5905544222299135747_32382963039491.mp3
زمان:
حجم:
5.6M
پادکست کتاب سو من سه💚
گویـ🔉نده: مائده آقاجانی
پارت(۲۷)
#کتابخانه_نور
#پادکست
#پارت_۲۷
╭─────────────𖧷🪴𖧷╮
https://eitaa.com/eshgemana
╰──────────────────╯
عشق مانا🇵🇸🇮🇷
پادکست کتاب سو من سه💚 گویـ🔉نده: مائده آقاجانی پارت(۲۷) #کتابخانه_نور #پادکست #پارت_۲۷ ╭──────────
*متنِ کتـ📚اب سو من سه:*
*پارت ( ۲۷)*
به هم ریخت تر از همه شده ام . به جواد پناه میبرم. اما خودش خاموش تر از این است که بخواهد من را راه اندازی کند . آرشام هم که درگیر دوست دخترش است و قاط قاط .
جواد تمام دخترها را پیچید لای یک بار مصرف و گذاشت کنار.وجدانا کار سختی بود . البته مدتی تلخ شده بود . علی رضا به بچه ها گفت به خاطر خیانت لیدی نکبتش بود ، آرشام گفت به خاطر مهدوی است .
اما من مطمئن بودم جواد یک چیزی را فهمید که گذاشت و گذشت. بقیه تاسف خوردند که لذت دنیاییش را ناقص کرده است.
جواد این روزها ساکت و فکور شده است. نه اینکه توی خودش باشد. کلا خودش را قطعه قطعه کرده، مثل یک پازل. هر قطعه را برمیدارد،حسابی نگاهش میکند،بعد هم پرت میکند آن طرف.
کف پازلش خالی مانده! هیچ تصویری نیست! پاتوقها را یا نمیآید،یا دیر میآید،یا مینشیند ساکت و زل میزند به کارهای ما.
چند وقت قبل که آریا و سعید زیاد خوردن و بعد هم بد... و بعد هم هرچه خورده بودند روی علیرضا که گرفته بودشان بالا آوردند،جواد چنان سیری خوابوند توی گوش هر دو که...
آرشام هم قاط زده است. دختر نفهم با سیروس احمق،بساط عشق و حال او را به هم زدند.
اینها صحنههایی است که این روزهایم را پر کرده است. روزهای قبل از کنکور باید چطور بگذرد؟
اصلاً کنکور میدهیم که چطور بگذرد؟که چه بشود؟که قبول بشویم بعد چه بشود؟ مدرک بگیریم که بعدش...؟
گیرم که دنیا گذشت و گذشت و گذشت. من دکتر شدم،جواد پاکبان،ارشام چوپان،علیرضا...
وای علیرضا. تصاویر دوباره مقابلم جا میگیرند. عکسهای برهنه و نیمه برهنه.
کنسرتهای پر سر و صدا و خونین،بدنهایی که پر از رد تیغ است. تاریکیها و موسیقیهای پرحجم،خوانندههای متال و چشمهای وحشیشان،جامهای خون دختران باکره،ترانههایی که از کشتن،کشته شدن،شیطانی که تصویر...
خدایی که دیگر نیست آرامش بدهد،تا پناه باشد و محبت کند.
خدایی که نفی شده است.
هستی یا نیستی خدایا؟تو کی هستی؟من کیم ؟ وقتی بودی نمیخواستمت.
فکر میکردم مزاحم راحتیهای منی. حالا که قرار است نباشی من چرا بیقرار شده ام. چرا همه کسانی که تو را ندارند آرامش هم ندارند. حتی اگر از سر تا پایشان نشانه آسایش باشد.
قرار ندارم و فرار دلم میخواهد. ویرانه شده برایم! آبادی روستا دلم میخواهد.
