eitaa logo
؏ــــشـق بـہ مۅڵا
80 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.1هزار ویدیو
57 فایل
🔮نـسݪ مـا نـسݪ ظـهور اسـٺ اڱـر بـرخـیزیـمـ✌🏼❣️ ڪانال مربـوط به امـام زمـان [عج] و رهـݕـر عـزیزمـوݩ✨ لطفالفت ندید🌹..!
مشاهده در ایتا
دانلود
azan-Mohsen-Haji-Hasani.mp3
4.91M
🌹 با صوت زیبا🌹 🌹 فراموش نشه🌹 🌹حی علی الصلاه🌹
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
•تم •حضرت‌یاس •پیشنهاددانلود
؏ــــشـق بـہ مۅڵا
•تم •حضرت‌یاس •پیشنهاددانلود
بھ‌خداسوگندڪه‌مهدی‌{عج} مضطࢪ حقیقی‌است‌ڪھ‌ درکتاب‌خداآمدھ می‌فرماید:امن‌یجیب‌المضطراذادعاھ ویکشف السؤ...» [بحار،جلد٥٢،ص٣٤١]📚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💌°|راز شهـادٺ🕊 |میگفت: من یڪ¹ چیزے فهمید‌ه‌ام!😎 خُـدا شہادت را🍃 همیشه به آدم‌هایـے داده👇 ڪه در ڪار، سختڪوش بوده‌اند...💪🏻🌱 ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅
امشب درباره زندگینامه بگیم🌸 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید حمید سیاهکالی مرادی،چهارم اردیبهشت ماه ۱۳۶۸ در قزوین به دنیا آمد. 😍پدرش حشمت اله و مادرش امینه سیاه کالی مرادی نام داشت. دانشجوی مقطع کارشناسی حسابداری مالی بود. در تاریخ دهم آبان ماه سال ۱۳۹۱ ازدواج کرد و توسط سپاه صاحب الامر(عج) قزوین و به عنوان مدافع حرم و فرمانده مخابرات و بیسیم چی در جبهه دفاعی سوریه حضور یافت😌. پنجم آذر ماه سال ۱۳۹۴ در حلب سوریه و درگیری با داعش بر اثر اصابت پرتابه های جنگی به بدن و جراحات وارده شهید شد.🕊🕊🕊🕊🕊
به گزارش تا شهدا؛ «فرزانه مرادی» همسر شهید مدافع حرم «حمید سیاهکالی مرادی» در گفت‌وگو با خبرنگار اعزامی دفاع پرس به راهیان نور، در خصوص ویژگی‌های همسر شهیدش می‌گوید: حمید بسیار با ادب و مهربان بود. صدای بلندی از ایشان شنیده نمی‌شد. گاهی اوقات که صدای من بالا می‌رفت و با صدای بلند صحبت می‌کردم، به من می‌گفت: زن یک پاسدار باید نمونه باشد و هیچ‌کس نباید صدای ما را بشنود. خیلی آرام حرف می‌زد؛🙂 طوری که صاحب خانه فکر می‌کرد ما در خانه نیستیم.  
وی می‌افزاید: به پدر و مادرش بسیار احترام می‌گذاشت☝️. خودم حس می‌کردم عاملی که آقاحمید را لایق شهادت کرد، احترامی بود که به والدین خود داشت. مثلا یک بار که ایشان تصادف کرده بودند و برایشان میسر نبود که از بسترشان تکان بخورد، مادرشان که تماس می‌گرفت به نشانه احترام وضعیت خود را تغییر می‌داد. اگر خوابیده بود می‌نشست و اگر نشسته بود، می‌ایستاد. به حمید می‌گفتم مادرتان که شما را نمی‌بیند چرا می‌نشینی یا می‌ایستی؟ و او می‌گفت: مادر که مرا نمی‌بیند ولی خدا که مرا می‌بیند.✌️😍😍😍😍😍