثل همۀ کارهای خلاف ما نبود. یک راست رفتم در خانه شان کسی پشت آیفون میگوید که با دوستانش رفته است .بیرون با جواد تماس میگیرم و نیست. علی رضا با آرشام هم نیست کمی معطل میکنم شاید بیاید پیامها و تماسهایم هم فایده ندارد راهی خانه می شوم در را که باز میکنم بوی کیک میزند توی سر و صورت و گوش و چشمم و آب از گوشه های میانی دهانم راه می افتد. توی راه پله ها دعا می کردم که بو از خانه خودمان باشد که باش... باش، آمین شد. پا میکشم سمت آشپزخانه و اول گیسوی کمند خواهرم ملیحه را میبینم که دستانش پر از آرد و در دنیای خودش غرق است. دنیایش را دوست دارد. آهسته میروم و انگشتم را فرو میکنم وسط خامه های تازه ریخته شده روی کیک .چنان جیغ میکشد که خودم هم میترسم و...... دستانم را به نشانه تسلیم بالا میبرم. میافتد روی صندلی .حال ندارد چیزی بارم کند فقط می نالد: - وحید پینوکیو آدم شد... تو چرا آدم نمیشی؟ تکه ای از کیکش را میکنم .گرسنه ام شده و بوی کیک بدتر کرده من را : اون کارتُن بود، کارتُن. برایم تکه ای کیک میبرد و توی بشقاب میگذارد. همین خوب است. دختر باید مهربان باشد وآخرش یک ماچ از لپش میکنم و یک ده هزار تومانی میدهم و آرامش میکنم چه زندگی پرخرجی... آخر شب علی رضا سه ساعت آنلاین است اما پیامهای هیچ کدام از ما سه نفر را نمی خواند. ╭─────────────𖧷🪴𖧷╮ https://eitaa.com/eshgemana ╰──────────────────╯
🌿 اوقات شرعی امروز 🌿 🗓 تاریخ: ۱۴۰۴/۴/۲۴ 🕋 اذان صبح: ۳:۱۷ ق.ظ 🌅 طلوع آفتاب: ۵:۰۰ ق.ظ ☀️ اذان ظهر: ۱۲:۱۰ ب.ظ 🌇 غروب آفتاب: ۷:۲۰ ب.ظ 🌙 اذان مغرب: ۷:۴۱ ب.ظ 🌌 نیمه‌شب شرعی: ۱۱:۱۹ ب.ظ 📍 مکان: تهران ╭─────────────𖧷🪴𖧷╮ https://eitaa.com/eshgemana ╰──────────────────╯
☘ ذکر روز سه شنبه ــــــــــــ💚ـــــــــــ 🕋 به نیت صد مرتبه ╭─────────────𖧷🪴𖧷╮ https://eitaa.com/eshgemana ╰──────────────────╯
Ali FaniAli-Fani-Ziyarat-Ashoura.mp3
زمان: حجم: 11.7M
زیارت عاشورا🖤 التماس دعا رفقا🤲🏻 ╭─────────────𖧷🪴𖧷╮ https://eitaa.com/eshgemana ╰──────────────────
4.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چند وقته با اینکه انکارش میکنم نه شـ🌑ـب ها درست خوابم می‌بره نه صـ🌞ـبح ها به اندازه کافی انرژی دارم. هرچی فکر میکنم همه چی از وقتی شـروع شد که اون اتفاقات تو گـــ🍂ـــذشتم افتاد! همون گذشته‌ها و اتفاقات دردنـ🧎🏻‍♀ـاکی که تو ذهنم حـ🪢ـل نشدند و همش تو ذهنم تکرار شدند.. قشنگ مثل این بود که دائـ♾ـم یه باری روی دوشم سنگینی بکنه و نتونم از دستش خلاص بشم🤜🏽! همین بار باعث میشد صبح‌ها که از خواب بلند میشم بی‌انـ🙎🏻‍♀ـرژی باشم، حال و حوصله نداشته باشم و حالم بد باشه🌥.. ولیییی من اینارو نگفتم که به هیچ نتیجه ای نرسیـ🦭ـم! اگر من یا شما یـه زندگی رضـ✅ـایتمندانه میخوایم باید: 1.کشـ🌱ــفـفـف درونــــی داشته باشیم! 2.مسـ🪴ـئولیت پذیر باشیم و کشفیات خودمون رو گـ😁ـردن بگیریم! 3.و حـ💧ـلشون کنیم! آخه میدونی انسان باید رهـ🦋ـا باشه از هر اتفاقی که براش رقم می‌خوره و همچنین از همه اینا باید درس و تجربه کســب کنه و ادامـ♥️ـه بده. شما با کاشف بودن همون بهترین نسخه ازخودتون که دائم دنبالشید رو زندگی میکنید! :"عشـ💓ـق بورزید، ایمـ🩷ـانتون رو زندگی کنید و سـ💝ـعادتمند بشید" (بفرمایید اینم متن راهنمای دانــلود بهترین نسخه از خودتون😂) ╭─────────────𖧷🪴𖧷╮ https://eitaa.com/eshgemana ╰──────────────────╯
