عشقـہ♡ چهارحرفہ
روزی کمی با قرآن 🌱✨ وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَىٰ حَيَاةٍ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا
روزی کمی با قرآن 🌱✨
وَلَمَّا جَاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِيقٌ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ كِتَابَ اللَّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ كَأَنَّهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ﴿١٠١﴾
وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّيَاطِينُ عَلَىٰ مُلْكِ سُلَيْمَانَ ۖ وَمَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ وَلَٰكِنَّ الشَّيَاطِينَ كَفَرُوا يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ ۚ وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّىٰ يَقُولَا إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلَا تَكْفُرْ ۖ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ ۚ وَمَا هُمْ بِضَارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ ۚ وَيَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ وَلَا يَنْفَعُهُمْ ۚ وَلَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ ۚ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ ۚ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ ﴿١٠٢﴾
وَلَوْ أَنَّهُمْ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَمَثُوبَةٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ خَيْرٌ ۖ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ ﴿١٠٣﴾
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقُولُوا رَاعِنَا وَقُولُوا انْظُرْنَا وَاسْمَعُوا ۗ وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿١٠٤﴾
مَا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَلَا الْمُشْرِكِينَ أَنْ يُنَزَّلَ عَلَيْكُمْ مِنْ خَيْرٍ مِنْ رَبِّكُمْ ۗ وَاللَّهُ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشَاءُ ۚ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ ﴿١٠٥﴾
#روزی_کمی_با_قرآن
روے قلبم حک شده با رنگ خون شهدا ما کہ رفتیم نوبت غیرت توسٺ کہ خرج شود🌱✨
#چیریکے
#شهید_گمنامــ
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
#صرفاجهتاطلاع
میدونیخوببودنفقطبهایننیست
ڪههمش نمازبخونیوقرآنبخونیو...
چهپسرچهدختربلندبشی...
چارتادونهظرفبشوری
جاروییبڪشی🤗
تمیزڪنیخونهروبیمنت😉
بهخاطراینڪهلبخندبهلبمادر یا پدر یا همونیڪهپیششزندگیمیڪنی بیاری
خودشڪُلیمیاَرزه
#تلنگر
#سرباز_سیدعلی
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
اگربسیجےواقعی هستی"الهمالࢪزقناشهادت"راپشت قلبتبچسباننهپشتگوشی!(:
#شهیدانه
#اخوی_امیر
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
بزرگۍمیگفٺ↓
تڪیهڪنبهشہـداء'
شہـداتڪیهشانخداسټ؛
اصلاڪنارگـݪبشینےبوۍگلمیگیرے'
پسگݪستانڪنزندگیټ رابایادشہـدآ
#شهیدانه
#اخوی_امیر
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
هدایت شده از عشقـہ♡ چهارحرفہ
شَِرَِوَِعَِ پَِاَِرَِتَِ گَِذَِاَِرَِیَِ
عشقـہ♡ چهارحرفہ
⚡️ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ⚡️ #حٍـجًـابَ_چَـًشَـٍمْـٌانَـٍتّ #پارت_بیست_و_سوم وقتی آمبلانس
⚡️ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ⚡️
#حٍـجًـابَ_چَـًشَـٍمْـٌانَـٍتّ
#پارت_بیست_و_چهارم
چشمام گرد شد
دکتر هم دست کمی از من
نداشت
صدای تذکر دادن پرستار ها اومد که میگفتن: آروم تر اینجا بیمارستانه
دکتر یه نگاه به من کردو
گفت: شما استراحت کنید دوباره بهتون سر میزنم و بعد رفت بیرون
شونه ای بالا انداختم به من چه
هیییی من حالم خوب بود
فقط یکم سرم درد میکرد اه اه حالم
از بیمارستان بهم میخوره
کاش میشد الان مرخص بشم
دراز کشیدم و دستمو گذاشتم رو چشمام
یهو یادم اومد که وقتی داشتم رئیس باند و دستگیر میکردم
بهم شلیک کردن
عملیات چی شد
خداکنه همه دستگیر شده باشن
مخصوصا رئیس باند
تو همین فکرا بودم که خوابم برد
حس کردم صدای کسی میاد
یکم که دقت کردم فهمیدم
سلی داره با اون دختره عسل حرف میزنه اه اه دختره لوس
آروم چشام باز کردم
که چشمم به ساعت که روی دیوار بود افتاد اووو خیلی هم نخوابیدم
همش دو ساعت
برگشتم سمت سلی اینا
من: سلام سلینا خانم نمی بینین مریض خوابه و شما نباید سر و صدا کنید
سلی: برو بابا تو از منم سالم تری
عسل: سلام اره راست میگه
من: بلند شید برید بیرون تا نزدم لـ...
