✨❤️✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️
✨❤️✨❤️
❤️✨❤️
✨❤️
❤️
#پارت_صد_و_شصت_یکم
#خانومہ_شیطونہ_من
با صدای بابک که میگفت: باران کجا رفتی؟
از اتاق اومدم بیرون و دوباره نشستم سرجام و گفتم: هیچی گوشیم زنگ خورد رفتم جواب دادم
بابک مشکوک نگاهم کرد و گفت: اهان چه زود حرف زدنتون تموم شد حالا کی بود
همینجور که ظرف میوه ام و برمیداشتم گفتم: یکی از دوستام
بابک با همون نگاه مشکوکش گفت: آهان
من: اره
منتظربودم اون بسته که عقاب گفت برسه همین انتظارم بابک و مشکوک تر کرد همش زیر چشمی نگاهم میکرد
نمیدونم چطور اون بسته و بگیرم که بابک نفهمه😬
یهو یه فکری اومد تو سرم گوشیم و برداشتم و به عقاب پیام دادم
من: سلام عقاب میگم آسمون اینجا ابریه میشه خودت گوشت شکار و بیاری لونه من؟
همین لحظه جواب داد
عقاب:چه بد، باش خودم گوشت و برات میارم
من: دستت پنجه عقاب
عقاب: خواهش
یه نفس راحت کشیدم و گوشی و گذاشتم روی دسته مبل و تا سرم و بلندکردم با چشمای ریزشده بابک روبه رو شدم🤨
اوه اوه به نظر آسمون بیشتر از اون چیزی که فکر میکردم ابریه🙆♀😂
ناشناس رمان👇
https://harfeto.timefriend.net/16501056603814
=============
|@eshghe4harfe|
=============
❤️
✨❤️
❤️✨❤️
✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️
✨❤️✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️✨❤️
شرایطجذبواستخدامدرسپاهامنیتو
هوافضاوناجادرسال۱۴۰۱
#اطلاعات
#دختر_مشڪے_پوش_حسےـن
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
توهزارسـٰالاستمنتظرۍاۍاقا
ومنهنوزجـٰاۍسربـٰازت؛
سربـٰارتبودهام...!
ڪسرهمیـنیکنقطه،میدانیدچطور
تعـٰادلدنیـٰارابههممۍریزد...💔
#مهدوی
#دختر_مشڪے_پوش_حسےـن
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
حالدلمبدهآقا
دورۍشمادارهازپادرممیاره...😔
#مهدوی
#دختر_مشڪے_پوش_حسےـن
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
#تلنگرانہ
یادبگریمهمیشهدیگراننبایدماروتنبیهکنند!
بایدبعضیوقتاخودمونخودمونروتنبیهکنیم!
#خودسازے
#شهید_گمنامـــ
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
فراخـوانجذبخادمشهدا🤩❗️
بهیکخادمپستوتبکهوقتشآزاد!
قلمیخوبوذهنیتآزادداشتهباشه!
وباحقوقفیسبیلالله،انشاللهکهذخیرهبشهبرایاخرتون💚🌿
اگروقتداریدییاعلیبگید🤝
@HEYDARYAMM
بعضےآدمابااینڪہمیدوننبعضیڪارهاو
رفتارهاباعثناراحتیوشڪستندلآقا
میشنولےبازتڪرارمیڪنن
ولےوقتےچیزۍمیشہمیگنواااۍڪاش
زودامامزمانظهورڪنهولےنمیدوننڪہتاوقتےدستازاونڪارهاشونبرندارناقا
ظهورنمیڪنہ
میدونیدچیہمابعضیهامونفقطازامام
زمانهمینغایببودنشومیشناسیم😔
امامزمانمشرمنده😭💔
#مهدوی
#شایدڪمےتلنگر
#دختر_مشڪے_پوش_حسےـن
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
ازلحاظروحےنيازدارمپليستوخطويژه جلوموبگيره،ڪارتموبهشنشونبدم، احترامنظامےبذارهبگہعفوبفرماييد قربان،بہجانياوردم...😢
منمبگممشڪلےنيست،بالاخرهشمام مسئوليتداريدمؤيدباشيد😁😎
#پلیسی
#ممبرفرست
#دختر_مشڪے_پوش_حسےـن
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
چندوقتپیشتوفڪراینبودمڪہبعضی
هابراشوننگاهڪردنوارتباطبانامحرم
اصلامهمنیستوبعضیهاهمبہخاطریه
لحظهنگاهاونماتفاقیباسوزنبهپلکخود