سو. من. سه ٫ پارت ۶.m4a
حجم: 5.4M
کتاب سو من سه📚 (پارت ۶ ) ╭─────────────𖧷🪴𖧷╮ https://eitaa.com/eshgemana ╰──────────────────╯
عشق‌ مانا🇵🇸🇮🇷
کتاب سو من سه📚 (پارت ۶ ) #کتابخانه_نور #پارت_۶ ╭─────────────𖧷🪴𖧷╮ https://eitaa.com/eshgemana ╰───
متن کتاب سو من سه📚 (پارت۶) جلوی چشمان مادرم اوکی می‌کنم قهوه خانه را ! کمی نگاهم می‌کند اما می‌داند که سر به سر یک جوان هفتاد کیلویی گذاشتن فقط لجبازی نتیجه می‌دهد. دو روز است که بچه‌ها را ندیدم و با علیرضا هم کل انداختم سرحال و احوالش و حالا هم با اشارهٔ جواد ، جمعی می‌رویم پاتوق! جواد محشر قلیان می‌کشید. نی را که می‌گذاشت روی لب‌هایش، سی ثانیه کام می‌گرفت و بعدش سی تا حلقه دود، بیرون می‌داد. قیافهٔ جواد دیدن داشت موقع پٌک زدن . فرقی هم نمی‌کرد سیگار و قلیان . حریص نمیکشید ؛ شیک می‌کشید. هیچ وقت هم همراهش نبود ، برایش می آوردند. علی رضا فندک طلایی برایش خریده بود ، سیگار را تعارفش میکرد ، حاضر نبود خم بشود و بردارد ، باید جعبه را تا بالاترین‌ حد، مقابلش می‌گرفت، با منش خودش، می‌کشید بیرون و می‌گرفت دست چپ و... جواد همیشه هم نمی‌کشید. راحت می‌گفت : نه! اوقاتی که حالش خوب بود نه می آمد شیره کش خانه یا همان قلیان سرا، نه دست چپش بالا و پایین می‌شد. بچه ها دیگر عادت‌شان بود، اما جواد به قول خودش به تنگ که می‌آمد و بدبخت که می‌شد در قلیان‌خانه را هل می‌داد. مادرم همیشه می‌گفت : ( ظاهر چپق‌خانه‌ها از توی خیابان همیشه خوب است.نمای جذاب. اما با همان هُل باید دوزاریتان بیفتد که دستی که هُل می‌دهد از همه جا کوتاه است که رفته آن‌جا.) علی‌رضا با همان حال بدبختی مقابلمان چهار زانو می‌نشیند و نگاهش را هم می‌دزدد. جواد محلش نمی‌دهد. من مشغول موبایلم می‌شوم و آرشام با پا می‌کوبد به پایش و می‌گوید: ـ سرت کدوم وری چرخیده که ما رو نمی‌بینی؟ دستی به صورتش می‌کشد و می‌گوید: ـ خیلی به من ور نرید. با این حرفش جواد براق می‌شود توی صورتش و می‌گوید: ـ باشه پس مثل آدم بگو چی شده! دلم نمی‌خواد حالت خراب‌تر که شد همه رو به غلط کردن بندازی! علی‌رضا نگاه طولانی به صورت جواد کرد و بلند شد رفت. فضا پر از دود بود و تو از بین همهٔ دودها برود بیرون سه‌تایی نگاهش کردیم. جواد کلافه شده بود و هر سه تایی عصبی. قهوه‌خانه برایمان تنگ شده بود. هوا کم آورده بودم. از درز و دوزش دود است که بیرون می‌زد، چون از تمام سوراخ‌های صورت و بدن آدم‌های تویش که همین بچه‌های چهارده تا سی ساله‌های بدبختند، دارد دود بیرون می‌آید. اصلاً حرف بوی سیب و لیمویش نیست. نفهم که نیستم... این‌ها هم مثل رنگ اسمارتیز است. تویش همان شکلات،بیرونش قرمز و زرد و آبی!! جواد دست می‌کند توی جیبش و یک تراول می‌گذارد روی فرش و بیرون می‌رود. ╭─────────────𖧷🪴𖧷╮ https://eitaa.com/eshgemana ╰──────────────────╯