eitaa logo
عشقم امام‌حسیـــ🖤ــن
4.2هزار دنبال‌کننده
26.4هزار عکس
21.6هزار ویدیو
136 فایل
⁽﷽⁾ 🖐🏻صلےالله‌علیڪ‌یااباعبدالله عشقم امام حسین @eshgham_hosein ان سوی مرگ @An_soie_marg دختران مهدوی @dokhtaran_mahdave توسلات مهدوی @montazeran_monjy_313 کپی⇦عضویت=حلال شرایط تبادل و کپی از مطالب👇 https://eitaa.com/joinchat/3040346477Cbc5ec6a272
مشاهده در ایتا
دانلود
عشقم امام‌حسیـــ🖤ــن
❈ٰٰٰٰٰٰٰٰٰٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪۪۪۪۪۪ٜٜٜٜٖٜٜٜٖٜٖٖٖٖٖٖٖ͜͡❈ـ۪ٜ۪ٜ۪ٞٞٞ 🌟🕋••📒🌙••💎🕋🌟 ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ـ❈ٰٰٰٰٰٰٰٰٰٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪۪۪۪۪۪ٜٜٜٜٖٜٜٜٖٜٖٖٖٖٖٖٖ͜͡❈ـ۪ٜ۪ٜ۪ٞٞٞ 🔵 حضرت بقیه الله روحی له الفداء عنایتی خاص به مادرشان دارند. 🌕 مثلاً یک ختم قرآن برای حضرت نرجس خاتون بخوان. به مسجد وارد می شوی، دو رکعت نماز مستحبی بخوان و ثوابش را هدیه کن برای نرجس خاتون.. 💎💛💎💛 حاج محمد که از صلحا بود می گفت: مکه رفتم و اعمال حج که تمام شد، یک روز گفتم یک عمره مفرده برای مادر امام زمان انجام بدهم و از بی بی درخواست کنم که از فرزندشان بخواهد که من، چهره ایشان را زیارت کنم. 💎💛💎💛 طواف و نماز و سَعی بین صفا و مروه را انجام دادم. سَعی بین صفا و مروه که تمام شد، طواف نساء و نمازش را خواندم و دیگر بی حال شدم. 💛💎💛💎حدود یک ساعت و نیم به اذان صبح بود. دیدم پنج شش نفر پشت مقام ابراهیم نشسته و یک ظرف خرما جلویشان گذاشته اند و آقایی هم آن بالا نشسته است که نمی شود چشم از او برداشت. 💎💛💎💛 خیلی فوق العاده است و برای بقیه صحبت می کند. وقتی این آقا را دیدم، زانوهایم شروع کرد به لرزیدن. خرماها بیشتر جلب توجه کرد؛ چون خیلی بی حال و خسته شده بودم. نشستم و تکیه دادم.. 💎💛💎💛 آقا فرمود: «این حاج محمد برای مادر من یک عمره انجام داده است و خسته شده است. چند تا از این خرماها را به او بدهید» 💛💎💛💎 یک نفر فوراً بلند شد و بـشقاب خرما را مقابل من آورد. من هم پنج شش تا برداشتم؛شروع کردم خوردن. دیدم دارند نگاه می کنند و تبسم می کنند. 🔺 بعد دو مرتبـه فرمود: «بـله؛ ایشان برای مادر من یک عمره ای انجام داد و به زحمت هم افتاد. خـدا قبـول می کند؛ ان شـاء الله». 💎💛💎💛 یک دفعه نگاه کردم، دیدم هیچ کس نیست. فوراً به خود آمدم. گفتم: «اصلاً آرزویم همین بود که حضرت را ببینم و چقدر زود مستجاب شد...» 📚 منابع : کمال الدین، ج ۲ ص ۶۷۰ بحارالأنوار، ج ۶۸ ص ۹۶ ••┈🕊¦ ••┈🔥¦
عشقم امام‌حسیـــ🖤ــن
شهید‌‌‌مجتبی‌‌علمدار💫 به شدت حضرت زهرایی بودن ایشون مزارشون گلزار شهدای ساری است 💐☆҉‿➹⁀💜☆҉‿➹⁀☆💐 💐☆҉‿➹⁀💜☆҉‿➹⁀☆💐 ایشان انگشتری داشتند که خیلی برایش عزیز بود. می گفت این انگشتر را یکی از دوستانش موقع شهادت از دست خود در آورده و دست ایشان کرده و در همان لحظه شهید شده است. ایشان وقتی به آبادان برای مأموریت می رود، این انگشتر را بالای طاقچه حمام جا می گذرد و دربازگشت به ساری یادش می افتد که انگشتر بالای طاقچة حمام جا مانده است. وقتی آمد خیلی ناراحت بود. گفتم: آقا چرا اینقدر دلگیری؟ گفت: وا.. انگشترِ بهترین عزیزم را در آبادان جا گذاشتم، اگر بیفتد و گم شود واقعاً سنگین تمام می شود.گفت: بیا امشب دوتایی زیارت عاشورا و دعای توسل بخوانیم شاید این انگشتر گم نشود یا از آن بالا نیفتد.جالب اینجا بود که ما زیارت عاشورا را خواندیم و راز و نیازکردیم و خوابیدیم. صبح که بلند شدیم دیدیم انگشتر روی مفاتیج الجنان است. اصلاً باورمان نمی شد همان انگشتری که در آبادان توی حمام جا گذاشته بود روی مفاتیج الجنان بالای سرما باشد . 💐☆҉‿➹⁀💜☆҉‿➹⁀☆💐 💐☆҉‿➹⁀💜☆҉‿➹⁀☆💐
عشقم امام‌حسیـــ🖤ــن
💥 🔷️ خدایی که تو را فرامی‌خواند🙂💖 🧔🏻یک روز مردی از کار به خانه برگشت و از همسرش پرسید... نمازت را خوانده‌ای⁉️ 🧕🏻همسر گفت: نه❗️ 🧔🏻شوهر پرسید: چرا⁉️😳 🧕🏻همسر گفت: خیلی خسته‌ام😪 تازه از کار برگشتم و کمی استراحت کردم😊 🧔🏻شوهر گفت: درست است خسته‌ای.. اما نمازت را بخوان قبل از اینکه بخوابی✔️ ↩️فردای آن روز شوهر به قصد یک سفر بازرگانی شهر را ترک کرد🛫 🧕🏻 همسرش چند ساعت🕙 پس از پرواز با شوهرش تماس گرفت تا احوالش را جویا شود اما شوهر به تماسش پاسخ نداد❗️ 📲چندین بار پی‌درپی زنگ زد اما شوهر گوشی را برنداشت😪 همسر آهسته‌آهسته نگران شد😢 و هر باری که زنگ می‌زد و پاسخی دریافت نمی‌کرد نگرانی‌اش افزون‌تر می‌شد😥 💭اندیشه‌ها و خیالات طولانی در ذهنش بود که نکند اتفاقی برای او افتاده باشد😔 چون شوهرش به هر سفری که می‌رفت، وقتی به مقصد می‌رسید، تماس می‌گرفت📞. اما حالا چرا جواب نمی‌داد⁉️ خیلی ترسیده بود😱 گوشی📱 را برداشت و دوباره تماس گرفت به امید اینکه صدای شوهرش را بشنود😣. این بار شوهر پاسخ داد🤩 🧕🏻زن با صدای لرزان پرسید:  رسیدی⁉️😥 🧔🏻شوهرش جواب داد: بله. الحمدلله به سلامت رسیدم😊 🧕🏻همسر پرسید: چه وقت رسیدی⁉️🕛 🧔🏻شوهر گفت: چهار ساعت قبل😵 🧕🏻همسر با عصبانیت گفت: چهار ساعت قبل رسیدی و به من یک زنگ هم نزدی⁉️😤 🧔🏻شوهر با خونسردی گفت: خیلی خسته بودم و کمی استراحت کردم☺️ 🧕🏻همسر گفت: چه می‌شد که چند دقیقه را صرف می‌کردی و جواب من را می‌دادی مگه من برایت مهم نیستم⁉️😖 🧔🏻شوهر گفت: چراکه نه عزیزم، تو برایم مهم هستی😍♥️ 🧕🏻همسر گفت: مگر صدای زنگ را نمی‌شنیدی⁉️ 🧔🏻شوهر گفت: می‌شنیدم😌 🧕🏻زن گفت: پس چرا پاسخ نمی‌دادی⁉️😡 🧔🏻شوهر گفت: دیروز تو هم به زنگ پروردگار پاسخ ندادی❗️به یاد داری که تماس پروردگار (اذان) را بی‌پاسخ گذاشتی⁉️😔 🧕🏻در چشمان همسر اشک حلقه زد💧 و پس از کمی سکوت گفت... بله یادم است😔 ممنون که به این موضوع اشاره کردی🙂 🌸امام باقر (علیه‌السلام) می‌فرمایند اگر نماز 🤲🏻در اول وقت از سوی بنده به‌سمت خدا بالا برود... ✨️ درخشان و نورانی به سمت بنده بازگشته و به او می‌گوید... ❇️ تو از من محافظت کردی پس خدا تو را حفظ کند.🤩✔️