#کتابخانه_نور
#پارت_۲۷
╭─────────────𖧷🪴𖧷╮
https://eitaa.com/eshgemana
╰──────────────────╯
☘ ذکر روز یکشنبه
ــــــــــــ💚ـــــــــــ
🕋 به نیت صد مرتبه
#ذکر
#روز
╭─────────────𖧷🪴𖧷╮
https://eitaa.com/eshgemana
╰──────────────────╯
Ali FaniAli-Fani-Ziyarat-Ashoura.mp3
زمان:
حجم:
11.7M
زیارت عاشورا🖤
التماس دعا رفقا🤲🏻
#محرم
#یا_حسین
╭─────────────𖧷🪴𖧷╮
https://eitaa.com/eshgemana
╰──────────────────
5.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
غالباً انسانها نمیدانند که با مقدار کمی گذشت و مهربانی چقدر میتوانند شرایط را تغییر دهند و فضا را آرامتر کنند.
#یک_قطره_آگاهی
╭─────────────𖧷🪴𖧷╮
https://eitaa.com/eshgemana
╰──────────────────╯
5 اوت، 14.26.m4a
حجم:
13.6M
پادکست کتاب سو من سه💚
گویـ🔉نده: مائده آقاجانی
پارت(۲۸)
#کتابخانه_نور
#پادکست
#پارت_۲۸
╭─────────────𖧷🪴𖧷╮
https://eitaa.com/eshgemana
╰──────────────────╯
عشق مانا🇵🇸🇮🇷
پادکست کتاب سو من سه💚 گویـ🔉نده: مائده آقاجانی پارت(۲۸) #کتابخانه_نور #پادکست #پارت_۲۸ ╭──────────
*متنِ کتـ📚اب سو من سه:*
*پارت ( ۲۸)*
جد و جدّهٔ من یک خانه داشتند به این بزرگی. کجا؟ وسط یک روستا. من یک دهاتی ام . خانه شأن حوض داشت . باغ کناری داشت . کف حیاطش خاکی بود . گوشهٔ سمت چپ ، ساختمان بود با سه تا اتاق و آشپزخانه و هال وسط . حمام و دستشویی هم بیرون بود . مثل خانه های الآن زیر دماغ نبود.
جد ما صبح خروس خوان بلند میشد. اول یک دو رکعتی سجود میکرد، تا غروب بحث وجود بود . زمین داشت ؛ کشت و کار میکرد . یک کلاه سیاه و یک شلوار پاچه گشاد و گیوهٔ دست دوز مشد اکبر . لباسش هم گشاد و بلند بود .
هشت تا بچهٔ قد و نیم قد که خب حالا هیکلی و پیر شده اند هم داشت.نودسالی هم از هوای پاک استفاده کرد و مرد. کیف دنیا را برد و با لبخند هم مرد .
جده ام یک موی بلند مشکی داشت تا پایین کمرش. دوتا چشم درشت سرمه کشیده و هیکلی ظریف . از همان خروس خوان به همراه جد برمیخاسته، یک دوگانه و یک صبحانه و شیر گاو بدوش و تخم مرغ ها را جمع کن و به بچه ها رسیدگی کن و غذا بپز و شب استقبال جد برو و کت و کلاه جد را با نگاه های مهربان تحویل بگیر و دوتا خسته نباشید و قربان کلام هم ... وسط حیاط که آب پاشی شده بود ، با سبزی دست چین و ماست دست ساز و غذای روغن حیوانی و سر سفره با هشت تا دختر و پسر بگو و بخند .
توی خواب نخورده و چای زغالی و گوشت برهٔ علف تازه خورده.
خستگی که غذا را لذیذ میکند و خواب بدش را لذیذتر. دو کلام حرف شیرین و دوتا توبیخ و بکن نکن درشت...چهارتا شکایت و چشم و ابروی تهدید...
کنار چشمانشان چروکهای دلنشینی بود که نشان میداد عمیق نگاه میکردند و چروک کنار لبهایشان یعنی اهل لبخند بودند. و من که یادم میآید چند سال آخرشان مهربانی شان کاری کرده بود که ما نوهها دعوا میکردیم که چند روز بیشتر خانه ما باشند. با تسبیح دستشان بازی میکردیم تا دست بکشن روی سر مان.
مهدوی مثل جدم است؛ به جدم قسم.
قد من توی عکس چنان شاداب به دوربین نگاه کرده که انگار تف میاندازد به زندگی ما و فوز میبرد ه دل ما که ببین دارم حالش را میبرم.