اِه میگم سلی
سلی: ها چیه تا الان که داشتی بیرونمون میکردی
من: خب هالا بگو ببینم عملیات
چی شد
سلی: هچی همه رو دستگیر کردیم
من: رئیس باند چی شد
عسل: هیچی وقتی که تو تیر خوردی اونم اومد از فرصت استفاده کنه
و فرار کنه
که یکی از بچه ها بهش شلیک کرد که زخمی شد
من: خب چی شد زیر لفظی میخوای تا حرف بزنی
عسل: مرد
من: چییی چرا
سلی: تیر تو سینش خورده بود و تا بردنش بیمارستان خون زیادی از دست داد
من: اهااان
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
عشقـہ♡ چهارحرفہ
⚡️ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ⚡️ #حٍـجًـابَ_چَـًشَـٍمْـٌانَـٍتّ #پارت_بیست_و_چهارم چشمام گرد ش
⚡️ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ⚡️
#حٍـجًـابَ_چَـًشَـٍمْـٌانَـٍتّ
#پارت_بیست_و_پنجم
دو روز بود که بهوش اومدم دیگه نمیتونم بیمارستان و تحمل کنم
بلند شدم و لباسا بیمارستان
و با لباسا خودم عوض کردم و چادرمو پوشیدم و رفتم بیرون که سلی
و اقای رحمانی و اقای تهرانی و
دیدم که داشتن با پرستار بحث
میکردن متوجه من نشدن که از اتاق اومدم بیرون منم
توجه ی بهشون نکردم و کارا ترخیصم و انجام دادم بعدش یه ماشین
گرفتم و برگشتم اردوگاه
ماشین مال اردوگاه بود و
سلی اینارو آورده بود بیمارستان
هالا اونا خودشون بیان
اردوگاه به من چه
[سلینا]
داشتم تمرین میکردیم با عسل
که اقای تهرانی اومد و گفت آماده شم
که بریم بیمارستان پیش زینب
رفتم تو چادر که آماده بشم که دیدم یه دختره رو صندلی نشسته و کلافه
اینور و اونور و نگاه میکنه
من: سلام بفرمایید
دختره: سلام من محدثه دوست زینب هستم و عضو جدید گروه
من: منم سلینا هستم خوشبختم
محدثه: من و تازه به اینجا
فرستادن و همین یک ساعت پیش رسیدم بهم گفتن بیام تو این چادر
من: اهان بله فرمانده دیروز گفتن عضو جدید داریم پس شما هستین
محدثه: اره
اوووم ببخشید میشه
بگین زینب کجاست
من: زینب تو عملیات تیر خورد و الان بیمارستانه
تا اینو گفتم یه جیغ خفه کشید
محدثه: واااای الان حالش خوبه
من: اره من الان میخوام برم پیشش میای
محدثه: اره اره
من: پس صبر کن آماده شم
محدثه: باشه
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
نظری، پیشنهادی .... دارید درخدمتیم 👇
https://harfeto.timefriend.net/16366078765639
شهید علی پورحیدری
«مـردم از گـنـاه دوری کنـیـد چـرا کـه هیـچ نفـعی از ارتکـاب آن بـرای شمـا بـوجـود نـمیآیـد.
همیـشه راسـتـگو باشـید که رهـایی در راستـگـویی اسـت و از دروغ بپـرهیـزید
که مرگ در دروغگویی است.
کار خـیر کنـید. کمتر حرف بزنـید
و بیشـتر عـمل کنیـد.
هر شـب قـبل از خـواب مـقداری از اعـمالـتان را که در روز انجام دادیـد
مـرور کنـید و سـعـی کنیـد فردایـتان از دیـروزتان بـهتـر باشد.»
#شهیدانه
#בَِخَِتَِرَِ_مَِشَِڪَِےَِ_پَِوَِشَِ_حُِسَِـِِـےَِـَِنِ
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•