eitaa logo
عشقـہ♡ چهارحرفہ
802 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
1.4هزار ویدیو
59 فایل
⊰•✉🔗͜͡•آبۍ‌تَراَزآنیم‌ڪِہ‌بۍرَنگ‌بِمیریم، 💙!! اَزشیشِہ‌نَبۅدیم‌ڪِہ‌بـٰا‌سَنگ‌بِمیریمシ! . . حا سین یا نون:حسین(ع) پ لام یا سین:پلیس سازمان‌اطلاعاتموڹ⇦|‌ @shorot4 فرمانده‌مون ツ @HEYDARYAMM تولد: ۵/۱۱/۹۹ انتقادتون بفرمایید بعد ترک کنید :(!
مشاهده در ایتا
دانلود
مانمردیم حرم جای حرامی بشود..! ♥️🍃 •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شادی‌ها‌ولے‌یهو‌دلت‌میگیرد بے‌هوا‌بغضے‌بہ‌پرتگاه‌گلویت‌چنگ‌میزند بے‌هوا‌دلت‌هوایے‌میشود‌و‌پر‌میڪشد آخ‌امان‌از‌این‌بے‌هوا‌،ها ڪہ‌گفتہ‌است‌عشق‌سہ‌حرف‌است؟ من‌با‌او‌ڪار‌دارم...‌عشق‌فقط‌چهار‌حرف‌ است‌‌فقط‌چهار‌حرف عشق‌او‌را‌نمیدانم‌شاید‌سه‌حرف‌باشد‌ولے‌ مال‌من‌‌چهار‌حرف‌است‌حـــسین‌عــباس آخ‌امان‌از‌این‌اسم‌هاۍ‌چهار‌حرفے‌ڪہ‌ تار‌و‌پود‌تن‌و‌قلبم‌را‌بہ‌تاراج‌میبرند این‌همہ‌دلبرۍ‌انصاف‌است؟ 00:02
هدایت شده از عشقـہ♡ چهارحرفہ
بسم‌رب‌العشــــ♥️ــــق
ذڪر روز شـنـبـه🌱✨ •┈┈••✾🖤✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾🖤✾••┈┈•
وفات‌‌فاطمه‌ایران‌است ‌غم‌عالم‌در‌دل‌ایران‌است •┈┈••✾🖤✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾🖤✾••┈┈•
هدایت شده از عشقـہ♡ چهارحرفہ
شروع‌پارت‌گذاری🌱✨
عشقـہ♡ چهارحرفہ
|ــــــــــــــــــــــــ✨🕊✨ــــــــــــــــــــــ| #نفس_سرهنگ #نویسنده_خادم‌الرقیه #پارت_6 بعد رفت
|ــــــــــــــــــــــــ✨🕊✨ــــــــــــــــــــــ| با گفتن شروع من صدای اهنگ تبدیل شد به آژیر پلیس و همه رقص نورا تبدیل به رنگ های قرمز ابی شدن . همه بچه ها ریختن داخل و همه دو دست گیر کردن رفتم طرف میز قمار با صدای قدم هام همه برگشتن طرفم ، سرمو بلند کردم که با دیدن نازیلا با اون سر و وضع و دستبندی که به دستش بود خشک شدم ولی زود به خودم اومدم و رفتم نزدیک و گفتم: نازیلا تو اینجا چیکار میکنی با پوذخند گفت: انگاری هنوز نفهمیدی فرشته سیاه منم ، هی حیف شد کلی نقشه ها برات داشتم عزیـــــــــزم از عصبانیت چشمام و روهم فشوردم ولی با حرف اخرش نتونستم خودمو کنترل کنم و یه سیلی محکم خوابوندم تو گوشش من: ایولا بهت ، ولی خوب شد که دستت برام رو شد ببریدش... •┈┈••✾🌱✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾🌱✾••┈┈• 🕊 ✨🕊 🕊✨🕊 ✨🕊✨🕊 🕊✨🕊✨🕊 ✨🕊✨🕊✨🕊 🕊✨🕊✨🕊✨🕊 ✨🕊✨🕊✨🕊✨🕊
عشقـہ♡ چهارحرفہ
|ــــــــــــــــــــــــ✨🕊✨ــــــــــــــــــــــ| #نفس_سرهنگ #نویسنده_خادم‌الرقیه #پارت_7 با گفتن
|ــــــــــــــــــــــــ✨🕊✨ــــــــــــــــــــــ| وقتی که داشت از کنارم رد میشد با نفرت زل زدم تو چشاش دستمو کشیدم لای موهام و چشمام و بستم که با قرار گرفتن دستی روی شونه ام با درد چشمام و باز کردم که دیدم سرهنگه سرهنگ: تبریک میگم بهت دیگه هم درجه شدیم سرهنگ ،مثل همیشه قوی باش سید، الانم برو خونه و استراحت کن از لفظ سرهنگ خندم گرفت با خنده گفتم : ممنون ‌، باش پس من فردا میام اداره فعلا یاعلی سرهنگ : یاعلی بعد خدافظی با بچه ها سوار ماشینم شدم و رفتم خونه و بعد گرفتن یه دوش و خوندن نماز صبح خوابیدم صبح با سر و صدای زیادی از خواب بیدار شدم و بعد شستن صورتم رفتم پایین هه پدر و مادر نازیلا اومده بودن مامان تا من و دید گفت: سیدعماد چی شده بی تفاوت یه سلام به همه دادم و همون جور که به سمت اشپز خونه میرفتم گفتم: هیجی چیز خاصی نشده فقط من نامزدی و بهم زدم پ. ن: (اوه اوه چی فکر میکردیم و چی شد😬) ناشناس‌نظری‌حرفی‌داشتیدبه‌گوشم https://harfeto.timefriend.net/16673238929853 •┈┈••✾🌱✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾🌱✾••┈┈• 🕊 ✨🕊 🕊✨🕊 ✨🕊✨🕊 🕊✨🕊✨🕊 ✨🕊✨🕊✨🕊 🕊✨🕊✨🕊✨🕊 ✨🕊✨🕊✨🕊✨🕊