میزننوخودشونوتنبیهمیڪنن،فرقشونچقدرزیاده...ایناخداروشناختنوعاشقشن
#شهیدانه
#شهیدابراهیمهادی
#دختر_مشڪے_پوش_حسےـن
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"انشاءاللہفرجامضاهمیشہ"
#مهدوی
#ادیت
#دختر_مشڪے_پوش_حسےـن
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
✨❤️✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️
✨❤️✨❤️
❤️✨❤️
✨❤️
❤️
#پارت_صد_و_شصت_دوم
#خانومہ_شیطونہ_من
سری به معنیه چیه تکون دادم که با گفتن هیچی بلند شد رفت بیرون
مامان که رفته بود تو اشپز خونه وقتی اومد دید بابک نیست روبه فاطمه گفت: بابک کجا رفت؟
فاطمه شونه ای به معنی ندونستن بالا انداخت که گفتم : رفت بیرون
مامان: کجا
من: نمیدونم🤷♀
یه نگاه به ساعت کردم و بلند شدم دیگه الاناست که سروکله عقاب پیدا بشه
من:فاطمه من میرم اتاقم استراحت کنم عصر هم میخوام برم گلزار
فاطمه: باشه ولی خطرناک نیست؟
من: نه بابا حواسم هست
رفتم تو اتاقم و در تراس و باز گذاشتم
پشت به تراس روی تخت نشستم قرآن و برداشتم و مشغول خوندن شدم نمیدونم چقدر خوندم و چقدر زمان گذشت اما با پیچیدن دست های کسی دور شونه هام و بوسَش روی گونم به خودم میام و با لبخند سرمو به سرش تکیه میدم آروم توی گوشم زمزمه میکنه
عقاب: دلم برات تنگ شده بود اجی جونم
=============
|@eshghe4harfe|
=============
❤️
✨❤️
❤️✨❤️
✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️
✨❤️✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️✨❤️
✨❤️✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️
✨❤️✨❤️
❤️✨❤️
✨❤️
❤️
#پارت_صد_و_شصت_سوم
#خانومہ_شیطونہ_من
من: منم دلم برات تنگ شده بود نرگسی
نرگس: به خاطر این وضعیتی که الان توش هستم نمیتونم از کسی خبر بگیرم خطرناکه ، همه خوبن خاله اینا مامان ،بابک و مهدی ...
پریدم وسط حرفش و گفتم: اه اه اگه بزارمت که اسم همه و میگی اره همه خوبن تو خودت خوبی؟
نرگس: اوهوم فقط دلم برای همه تنگ شده
من: بالاخره این ماموریت هم تموم میشه و این دلتنگی ها هم تموم میشن ، اگه باردار نبودم نمیزاشتم تو خودتو وارد این ماجرا کنی
نرگس: این چه حرفیه ، راستی فندوق من الان باید پنج ماهش باشه اره؟
من: اوهوم یک هفته دیگه میشه شیش
نرگس: الهی فداش بشم ، راستی دختره یا پسر؟
خندیدم و به عکس محمدرضا خیره شدم و گفتم: یه پسر کپیه محمدرضا
نرگس: اوه راست میگی
من: اوهوم
حس کردم یه چیزی و گذاشت زیر بالشم برای همین برگشتم طرفش که گفت: اینم گوشت شکاری که میخواستی من دیگه باید برم
من: ممنون مواظب خودت باش
نرگس: همچنین ، سلامبرسون یاعلی
نزاشت چیزی بگم و رفت
همون جور که به درتراس خیره بودم زیر لب زمزمه کردم: علی یارت خواهری
ناشناس رمان👇
https://harfeto.timefriend.net/16501056603814
=============
|@eshghe4harfe|
=============
❤️
✨❤️
❤️✨❤️
✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️
✨❤️✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️✨❤️
عطرنرگسڪہبہمشامممیرسد
دلیادآقاوجمڪرانمےافتد
نفسهایمڪہبہشمارهمےافتد
دلمنیادجمڪرانمےافتد
#مهدوی
#دختر_مشڪے_پوش_حسےـن
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•