مهدوی همینطور نگاه میکند توی صورتت. فوز میبرد که دارم زندگی میکنم. بعد تو حس میکنی خر مرادت سوارت است و تو داری له میشوی. پالان رنگی روی دوشمان انداختیم،خوشحال و شاد داریم به کل دنیا سواری میدهیم. یکی تلگرام میزند برای مان. یکی اینستا پر از عکس میکند برایمان. یک مد درست میکند برای مان. یک نوع غذا. هات داگ سگ داغ. سگ خودش چی هست که داغش چی باشد؟
گاهی که توی رستورانها میرویم یک ربع اول اسمها را سه دور رونویسی میکنیم تا خواندنش را یاد بگیریم بعد هم که با کلی غرور سفارش ایتالیایی،فرانسوی میدهی میبینیم همین مواد کشاورزی خودمان است با کلی سس و رنگ. جد بزرگ به سلامت باشد،شیر گاوت سالم بود. نوش جان. یکی هم وسط همین رنگ و ریقیلها اعتراض مدنی یاد ما میدهد. چهارشنبه سفید. دخترها وقتی میآیند سر قرار یک دست سفید میپوشیدند. اعتراض به حجاب. من که نمیدانم فلسفه حجاب چیست! اما خودم ندیدم هیچ وقت اکیپ ما یک دختر باحجاب با حیا را بکشد تا روی... و یا آنها را با حرفهای فناتیکی به فنا بدهد. مگر اینکه چادرش بر باد هوا بود و نمیفهمید... پسرها لذت چشمی میبرند. همان چشمچران خودمان. آدم نیستند تا اگر دختری خودش را ارزان کرد کنار بکشند و بگویند ارزان نفروش. میگویند حالش را ببر خودش خواسته... من اگر مادرم چادرش را کنار بگذارد و یا این ملیحه بخواهد مثل همه،خودش را به هرز بدهد،خودم را میکشم. ای جد بزرگ آن عصایت را بلند کن بکوب وسط وسط همه چیز.
دیروز که داشتم از جادمان را سیل شناسی میکردم،دیدم ای سر جده جواد هم یک چهار قد است که سفت و سخت گره زده است. از جواد پرسیدم:
ـ موهای جده ات مثل خودت لحو و قهوهای بوده؟
غیرتی شد و دو تا فحش آبدار داد که نگو. آمد در خانهمان... یعنی قرار شد بیاید گفتم:
ـ هرچی تصور کنی خوردم!
در عکسها عمه و عمو و خاله و دایی دو پشته قبلش هم محجبه بودند.
جواد به گور رضاخان خندیده که از اصل خودش را مشتاق تمدن میداند.
ماها همه از خاندان چهارقد و چاقچوریم!! جده من هم همینطور. توی خانه گیسو کمند،زبر و زرنگ و لب گلی؛ اما پا بیرون از خانه نگذاشته چادر کشون! یکبار مسخره کردم که ای بابا زنهای بدبخت. مامان گفت:
ـ بحث بخت بد و خوب نیست. آداب اجتماعی است. وسط خیابون که جای لباس مجلسی و آرایش نیست. هرجایی و هر کاری وقت خودشو جای خودش!
یک چیزی را خودم هم باور نمیکردم؛ جد و جده آرشام را که دیدم. مطمئن شدم یک اتفاقی بین دو نسل افتاده است. دور افتادهام ببینم اصل و نسبمان به کی رفته که انقدر ول وضع داریم زندگی میکنیم.
هدفشان از زایمان ما چه بوده؟خودشان میدانستند دارند چه میکنند یا که فقط...
جد آرشام عمامه بر سرش بود. جدهاش پوشیده در یک چادر مشکی؛ از صورتش فقط یک صورت معمولی پیدا بود...
به آرشام گفتم:
ـ عکس از اینترنت گرفتی؟
گفت :ـ خر کیه اینترنت...
ما به کجا رفتهایم؟ آنها مسیرشان کجا بوده؟ اینهایی که میبینی توی خیابان یک جوری لباس پوشیدند که ز همه طرف بیرون است و یک تکه پارچه سر شانه است که کار تل مو میکند تا پوشش؛ همه به اجدادشان نرفتند.
اوضاع عقرب در قمری است. چه کسی درست میتازانده؟ آن ها یا ما ؟
آنها به سبک اعراب ما به سبک اروپا!!! اجداد ایرانیمان چه میکردند!!
عقل میگوید چه؟ عرب ، اروپا ، عجم ؟؟
اصلاً عقل قد اینها هست؟ باید چه کرد؟
به مهدوی میگوییم:
ـ عقل به چند بر؟
میگوید :
ـ به همان بری دل بر ، اندیشه بر، خورد و خوراک بر.
وقتی مثل گوش مخملی نگاهش میکنیم،میگوید:
ـ به خود خالق بر !
خالق خداست . برایش عرب و عجم و اروپا ندارد.
چشم چشم دو ابرو دماغ و دهن یه گردو. همه مشترک است.
سبزه و سفید و بور و سیاه همه همینها را دارند.
آب ، برق ، گاز ، جنگل ، آسمان و زمین و شب و روز هم که قاره نمیشناسد یکسان است. فقط آدمها چند دسته هستند.
بعضی حیوانند، پس انسان نیستند. ظاهرا متمدن هم هستند مثل حیوانها. اگر برهنگی تمدن است،خوب حیوانها متمدنترین موجودات زمینند. بعضی نیمه حیوانند. گهی رو به خدا،گهی رو به خودند.
بعضی آدمند، عرب و عجم و ترک و اروپایی ندارد. نبودند،بود شدند. خدا هستشان کرده از نیستی. به وقتش هم نیست میشوند از روی زمین.
ببین خدا چه گفته؟
سر میگیرم سمت آسمان. از کودکی گفتند خدا در آسمان است. خدایا من که دوزاریم افتاده تو بغل دست من هستی،اما من باب عادت سر به آسمان میگیرم:
ـ عرب و عجم نداری،اما حرف برایم زیاد داری. دو کلمه حرف حساب.
#کتابخانه_نور
#پارت_۲۷
╭─────────────𖧷🪴𖧷╮
https://eitaa.com/eshgemana
╰──────────────────╯
☘ ذکر روز دوشنبه
ــــــــــــ💚ـــــــــــ
🕋 به نیت صد مرتبه
#ذکر
#روز
╭─────────────𖧷🪴𖧷╮
https://eitaa.com/eshgemana
╰──────────────────╯
Ali FaniAli-Fani-Ziyarat-Ashoura.mp3
زمان:
حجم:
11.7M
زیارت عاشورا🖤
التماس دعا رفقا🤲🏻
#محرم
#یا_حسین
╭─────────────𖧷🪴𖧷╮
https://eitaa.com/eshgemana
╰──────────────────
11.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انسان طـیـ🔃ـفهای شخصیتی مخـتلفی را دارد.
برخی زود عصـبی میشوند، افرادی آرامــند، برخی زخـ🙂ـمیاند ، عدهای نمیتوانـنـد آرام باشند..
اینکه من در مقـ👩👦ـابل این طیف شخصیتها چه رفتاری از خود سر میزنم مهم است!
اینکه آیا در کنار ســرکه شـ💛ـکر بودنم را زندگی میکنم یا نه مهم است.
⬅️ این موضوع یکی از مهمترین آمـوزههای مـکتب خـداوند است.
این کار نماد بارز زندگی روح انسـ❤️ـانی است، مثل پیامـبران.
#یک_قطره_آگاهی
╭─────────────𖧷🪴𖧷╮
https://eitaa.com/eshgemana
╰──────────────────╯
-4763118849910759680_3609118769649.mp3
زمان:
حجم:
7.6M
*پادکست کتاب سو من سه💚*
*گویـ🔉نده: مائده آقاجانی *
*پارت(۲۹)
#کتابخانه_نور
#پادکست
#پارت_۲۹
╭─────────────𖧷🪴𖧷╮
https://eitaa.com/eshgemana
╰──────────────────╯