تا‌پاۍ‌جان‌هستیم‌پاۍ‌پرچم‌ایران #پایان_مماشات #ادیت #دختر_مشڪے_پوش_حسےـن •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
•🌿🕊• قطعا مشکل داشتیم که دچار اغتشاشات شدیم؛ زخم رو خوب کنید.. 💬🌱 •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
معصومه است مریم آل پیغمبر است! ✨🖤 •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
شھـادت ... همین‌است‌دیگر . . ! بہ‌ناگہ،پنجرھ‌ا؎بازمیشود بہ‌سمت‌بھشت . . مھم‌تویۍڪہ‌چقدر ازدلبستگۍها؎این‌طرفِ‌پنجره دل‌ڪَنـدھ‌ا؎! ...💔🚶‍♂ •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
تلخ ترین حضوروغیاب :)💔 •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
هدایت شده از عشقـہ♡ چهارحرفہ
سلام‌‌رفقا نیازمند‌یک‌ادمین‌پست‌و‌‌ادمین‌تبادل «فعال».«جهادی» ✌️🏾😎 •در‌صورت‌تمایل @HEYDARYAMM -
هدایت شده از عشقـہ♡ چهارحرفہ
بسم‌رب‌العشــــ♥️ــــق
ذڪر روز یـڪـشـنـبہ🌱✨ •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
از‌عشق‌میگویے‌از‌آن‌دیگرۍ از‌یاد‌میبرۍ‌نشان‌ڪویے‌دیگرۍ از‌‌ره‌عشق‌ڪہ‌گمراه‌شوۍ‌ زمین‌میخورۍ‌‌‌از‌طریق‌دیگرۍ •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
بدون‌شرح‌میگویے‌چرا؟ •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
هدایت شده از عشقـہ♡ چهارحرفہ
شروع‌پارت‌گذاری🌱✨
عشقـہ♡ چهارحرفہ
|ــــــــــــــــــــــــ✨🕊✨ــــــــــــــــــــــ| #نفس_سرهنگ #نویسنده_خادم‌الرقیه #پارت_8 وقتی ک
|ــــــــــــــــــــــــ✨🕊✨ــــــــــــــــــــــ| (دوسال بعد) از‌_زبان_نفس از اسب پریدم پایین و با قدم آهای آروم از کوه رفتم بالا وقتی به نوک کوه رسیدم نشستم و با آرامش چشمام و بستم ، باد دستش و لابه لای موهای بلند و خرماییم میکشید و به هر طرفی که دوست داشت میبردشون با صدای عقاب هایی که بالای سرم پرواز میکردن چشمام و باز کردم و به روستا که زیر پام بود نگاه کردم از اینجایی که من نشسته بودم قشنگ تمام روستا معلوم بود همیشه به خودم افتخار میکنم که یه ترک هستم روستای ما خیلی زیبا و سرسبزه و یکی از روستاهای آذربایجانه... همینجور که با نگاهم این اطراف زیر نظر گرفته بودم از جام بلند شدم یه حسی داشتم یه استرس عجیب مطمئنم یه اتفاقی قراره بیوفته •┈┈••✾🌱✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾🌱✾••┈┈• 🕊 ✨🕊 🕊✨🕊 ✨🕊✨🕊 🕊✨🕊✨🕊 ✨🕊✨🕊✨🕊 🕊✨🕊✨🕊✨🕊 ✨🕊✨🕊✨🕊✨🕊
عشقـہ♡ چهارحرفہ
|ــــــــــــــــــــــــ✨🕊✨ــــــــــــــــــــــ| #نفس_سرهنگ #نویسنده_خادم‌الرقیه #پارت_9 (دوسال
|ــــــــــــــــــــــــ✨🕊✨ــــــــــــــــــــــ| نگاهم به نریمان افتاد که سوار بر اسب به این سمت میومد از کوه رفتم پایین که همین لحظه نریمانم رسید من:سلام گارداش(برادر) ، چیزی شده که اومدی اینجا؟ نریمان: سلام باجي(خواهر) ، چیزی که نشده ولی آتا(پدر) گفت فوری بری پیشش من:گؤزقارداش(چشم‌برادر) سری تکون داد و رفت سوار سیاه شدم و تا خونه به تاخت رفتم وقتی رسیدم سیاه و بردم استبل و بعد اینکه بدستمش رفتم داخل... خونه ما یه خونه بزرگ و قشنگ بود با کلی درختای میوه و یه حوض بزرگ وسط حیاطش، از حیاط گذشتم و وقتی به خونه رسیدم در و باز کردم و رفتم داخل صدای بابا از توی پذیرایی میومد از کنار پذیرایی رد شدم و به سمت اتاقم که با شش تا پله از طبقه اول جدا میشد رفتم پ. ن: (او‌ یه‌ دختر از تبار ترک داریم ... کیا ترکن؟دستا بالا✋) ناشناس‌نظری‌حرفی‌داشتیدبه‌گوشم https://harfeto.timefriend.net/16673238929853 •┈┈••✾🌱✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾🌱✾••┈┈• 🕊 ✨🕊 🕊✨🕊 ✨🕊✨🕊 🕊✨🕊✨🕊 ✨🕊✨🕊✨🕊 🕊✨🕊✨🕊✨🕊 ✨🕊✨🕊✨🕊✨🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا